مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 

اول ذیقعده سالروز ولادت حضرت معصومه (س) است،
بانوی بزرگواری که عصمت مادر خود حضرت زهرا (س)
در او تجلی یافت،

وی بانویی بهشتی،غرق در عبادت و نیایش،
پیراسته از زشتیها و شبنم معطر آفرینش است.

اين روز خجسته را كه مقارن است با گراميداشت روز دختر
به همه عاشقان و شيفتگان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام
و تمامي دختران مومنه كه الگويشان حضرت معصومه
سلام الله عليهاست تبريك و تهنيت عرض مي كنيم

[ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:ويژه نامه دهه كرامت, ] [ 8:35 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

رسول اكرم دعوت خود را وقتى شروع كرد كه شرق و غرب دنياى آن روزگار را دو نيروى بزرگ اداره مى‏كرد يكى دولت روم شرقى كه بر سرزمينهاى جنوبى اروپا و خاك تركيه امروزى و شهرهاى شمالى افريقا سلطنت داشت و ديگرى دولت ساسانيان كه از شرق به رودخانه سند و جيحون دست داشت و از جنوب بدرياى عمان و خليج فارس و رودخانه فرات منتهى مى‏شد و از ناحيه غرب با دولت روم شرقى هم مرز بود. اين دو نيرو كه در حقيقت به دنيا حكومت داشتند و كسى در هيچ جاى دنيا نمى‏توانست نفس عميق بكشد علاوه شبه جزيره عربستان در محاصره مرزهاى ساسانيان و زير پنجه آنان بود مضافاً بر اين پيامبر اكرم در داخل شهر خود با مخالفتهاى قريش روبرو شده بود و پيشرفت با اوضاع و عوامل وقت كه همه و همه بر خلاف و عليه هدف جريان داشت. با تدبير خداوند و تحمل زايدالوصف رسول اكرم بر شدائد نهال اسلام ريشه دواند و در مدت بسيار كم شاخ و برگ آن به اكثر شهرهاى حجاز در زمان پيغمبر سايه انداخت. رسول‏الله پس از سيزده سال براى مقر حكومت خود مدينه را انتخاب نمود و با هواخواهى و پشتيبانى اهالى يثرب توانست بر اين شهر تسلط پيدا كند. و نخستين سنگ بناى نظامى و سياسى و مذهب اسلام را در آنجا استوار كند در اين شهر بود كه چراغ تابناك دين مبين اسلام جان تازه‏اى گرفت و نور آن توانست شرق و غرب عالم را روشنى بخشد.




ادامه مطلب
[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:طلوع اسلام و پيشرفت مسلمين, ] [ 9:26 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين شهر آشوب در مناقب نقل نموده: وليد بن عتبه بن ابى سفيان در مورد يك مزرعه با حسين (عليه السلام) نزاع بر پا كرد حضرت عمامه وليد را از سر برداشت و در گردن او پيچيد در حالتيكه در آن روز استاندار مدينه و برادرزاده معاويه بود و مروان بن حكم كه شايد در آن روزگار رئيس شرطه مدينه بود چنين گفت:
بخدايم سوگند تاكنون كسى را نديده بودم به امير خود چنين جرئتى بكند. وليد به مروان گفت بخدا سوگند اين سخن را از جهت حمايت من نگفتى مزرعه مال حسين بود من ناحق بودم همينكه حضرت اعتراف او را شنيد مزرعه را به وليد بخشيد و همين وليد روزيكه از حضرت بيعت مى‏خواست بياد سوابق بود و فوق العاده وحشت مى‏كرد و اگر مروان او را تشجيع نمى‏كرد جلو حضرت حسين را نمى‏توانست بگيرد و فائده هم نبخشيد همينكه صداى حسين بلند شد جوانان آل هاشم يك مرتبه وارد شدند او را در ميان خود با كمال عظمت و احترام بردند.

عبدالله بن عمر از پاى حجاج بوسيد

اما طفلى كه در خانواده زبون بى‏مايه تربيت شده و پدر و مادر او از هر گونه سجاياى مردى انسانى بى نصيب است در مقابل هر حادثه خود را مى‏بازد و در مقابل لقمه ناچيز خود را مى‏فروشد.
مانند عبدالله بن عمر روزى كه حجاج بن يوسف مكه را فتح كرد و خانه خدا را با منجنيق خراب نمود عبدالله بن زبير را دهم جمادى‏الاخر بسال 37 هجرى بدار زد مردم همه بوسيله دست او به عبدالملك دست بيعت دادند. عبدالله بن عمر با كمال‏زبونى و خوارى پيش آمد و گفت مدتى بود آرزو داشتم به اميرالمؤمنين بيعت دهم امروز نصيبم شد دست خود را به من ده بيعت كنم حجاج نگاهى تند كرد و گفت اى كذاب آنچه در بالاى دار ديده‏اى تو را وادار كرده دست من به ديگران مشغول است بيا بپايم بيعت كن عبدالله با كمال ذلت از پاى حجاب بوسيد.

عبدالله بن زبير از جنگ مى‏ترسيد مادرش وادار كرد

و همين عبدالله بن زبير روزى كه از مدينه حركت كرد از بيراهه بوضع اسف‏انگيز به مكه آمد و به سال هفتاد و سه هجرى همينكه علائم فتح را از قشون حجاج احساس كرد پيش مادرش اسماء ذاه‏النطاقين دختر ابى بكر آمد و گفت جماعت من متفرق شدند و سپاه عبدالملك بمن قول دادند در صورت تسليم مرا موافق ميل خودم آزاد بگذارند مادرش گفت كشته شدند با حريت هزار مرتبه بهتر است از ذلت در مقابل دشمن گفت مادر مى‏ترسم مرا مثله كنند گفت پسرم الشاه لا تتألم بالسلخ گوسفند پس از ذبح از پوست كندن اذيت نمى‏برد و روزيكه او را بدار زدند جمعى از حجاج وساطت نمودند كه او را پائين آورد گفته بود مادامى كه مادرش وساطت نكرده قبول نخواهم كرد و اسماء هم از حجاج التماس نكرد فقط روزى با عصاى خود راه مى‏رفت چشمش بر بالاى دار به پسرش افتاد گفت هنوز وقت نشده كه اين سواره پياده شود حجاج به اين كلمه او را پائين آورد13.

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:وليد از دست حسين (عليه السلام) قبلاً تنبيه ديده بود, ] [ 9:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اما طفلي كه در خانواده جامع‏الشرايط تربيت شود آزادگى و شهامت و همه خصائص انسانيت در او جمع خواهد شد و مسلم بايد آنطور شود در خاندان على و تحت تربيت حسين بن على (عليه السلام) بزرگ شده و حسين (عليه السلام) خود به تربيت و اصالت آن تكيه كرده و به پرورشهاى پدر و مادر خود را ملاك عزت و مناعت قرار داده فرموده است.
الا ان الدعى بن الدعى قدر كز نى بين اثنتين السله و الذله و هيهات مناالذله يأبى‏الله ذالك لنا ولرسوله و للمؤمنين و حجور طابت و جدود طهرت ان يوثر طاعه اللثام على مصارع‏الكرام الا وانى زاحف بهذه‏الاسره على قله‏العدد و كثره‏العدو و خذله‏الناصر12
پسر زياد به يكى از دو كار مرا مخير كرده است يا تن به شمشير داده و كشته شوم يا تن به ذلت داده دست بيعت دهم مى‏فرمايد هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد و براى عمل خود دو علت بيان فرموده:
اول آنكه خداى عزيز ذلت را بما خانواده و به پيغمبر خود و مؤمنين پاكدل منع نموده و رضايت نداده، تكيه گاه آن حضرت در اين گفتار قرآن است ولله‏العزه ولرسوله و للمؤمنين جميعا (منافقون - 8)
عزت براى خدا و پيغمبر و مؤمنين است و حسين (عليه السلام) از مؤمنين و پيشواى آنها است نبايد زير بار ذلت برود.
دويم اصالت خانواده و تربيت و پرورش پر مهر دامان پدر و مادر فرمود دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كرده از پذيرش ذلت مانع است من كه در دامن پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على و صديقه اطهر ببار آمده‏ام از كودكى جز عزت و شرف نديده‏ام. خانه كوچك ما كانون شخصيت و فضيلت بوده در خاندان ما هرگز زبونى و خوارى راه پيدا نكرده است. من در دامنهائى زندگى كرده‏ام كه يك عمر با آزادگى و عزت زندگى كرده‏اند چطور ممكن است من اين اصل و ريشه را ناديده گرفته تن بذلت دهم.
قبلاً هم بنى اميه شجاعت و مناعت طبع حسين بن على را خوب شناخته بودند.

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:حسين بن على و مجلس وليد و خطبه طوفانى, ] [ 9:23 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در همين هنگام مسلم نامه‏ئى بامام نوشت و ماجراى بيعت و استقبال گرم كوفيان را تشريح نمود و با پيك سريع بامام فرستاد. همان نامه بود كه روح مسلم را مى‏فشرد و سخت ناراحت كرده بود و در شب و روز شهادتش كه ورق بكلى برگشته بود، كوفيها مهمان عزيز خود را در كوچه‏هاى كوفه تنها گذاشته و پناهى به او نمى‏دادند كار بجائى باريك كشيد در منزل يكنفر پيرزن به نام طوعه با تقاضاى خود بيتوته نمود والا جانش در همان شب در خطر بود، پيش از هر چيز از نامه ياد مى‏كرد اشك مى‏ريخت و هر كه از علت گريه سؤال مى‏كرد مى‏گفت پسر عمويم بدعوت و نامه من به طرف كوفه مى‏آيد و اين جنايت از من است به خانواده او.
با همه اين پريشانى افكار، راوى مى‏گويد چنان شجاعت و حمله‏هاى سخت از مسلم ديدم كه مرد و مركب از زير شمشيرش مثل برگ خزان مى‏ريخت و صفوف درهم شكسته پا بفرار گذارده بود، يك لحظه در زير سايه ديوارى ايستاد براى استراحت در حالتيكه اشك از چشمهاى او جارى بود گفتم گريه تو براى چيست فرمود براى عيال حسين است كه فعلاً رو بكوفه مى‏آيند.
وى مى‏گويد اگر حيله بكار نميرفت هرگز به او دست نمى‏يافتند و بعد از گرفتارى در مجلس ابن زياد با كمال بى‏باكى سخن مى‏گفت و با تمام قدرت به حاكم خونخوار كوفه پاسخ‏هاى كوبنده مى‏داد. يك مرتبه گريه كرد و علت گريه را با جمله فوق بيان نمود و در وصيت خود به ابن سعد گفت به پسر عمويم بنويس كه از راه بر گردد و پس از شهادت من جنازه مرا دفن كن و زره مرا بفروش و در اين شهر يك درهم بدهى دارم آنرا بپرداز.
درود به روح پاكت اى مسلم بن عقيل، سلام به روان عالى و مقام شامخت اى نماينده حسين بن على، تو با آن قدرت و نفوذيكه در مدت دو ماه و سه روز دوران اقامت خود در كوفه بدست آوردى و درهم و دينار جمع آورى نمودى، طلا و نقره به نفع پيش برد هدف مقدست اندوختى اما براى نفع خود واپس نينداختى و آخر هم مديون از دنيا رفتى.
اين سجاياى فوق‏العاده در هر فرد و در هر خانواده يافت نمى‏شود و هر خانواده قادر نيست بچه خوب بپرورد و دامن هر پدر و مادر نمى‏تواند آموزشگاه عالى انسانيت باشد.
شرط اولى آنست كه محيط خانواده پرمايه از سجاياى انسانى و فضائل اخلاقى باشد.
مادرانيكه اقوال و اعمالشان بر خلاف اساس تربيت و انسانيت است هرگز قادر نيستند اولاد صحيح ببار آورند.

ذات نايافته از هستى بخش خشك ابرى كه بود زاب تهى

 

كى تواند كه شود هستى بخش نايد از وى صفت آبدهى

[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:نامه مسلم, ] [ 11:12 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مسلم بن عقيل را بشناسيد

روز نهم ذى‏الحجه هزار و سيصد و هشتاد و چهار هجرى بود كه قصد داشتم بخش مردان شجاعت را بنويسم. بعد از نماز صبح بود كه حادثه همان لحظات بيادم افتاد و گويا ضميرم از غيب الهام گرفته بمن مى‏گفت سر سلسله مردان شجاعت شهيد اين روز است يعنى مسلم بن عقيل نايب خاص حسين شهيد است و خورشيد در آنروز با چهره غم‏انگيز خود شهادت فرزند عقيل را اعلام نمود. و لازم ديد اجمالاً بشرح حال پر غوغاى او با ذكر شجاعت و شهامت وى كه صفحه تاريخ را درخشان نموده اشاره شود. شهادت مسلم11 در اين روز بر حادثه كربلا مقدمه و براى شناسائى روحيه اهل كوفه در فرومايگى و پيمان شكنى بهترين گواه و معرف بود، زيرا كوفيها بودند كه نامه‏هاى زياد و بالغ بر دوازده هزار نفر امضا كننده به حسين بن على (عليه السلام) نوشته بودند، در قبال اين نامه‏ها پسر پيغمبر به اهل كوفه نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم - من حسين بن على الى الملاء و المؤمنين و المسلمين اما بعد فان هانياً و سعيداً قدما على بكتبكم و كان آخر من قدم من رسلكم الى ان كتب انى باعث اليكم اخى و ابن عمى و ثقتى من اهل بيتى مسلم بن عقيل فان كتب الى انه قداجتمع راى ملئكم و ذوى الحجى و الفضل منكم على ما قدمت به رسلكم به قرئت فى كتبكم فانى اقدم عليكم و شيكا انشاءالله.


ادامه مطلب
[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:مردان شجاعت, ] [ 11:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اما سرنوشت ابن ملجم، اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم هجرى بكوفه رسيد بدون اينكه از تصميم خود كسى را آگاه سازد در منزل يكى از آشنايان خود مسكن گزيد و لكن اعمال و رفتار عده‏اى از خوارج كه در كوفه بودند و خود را بى طرف معرفى مى‏كردند در روحيه ابن ملجم آثار تزلزل و ترديد ايجاد نمود و شايد عامل ديگرى كه در همين روزها بتقدير قضائى بوجود آمد در بين نبود مأموريت خطرناك مشئوم خود را انجام نمى‏داد. ناگاهان در همين ايام ابن ملجم با يكدخترى روبرو شد كه در جمال و دلربائى منحصر بفرد بوده و بگواهى تاريخ اگر كسى ادعاى عديم‏المثلى او را بنمايد دروغ نگفته است شب را تا صبح بيدار بود پروانه عشق و محبت دختر با پروبال زدن خود ابن ملجم را دچار يك ناراحتى فكرى و روحى نموده بود. هنگام صبح قبل از هر چيز خود را به آن دختر رسانيد خواهش دل و گرفتارى خود را بدام عشق او رسماً اعلام داشت و از وى خواستگارى نمود.


ادامه مطلب
[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:سرنوشت ابن ملجم ملعون, ] [ 11:2 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

جنگجويان خوارج شهر مكه را مركز عمليات خود قرار داده و سه تن از اين قوم باسامى عبدالرحمن ابن ملجم و برك بن عبدالله و عمربن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده و صحبت از گذشته مسلمين مى‏كردند.در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى معاويه و عمروعاص و على (عليه السلام) است و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين آسوده زندگى مى‏كنند در نتيجه با هم پيمان بستند و بسوگندهاى غليظ مؤكد كردند كه هريك از آنها يكى از اين سه نفر را بقتل رساند.
عبدالرحمن بن ملجم متعهد قتل على (عليه السلام) شد، عمربن بكر كشتن عمروعاص را بعهده گرفت و برك بن عبدالله كشتن معاويه را بگردن گذاشت. نقشه اين قرار داد بطور محرمانه در مكه كشيده شد و شب نوزدهم رمضان را از نظر اينكه شب قدر است و مردم در مساجد تا صبح بيدار مى‏مانند انتخاب كردند و هريك براى انجام اين مأموريت مكه را ترك گفته بسوى مقصد حركت كردند.
برك بن عبدالله در شام موعد را حاضر مسجد گشت در صف اول نماز ايستاد و در حاليكه معاويه سر بسجده داشت شمشير بر سروى فرود آورد و متأسفانه در اثر دستپاچگى و لرزش دست شمشير بر ران معاويه اصابت نمود و زخم شديدى برداشت و فوراً بخانه منتقل و بسترى گرديد قاتل وى را نيز پيش او حاضر كردند پس از توضيحات گفت معاويه مرا معاف دارد تا باو مژده بدهم معاويه گفت مژده تو چيست در پاسخ وى چنين گفت: همين الان على (عليه السلام) را كشتند و ماجراى خو را شرح داد معاويه او را پس از تحقيق و صدق گفتار بملاحظه شدت كينه و عداوت على (عليه السلام) از محبس خود آزاد نمود ولكن پس از مدتى به بصره آمده بدست زيادبن عبيدالله كه از طرف معاويه حاكم بصره بود بقتل رسيد.
عمر بن بك نيز همان شب در مصر به مسجد رفت در صف اول بنماز ايستاد اتفاقاً در آن شب عمر و عاص تب شديدى كرده بود به پيشنهاد پسرش عبدالله قاضى مصر را براى اداى نماز بمسجد فرستاده بود و پس از شروع بنماز در ركعت اول كه قاضى سر بسجده داشت عمر بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند ضارب بدست مصريان افتاد هنگامى كه او را پيش عمروعاص جلب كرده بودند آورنده‏ها به آزار عمروعاص و شكنجه او تهديد مى‏كردند ضارب گفت مگر عمروعاص كشته نشده شمشيرى كه من باوزدم اگر از آهن بود متلاشى مى‏شد گفتند آنكه كشتى قاضى شهر است نه عمروعاص عمر بن بكر فهميد كه چه دسته گلى بآب داده و قاضى بى گناه را كشته است از كثرت اندوه و تأسف آغاز گريه نمود چون عمروعاص علت گريه او را پرسيد پاسخ چنين داد:
من از مرگ خود حراسى ندارم بلكه تأسف من از مرگ قاضى بى گناه و زنده ماندن تو خبيث‏الذات است كه نتوانستم مثل رفقايم مأموريت خود را انجام دهم عمروعاص جريان را از او پرسيد و از سر نهفته اين سه نفر آگاه باشد سپس دستور داد او را گردن زدند مأمورين قتل معاويه و عمروعاص موفق نشده خودشان هم كشته شدند.

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:فراريان خوارج و پيمان خطرناك, ] [ 9:9 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

امام فرمود يك پرچم سفيد در كنار نهروان بزنند و توبه كنندگان زير آنان اجتماع كنند تقريباً دو ثلث خوارج توبه نمودند چهار هزار در عقيده خود ايستادگى نمودند على (عليه السلام) ناچار با آنها جنگيد و قبل از شروع يك كلمه اعجازى فرمود كه از خوارج كمتر از ده نفر زنده خواهد ماند و از شما كمتر از ده نفر شهيد خواهد شد و طولى نكشيد جنگ پايان يافت صدق پيشگوئى امام ظاهر شد نه نفر از خوارج زنده ماند بود و نه نفر از مسلمين شهيد شده بود و پس از پايان جنگ امام به كوفه برگشت ولكن آنانكه در نهروان توبه كرده بودند مجدداً آغاز مخالفت كردند حضرتش به آنها پيغام فرستاد و دعوت به صلح و آرامش نمود چون از هدايت آنها مأيوس شد دستور داد آن عده را طعمه شمشير و تار و مار كردند در نتيجه عده‏اى مقتول و عده‏اى متوارى شدند از جمله فراريان عبدالرحمن بن ملجم از قبيله مراد بود كه او هم بمكه گريخت.
بى شك اسلام تا حال هر چه صدمه ديده از ناحيه همين اشخاص نادان جاهل زاهد صفت و عوام ظاهر پرست ديده و ضايعات جبران‏ناپذير دين مقدس اسلام و افتراق وحدة اسف‏انگيز مسلمين زائيده همين عده شده است كه هميشه حقائق و تعاليم شامخه قرآن را زير پا گذاشته يكمشت مزور كور كورانه تقليد و به يك سلسله مطالب صورى فريبنده كه اسلام آنها را در وادى خرافات متروك گذاشته و يا در قالب مباحات معرفى نموده چنان اهميت داده‏اند كه مثل اصول مسلمه عقايد خود را باو استوار نموده‏اند در نتيجه يك فرقه بخصوص از قالب در آمده‏اند حالا اين فرقه اسماعيليه فتحيه زيديه حنفيه صوفيه با شعبه گسترده‏اش كه دارد شيخيه و امثال اينها همه و همه در اثر نادانى و افراط و تفريط از جاده حقيقت منحرف شده‏اند.
اعجب از همه و همه فرقه‏ها كه دست استوار و اراده سياست آنها را خلق نموده است مثل فرقه بهائيگرى و بابيت و فرقه آقاخان محلاتى و احمد قاديانى كه همه مثل احزاب سياسى وابسته به يك مركز سياسى مى‏باشند و اصلاً هم متوجه نيستند كه ما الاغ يكنفر هستيم كه سوار ما شده و هر گونه استفاده مادى و معنوى را او مى‏برد.
از خداى رئوف خواستاريم كه هرچه زودتر منتقم حقيقى را برانگيزد به همه اين خرافات و جهل و نادانى خاتمه دهد.
اين المنتظر لاقامه الامت و العوج اين المرتجى لا زاله الجور و العدوان اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن اين المتخير الاعاده المله و الشريعه اين المؤمل لاحياء الكتاب و حدوده اين محى معالم الدين و اهله اين قاصم شوكه المعتدين اين هادم ابنيه الشرك و النفاق- تا آنجا كه مى‏گويد- اين الطالب بنحول الانبياء و ابناء الانبياء اين الطالب بدم المقتول بكربلاء.

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:رعد و برق شمشير در نهروان, ] [ 9:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

و على (عليه السلام) مالك اشتر را كه حاكم ايالت جزيره بوده به كوفه احضار نموده فوراً او را روانه مصر ساخت و محمد بن ابى بكر را به پيش خود خواند مالك در ذيقعده سال 38 كوفه را بقصد مصر ترك گفت در اثناى راه در شهر قلزم يك نفر بنام نافع10 سم به مالك خورانيد كه در اثر همان سم درگذشت و بسراى جاويدان شتافت هنوز اثر داغ مرگ مالك از دل على (عليه السلام) نرفته بود كه خبر شهادت محمد بن ابى بكر و سقوط حكومت مصر رسيد در پى اين حادثه حاكم بصره از اطاعت على تمرد نمود و نظائر اين گونه ناملايمات پى درپى رخ مى‏داد قريب دو سال اين وضعيت ادامه داشت تا آنكه در سال چهلم على (عليه السلام) با چند خطابه آتشين كه حاكى از التهاب درونى و اندوه خاطر بود مردم بى حال و مرده دل كوفه را مجدداً روح تازه‏اى بخشيد و يك جنبش فوق‏العاده و روح جنگجوئى و سلحشورى را زنده نمود در حدود بيست هزار نفر در نخيله پادگان كوفه اردو زدند حضرت براى سان ديدن سپاه شخصاً حضور بهم رسانيده فرمانداران و حكام را دستور داد كه قشون استانهاى ديگر را آماده باش داده و مجهز شوند و بسپاه اعزامى طرز راه پيمائى و كيفيت اشغال شام را در ستاد قشون مطرح فرمود و با تصميم قاطع اجراى آن به فرماندهان ابلاغ گرديد.

مسير تاريخ اسلام با كشتن على تغيير يافت

متأسفانه در همين روزها حادثه ديگرى رخ داد كه مسير تاريخ مسلمين بكلى ديگرگون گرديد اجمال آن بقرار زير خلاصه مى‏شود فرقه خوارج كه شرح حال آنان بازگو شد بفرماندهى عبدالله راسبى فتنه و فساد را در داخله مركز اسلامى براه انداخته و همان عقيده سابق را تكرار نمودند على (عليه السلام) موضوع تفتين آنها را در شوراى نظامى مطرح ساخت و چنين نتيجه گرفته شد كه اگر قشون اسلام بشام حمله كند ممكن است و بلكه مسلم خوارج شهر را اشغال كنند و در اين صورت سپاه بايد در دو جبهه جنگ كند پس صلاح در اين است قبل از حركت به شام ابتدا كار خوارج را يكسره بايد كرد سپس با خاطر آسوده حمله شام آغاز شود از آنجائيكه على (عليه السلام) هميشه از خونريزى امتناع داشت بوسيله نامه رئيس خوارج عبدالله راسبى را نصيحت فرمود و بجنگ معاويه دعوت كرد.
متأسفانه عبدالله پس از خواندن نامه جواب نداد شفاهاً به حامل نامه گفت على كافر شده بايد اول توبه كند سپس ما را دعوت نمايد در تعقيب اين سفارش دستور داد تمام خوارج به نهروان كه چهار فرسخى بغداد است كوچ دهند تمركز اين گروه در نهروان كه بصورت يك پادگان در آمده بود عملاً اعلان مخالفت با على (عليه السلام) بود و طرفداران نيز از كنار و گوشه گرد آمده يك تجمع دوازده هزار نفرى متشكل گرديد امام نيز از پادگان نخيله كه عازم شام بود خط سير قشون را تغيير داد به نهروان آمد مولى‏الموالى در عين حاليكه خشمگين و دلى پراز آنان داشت باز اظهار دلسوزى و تأسف مى‏كرد اينها اشتباه رفته و ملتفت نمى‏شوند باز شخصاً در مقابل صفوف خوارج قرار گرفت براى اتمام حجت عبدالله راسبى را و سپس تمام خوارج را نصيحت نمود اين مرتبه در مقابل بيان شيواى امام اعتراف باشتباه نموده و اظهار ندامت نمودند.

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:مالك را در قلزم يك جوان بد فطرت مسموم نمود, ] [ 9:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 49 50 51 52 53 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب