|
آيـه 212ـ شـان نـزول : ابن عباس مفسر معروف مى گويد: اين آيه در باره اقليت اشرافى و رؤساى قريش نازل شد كه زندگى بسيار مرفهى داشتند, و جمعى ازمؤمنان ثابت قدم كه از نظر زندگى مادى فقير و تهيدست بودند را به باد استهزامى گرفتند و مى گفتند: اگر پيامبر(ص ) شخصيتى داشـت و از طـرف خـدا بـود, اشـراف بـزرگـان از او پـيروى مى كردند, آيه نازل شد و به سخنان بى اساس آنها پاسخ داد.تفسير: شان نزول اين آيه مانع از آن نيست كه يك قاعده كلى و عمومى از آن استفاده كرده يا آن را مـكـمل آيه پيشين در باره يهود بدانيم آيه مى گويد: ((زندگى دنيابراى كافران زينت داده شده است )) (زين للذين كفروا الحيوة الدنيا).لـذا از بـاده غـرور سـرمـست شده ((و افراد با ايمان را كه احيانا دستشان تهى است به باد مسخره مى گيرند)) (ويسخرون من الذين آمنوا).ايـن در حالى است كه ((اين افراد با ايمان و تقوا در قيامت برتر از آنها هستند))آنها در اعلى عليين بهشتند و اينها در دركات جهنم (والذين اتقوا فوقهم يوم القيمة ).زيـرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عينى به خود مى گيرد و مؤمنان دردرجات بالايى قرار خـواهـنـد گـرفـت , آنـهـا گويى بر فراز آسمانها سير مى كنند در حالى كه اينها در اعماق زمين مـى رونـد و ايـن جـاى تعجب نيست ((زيرا خداوند هر كس رابخواهد بى حساب روزى مى دهد)) (واللّه يرزق من يشا بغير حساب ).ايـنـهـا در حـقـيـقـت بـشـارت و آرامشى است براى مؤمنان فقير و هشدار وتهديدى است براى ثروتمندان مغرور و بى ايمان .بى حساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشها و مواهب الـهـى بـه اندازه اعمال ما نيست بلكه مطابق كرم و لطف اواست و مى دانيم لطف و كرمش حد و حدودى ندارد.
[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب: استهزا, ] [ 7:48 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
(آيه 211)ـ اين آيه در حقيقت , يكى از مصاديق آيات گذشته است , چرا كه درآيات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود, كافرانى كه بر اثر لجاجت ,آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته بـه بهانه جويى مى پرداختند, و بنى اسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند مى فرمايد: ((از بـنى اسرائيل بپرس , چه نشانه هاى روشنى به آنها داديم ؟)) ولى آنها اين نشانه هاى روشن را ناديده گرفتند, و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند (سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة ).سـپـس مـى افـزايـد: ((كـسـى كـه نـعمت خدا را بعد از آن كه به سراغ او آمد تبديل كند (و از آن سـؤاسـتفاده نمايد, گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) زيرا خداوندشديدالعقاب است )) (ومن يبدل نعمة اللّه من بعد ما جائته فان اللّه شديدالعقاب ).منظور از تبديل نعمت اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى راكه در اختيار دارد, در مـسـيـرهـاى انـحـرافى و گناه به كار گيرد, مساله تبديل نعمت ,وسرنوشت دردناك ناشى ازآن منحصر به بنى اسرائيل نيست , هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اين كه خـداونـد مـواهب و نعمتها و امكاناتى دراختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سـابـقه نداشته , ولى بخاطردورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صـورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفته و از آن مخربترين سلاحها, براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويش براى توسعه ظلم و استعمار واستثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى ناامن از هر نظر مبدل كرده است .
[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب: تبديل نعمت, ] [ 7:46 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
بـعـد از اشـاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسيار خالص و منافقان مفسد) درآيات گذشته , همه مؤمنان را در اين آيه مخاطب ساخته مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد, همگى در صلح و آشتى در آييد)) (ي ايها الذين آمنوا ادخلوافى السلم كافة ).از مفهوم اين آيه چنين استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكان پذير است اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و ) يك حلقه محكم اتصال در ميان قلوب بشر لازم است , اين حلقه اتصال تنها ايمان به خدااست كه مافوق اين اختلافات است .سـپـس مـى افزايد: ((از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شمااست )) (ولا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ).در ايـنجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشـمـنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده وكوچك شروع مى شود, و به مراحل حاد و خطرناك منتهى مى گردد.جـمله انه لكم عدو مبين متضمن استدلال زنده و روشنى است , مى گويددشمنى شيطان با شما چـيـزى مـخـفـى و پوشيده نيست , او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بست , با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد!.
ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب: , ] [ 10:56 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
((مـشـعـر)) از ماده ((شعور)) است در آن شب تاريخى (شب دهم ذى الحجه ) كه زائران خانه خدا پـس از طى دوران تربيت خود در عرفات به آنجا كوچ مى كنند وشبى را تا به صبح روى ماسه هاى نـرم در زيـر آسمان پرستاره در سرزمينى كه نمونه كوچكى از محشر كبرى و پرده اى از رستاخيز بزرگ قيامت است آرى ! در چنان محيط بى آلايش و با صفا و تكان دهنده در درون جامه معصومانه احـرام و روى آن مـاسـه هـاى نـرم انـسـان جوشش چشمه هاى تازه اى از انديشه و فكر و شعور در درون خـود احـسـاس مى كند و صداى ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى شنودآنجا را ((مشعر)) مى نامند!.آيه 200ـ شان نزول : در حديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم كه : در ايام جاهليت هنگامى كه از مراسم حج فارغ مى شدند در آنجا اجتماع مى كردند وافتخارات نياكان خود را بر مى شمردند (و افتخارات مـوهومى براى خود برمى شمردند) آيه نازل شد و به آنها دستور داد كه به جاى اين كار (نادرست ) ذكر خداگويند و از نعمتهاى بى دريغ خداوند و مواهب او ياد كنند.تفسير: اين آيه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حج است نخست مى گويد:((هنگامى كه مناسك (حـج ) خود را انجام داديد ذكر خدا گوييد همان گونه كه پدران و نياكانتان را ياد مى كرديد بلكه از آن بيشتر و برتر)) (فاذا قضيتم مناسككم فاذكروااللّه كذكركم آباكم او اشد ذكرا).
ادامه مطلب
حـج از مـهـمترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار وبركات فراوان و بيشمارى است , حج مراسمى است كه پشت دشمنان را مى لرزاندو هر سال خون تازه اى در عروق مسلمانان جارى مى سازد.حج عبادتى است كه اميرمؤمنان آن را ((پرچم )) و ((شعار مهم )) اسلام ناميده ودر وصيت خويش در آخـريـن سـاعـت عمرش فرموده : ((خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شودمهلت داده نمى شويد)) (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت ).
ادامه مطلب
اين آيه گرچه در ذيل آيات جهاد آمده است ولى بيانگر يك حقيقت كلى واجتماعى است و آن اين كـه انـفـاق بطوركلى سبب نجات جامعه ها از مفاسد كشنده است , زيرا هنگامى كه مساله انفاق به فـرامـوشـى سـپـرده شود, و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اكثريتى مـحـروم و بـيـنـوا وجود داشته باشدديرى نخواهد گذشت كه انفجار عظيمى در جامعه بوجود مى آيد, كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت , بنابراين انفاق , قبل از آن كه به حال محرومان مفيد باشد به نفع ثروتمندان است , زيرا تعديل ثروت حافظ ثروت است .امـيرمؤمنان على (ع ) در يكى از كلمات قصارش مى فرمايد: حصنوا اموالكم بالزكاة : ((اموال خويش را با دادن زكات حفظ كنيد)).(آيه 196) ـ.
قسمتى از احكام مهم حج !.
در اين آيه , احكام زيادى بيان شده است .
1ـ در ابـتـدا يـك دستور كلى براى انجام فريضه حج و عمره بطوركامل و براى اطاعت فرمان خدا داده , مى فرمايد: ((حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد))(واتموا الحج والعمرة للّه ).
در واقع قبل از هر چيز به سراغ انگيزه هاى اين دو عبادت رفته وتوصيه مى كندكه جز انگيزه الهى و قصد تقرب به ذات پاك او, چيز ديگرى در كار نبايد باشد.
2ـ سـپس به سراغ كسانى مى رود كه بعد از بستن احرام بخاطر وجود مانعى مانند بيمارى شديد و ترس از دشمن , موفق به انجام حج عمره نمى شوند,مى فرمايد: ((اگر محصور شديد (و موانعى به شـما اجازه نداد كه پس از احرام بستن وارد مكه شويد) آنچه از قربانى فراهم شود)) ذبح كنيد و از احرام خارج شويد (فان احصرتم فما استيسر من الهدى ).
3ـ سـپـس به دستور ديگرى اشاره كرده مى فرمايد: ((سرهاى خود را نتراشيدتا قربانى به محلش برسد)) و در قربانگاه ذبح شود (ولا تحلقوا رؤسكم حتى يبلغ الهدى محله ).
4ـ سـپـس مى فرمايد: ((اگر كسى از شما بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال ناچار بـود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) بايد فديه (كفاره اى ) ازقبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد)) (فمن كان منكم مريضا) او به اذى من راسه ففدية من صيام او صدقة او نسك ).
در واقع شخص مخير در ميان اين سه كفاره (روزه ـ صدقه ـ ذبح گوسفند)مى باشد.
5ـ سپس مى افزايد: ((و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن در امان بوديد) ازكسانى كه عمره را تمام كرده و حج را آغاز مى كنند, آنچه ميسر از قربانى است )) ذبح كنند (فاذا امنتم فمن تـمـتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى ).
اشاره به اين كه در حج تمتع , قربانى كردن لازم است و فرق نمى كند اين قربانى شتر باشد يا گاو و يا گوسفند, و بدون آن از احرام خارج نمى شود.
6ـ سـپس به بيان حكم كسانى مى پردازد كه در حال حج تمتع قادر به قربانى نيستند, مى فرمايد: ((كـسى كه (قربانى ) ندارد, بايد سه روز در ايام حج , و هفت روزبه هنگام بازگشت , روزه بدارد, ايـن ده روز كـامـل اسـت )) (فـمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج وسبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ).
بنابراين اگر قربانى پيدا نشود, يا وضع مالى انسان اجازه ندهد, جبران آن ده روز روزه است .
7ـ بعد به بيان حكم ديگرى پرداخته , مى گويد: ((اين برنامه حج تمتع براى كسى است كه خانواده او نزد مسجدالحرام نباشد)) (ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى الـمسجدالحرام ).
بـنابراين كسانى كه اهل مكه يا اطراف مكه باشند, حج تمتع ندارند و وظيفه آنها حج قران يا افراد است ـ كه شرح اين موضوع در كتب فقهى آمده است .
بعد از بيان اين احكام هفتگانه در پايان آيه دستور به تقوا مى دهد ومى فرمايد: ((از خدا بپرهيزيد و تـقـوا پـيـشه كنيد و بدانيد خداوند عقاب و كيفرش شديد است )) (واتقوا اللّه واعلموا ان اللّه شديد العقاب ).
ايـن تـاكـيد شايد به اين جهت است كه مسلمانان در هيچ يك از جزئيات اين عبادت مهم اسلامى كوتاهى نكنند چرا كه كوتاهى در آن گاهى سبب فساد حج و ازبين رفتن بركات مهم آن مى شود.
حـمايت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام يك اصل است كه بايدمراعات شود, حتى اگر به جهاد منتهى گردد, اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان دربرابر فشارهايى كه به مظلومان جهان وارد مى شود بى تفاوت باشند, و اين دستوريكى از ارزشمندترين دستورات اسلامى است كه از حقانيت اين آيين خبر مى دهد.(آيه 194)ـ مشركان مكه مى دانستند كه جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده وذى الحجه و محرم و رجـب ) از نـظر اسلام جايز نيست به همين دليل در نظر داشتندمسلمانان را غافلگير ساخته و در مـاههاى حرام به آنها حمله ور شوند و شايدگمانشان اين بود, كه اگر آنها احترام ماههاى حرام را ناديده بگيرند مسلمانان به مقابله بر نمى خيزند, آيه مورد بحث به اين پندارها پايان داد و نقشه هاى احـتـمـالـى آنـهـا را نـقـش بـر آب كـرد, و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه بـبـرنـد,مـسلمانان در مقابل آنها بايستند, مى فرمايد: ((ماه حرام در برابر ماه حرام است ))(الشهر الحرام بالشهر الحرام ).يـعنى اگر دشمنان احترام آن را شكستند و درآن با شما پيكار كردند, شما نيزحق داريد مقابله به مثل كنيد زيرا: ((حرمات , قصاص دارد)) (والحرومات قصاص ).ايـن در واقـع يـك نـوع قـصـاص اسـت تا هرگز مشركان به فكر سؤاستفاده ازاحترام ماه حرام يا سرزمين محترم مكه نيفتند.سـپـس به يك دستور كلى و عمومى اشاره كرده مى گويد: ((هر كس به شماتجاوز كند, به مانند آن بـر او تـجاوز كنيد ولى از خدا بپرهيزيد (و زياده روى نكنيد) وبدانيد خدا با پرهيزكاران است )) (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم واتقوا اللّه واعلموا ان اللّه مع الـمـتقين ).اسـلام بـرخـلاف مـسـيحيت كنونى كه مى گويد: (( هركس كه به رخساره راست توطپانچه زند رخـساره ديگر را به سوى او بگردان ))((19)) چنين دستورى نمى دهد, چراكه اين دستور انحرافى بـاعـث جـرات و جسارت ظالم و تجاوزگر است , حتى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دسـتورى عمل نمى كنند و كمترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر كه آن هم برخلاف دستور اسلام است جواب مى گويند.اسلام به هر كس حق مى دهد كه اگر به او تعدى شود, به همان مقدار مقابله كند, تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است با حيات ,اين است منطق اسلام .و ايـن كـه مـى گـويـد خـدا بـا پـرهـيـزكران است , اشاره به اين است كه آنها را درمشكلات تنها نمى گذارد و يارى مى دهد.(آيـه 195)ـ اين آيه تكميلى است بر آيات جهاد, زيرا جهاد به همان اندازه كه به مردان با اخلاص و كـارآزمـوده نـيازمند است به اموال و ثروت نيز احتياج داردزيرا از سربازان كه عامل تعيين كننده سرنوشت جنگ هستند بدون وسائل وتجهيزات كافى (اعم از سلاح , مهمات , وسيله نقل و انتقال , مواد غذايى , وسائل درمانى ) كارى ساخته نيست .لـذا دراسـلام تـامـين وسائل جهاد بادشمنان از واجبات شمرده شده در اين آيه با صراحت دستور مى دهد و مى فرمايد: ((در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد)) (وانـفقوا فى سبيل اللّه ولا تلقوا بايديكم الى التهلكة ).در آخـر آيـه دسـتـور به نيكوكارى داده , مى فرمايد: ((نيكى كنيد كه خداوندنيكوكاران را دوست مى دارد)) (واحسنوا ان اللّه يحب المحسنين ).
[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب: , ] [ 8:12 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
و بـه تعبير ديگر جهاد ابتدايى آزاديبخش مى دانيم : خداوند دستورها وبرنامه هايى براى سعادت و آزادى و تكامل و خوشبختى و آسايش انسانها طرح كرده است , و پيامبران خود را موظف ساخته كه ايـن دسـتـورهـا را به مردم ابلاغ كنند,حال اگر فرد يا جمعيتى ابلاغ اين فرمانها را مزاحم منافع پـسـت خـود بـبـيـنـد و بر سرراه دعوت انبيا موانعى ايجاد نمايد آنها حق دارند نخست از طريق مـسـالـمـت آمـيـز واگـر ممكن نشد با توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تـبـلـيـغ را بـراى خـود كـسـب كـنـند تا مردم از قيد اسارت و بردگى فكرى و اجتماعى آزادگردند.2ـ.
تـمـام قـوانين آسمانى و بشرى به شخص يا جمعيتى كه مورد هجوم واقع شده حق مى دهد براى دفـاع از خـويـشـتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد, و ازهرگونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند اين نوع جهاد را,جهاد دفاعى مى نامند.جـنگهايى مانند جنگ احزاب و احد و موته و تبوك و حنين و بعضى ديگر ازغزوات اسلامى جز اين بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است .3ـ.
اسـلام در عـيـن اين كه آزادى عقيده را محترم مى شمرد هيچ كس را با اجباردعوت به سوى اين آيين نمى كند, به همين دليل به اقوامى كه داراى كتاب آسمانى هستند, فرصت كافى مى دهد كه با مطالعه و تفكر, آيين اسلام را بپذيرند, و اگرنپذيرفتند با آنها به صورت يك ((اقليت )) هم پيمان (اهـل ذمـه ) مـعـامـله مى كند, و باشرايط خاصى كه نه پيچيده است و نه مشكل با آنها همزيستى مـسـالمت آميز برقرارمى كند در عين حال نسبت به شرك و بت پرستى , سختگير است زيرا, شرك وبـت پـرسـتـى نه دين است و نه آيين , بلكه يك خرافه است و انحراف و حماقت و درواقع يك نوع بيمارى فكرى و اخلاقى كه بايد به هر قيمت ممكن آن را ريشه كن ساخت .از آنـچـه تاكنون گفتيم روشن مى شود كه اسلام جهاد را با اصول صحيح ومنطق عقل هماهنگ سـاخته است ولى مى دانيم دشمنان اسلام ـمخصوصا ارباب كليسا و مستشرقان مغرض ـ با تحريف حـقايق , سخنان زيادى بر ضد مساله جهاداسلامى ايراد كرده اند, و به اين قانون الهى سخت هجوم بـرده انـد, بنظر مى رسدوحشت آنها از پيشرفت اسلام در جهان , بخاطر معارف قوى و برنامه هاى حساب شده , سبب شده كه از اسلام چهره دروغين وحشتناكى بسازند, تا جلو پيشرفت اسلام را در جهان بگيرند.4ـ.
در پـانـزده مورد از آيات قرآن جمله يسئلونك آمده كه نشان مى دهد مردم كرارا سؤالات مختلفى در مـسـائل گـوناگون از پيغمبراكرم (ص ) داشتند و جالب اين كه پيامبر نه تنها ناراحت نمى شد بلكه با آغوش باز از آن استقبال مى كرد و از طريق آيات قرآنى به آنها پاسخ مى داد.
سؤال كردن يكى از حقوق مردم در برابر رهبران است , سؤال كليد حل مشكلات است , سؤال دريچه علوم است , سؤال وسيله انتقال دانشهاست اصولاطرح سؤالات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جـوش افـكـار و بـيدارى انديشه هااست و وجود اين همه سؤال در عصر پيامبر نشانه تكان خوردن افكار مردم آن محيط در پرتو قرآن و اسلام است .
آيـه 190ـ شـان نزول : اين آيه اولين آيه اى بود كه در باره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نـزول ايـن آيه پيغمبراكرم (ص ) با آنها كه از در پيكار در آمدند,پيكار كرد و نسبت به آنان كه پيكار نـداشـتـند خوددارى مى كرد, و اين ادامه داشت تادستور اقتلوا المشركين كه اجازه پيكار با همه مشركان را مى داد نازل گشت .
تـفـسير: در اين آيه قرآن , دستور مقاتله و مبارزه با كسانى كه شمشير به روى مسلمانان مى كشند صادر كرده , مى فرمايد: ((با كسانى كه با شما مى جنگند در راه خدا پيكار كنيد)) (وقاتلوا فى سبيل اللّه الذين يقاتلونكم ).
تـعـبير به فى سبيل اللّه , هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى سازد كه جنگ درمنطق اسلام هرگز بخاطر انتقامجويى يا جاه طلبى يا كشورگشايى يا به دست آوردن غنايم نيست همين هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مى گذارد, كميت وكيفيت جنگ , نوع سلاحها, چگونگى رفتار با اسيران , را به رنگ فى سبيل اللّه در مى آورد.
سپس قرآن توصيه به رعايت عدالت , حتى در ميدان جنگ و در برابردشمنان كرده مى فرمايد: ((از حد تجاوز نكنيد)) (ولا تعتدوا).
((چرا كه خداوند, تجاوزكاران را دوست نمى دارد)) (ان اللّه لا يحب المعتدين ).
آرى ! هنگامى كه جنگ براى خدا و در راه خدا باشد, هيچ گونه تعدى وتجاوز, نبايد در آن باشد, و درسـت بـه هـمـيـن دليل است كه در جنگهاى اسلامى ـبرخلاف جنگهاى عصر ماـ رعايت اصول اخـلاقـى فـراوانـى توصيه شده است , مثلاافرادى كه سلاح به زمين بگذارند, و كسانى كه توانايى جـنـگ را از دسـت داده اند, يااصولا قدرت بر جنگ ندارند, همچون مجروحان , پيرمردان , زنان و كـودكـان نـبـايدمورد تعدى قرار بگيرند, باغستانها و گياهان و زراعتها را نبايد از بين ببرند, و از موادسمى براى زهرآلود كردن آبهاى آشاميدنى دشمن (جنگ شيميايى و ميكروبى )نبايد استفاده كنند.
(آيـه 191)ـ ايـن آيـه كـه دسـتـور آيه قبل را تكميل مى كند, با صراحت بيشترى سخن مى گويد, مى فرمايد: ((آنها (همان مشركانى كه از هيچ گونه ضربه زدن به مسلمين خوددارى نمى كردند) را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و از آنجا كه شما رابيرون ساختند (مكه ) آنها را بيرون كنيد)) چرا كه ايـن يـك دفـاع عـادلانه و مقابله به مثل منطقى است (واقتلوهم حيث ثقفتموهم واخرجوهم من حيث اخرجوكم ).
سپس مى افزايد: ((فتنه از كشتار هم بدتر است )) (والفتنة اشد من القتل ).
((فتنه )) به معنى قرار دادن طلا در آتش , براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن ازبدى است .
از آنـجـا كـه آيين بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن ,در سرزمين مكه رايج شده بود, و حرم امن خدا را آلوده كرده بود, و فساد آن از قتل و كشتار هم بيشتر بود آيه مورد بـحث مى گويد: ((بخاطر ترس از خونريزى , دست ازپيكار با بت پرستى بر نداريد كه بت پرستى از قتل , بدتر است )).
سـپـس قـرآن بـه مـساله ديگرى در همين رابطه اشاره , كرده مى فرمايد:((مسلمانان بايد احترام مـسـجـدالـحرام را نگهدارند, و اين حرم امن الهى بايد هميشه محترم شمرده شود, و لذا ((با آنها (مـشـركـان ) نزد مسجدالحرام پيكار نكنيد, مگر آن كه آنها در آنجا با شما بجنگند)) (ولا تقاتلوهم عـندالمسجدالحرام حتى يقاتلوكم فيه )((ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ كردند, آنها را به قتل برسانيد, چنين است جزاى كافران )) (فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزا الكافرين ).چـرا كه وقتى آنها حرمت اين حرم امن رابشكنند ديگر سكوت در برابر آنان جايز نيست و بايد پاسخ محكم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سؤاستفاده نكنند.
(آيـه 192)ـ ولى از آنجا كه اسلام هميشه نيش و نوش و انذار و بشارت را باهم مى آميزد تا معجون سـالـم تـربـيـتـى بـراى گـنـهكاران فراهم كند در اين آيه راه بازگشت را به روى آنها گشوده مـى فـرمـايـد: ((اگر (دست از شرك بردارند) و از جنگ خوددارى كنند, خداوند غفور و مهربان است )) (فان انتهوا فان اللّه غفور رحيم ).
(آيه 193)ـ در اين آيه به هدف جهاد در اسلام اشاره كرده مى فرمايد: ((با آنها پيكاركنيد تا فتنه از ميان برود)) (وقاتلوهم حتى لاتكون فتنة ).((و دين مخصوص خدا باشد)) (ويكون الدين للّه ).سـپـس اضـافـه مى كند: ((اگر آنها (از اعتقاد و اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشويد زيرا) تعدى جز بر ستمكاران روا نيست )) (فان انتهوا فلاعدوان الا على الظالمين ).در ظاهر سه هدف براى جهاد در اين آيه ذكر شده , از ميان بردن فتنه ها ومحو شرك و بت پرستى , و جلوگيرى از ظلم و ستم .
مساله جهاد در اسلام :.
از آنـجـا كـه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعونها و نمرودها و قارونهااهداف انبيا را مزاحم خـويـش مـى ديـده انـد در بـرابـر آن ايستاده و جز به محو دين وآيين خدا راضى نبودند از طرفى ديـنـداران راسـتين در عين تكيه بر عقل و منطق واخلاق بايد در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و راه خود را با مبارزه ودر هم كوبيدن آنان به سوى جلو باز كنند.اصولا جهاد يك قانون عمومى در عالم حيات است و تمام موجودات زنده براى بقاى خود, با عوامل نابودى خود در حال مبارزه اند به هر حال يكى ازافتخارات ما مسلمانان آميخته بودن دين با مساله حـكـومـت و داشتن دستور جهاد دربرنامه هاى دينى است منتهى جهاداسلامى اهدافى را تعقيب مـى كـنـد و آنـچه ما را ازديگران جدا مى سازد همين است چنانكه در آيات فوق خوانديم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است .1ـ.
جالب اين كه در نخستين آيه مربوط به احكام روزه خوانديم كه هدف نهايى از آن تقوا است , همين تـعـبـيـر عـيـنا در پايان آخرين آيه نيز آمده است (لعلهم يتقون )و اين نشان مى دهد كه تمام اين بـرنامه ها وسيله اى هستند براى پرورش روح تقوا وخويشتندارى و ملكه پرهيز از گناه و احساس مسؤوليت در انسانها!.
(آيه 188)ـ اين آيه اشاره به يك اصل كلى و مهم اسلامى مى كند كه در تمام مسائل اقتصادى حاكم اسـت , و بـه يك معنى مى شود تمام ابواب فقه اسلامى را دربخش اقتصاد زير پوشش آن قرار داد, نـخـست مى فرمايد: ((اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نحوريد)) (ولا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل )((18)).
مـفـهوم آيه فوق عموميت دارد و هرگونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مـشـمول اين نهى الهى است و تمام معاملاتى كه هدف صحيحى را تعقيب نمى كند و پايه و اساس عقلايى ندارد مشمول اين آيه است .جـالـب اين كه قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه (182ـ187) نشانه يك نوع همبستگى در مـيـان اين دو است , در آنجا نهى از خوردن و آشاميدن بخاطرانجام يك عبادت الهى مى كند و در اينجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق (كه اين هم نوع ديگرى از روزه و رياضت نفوس است ) و در واقـع هر دو شاخه هايى از تقوامحسوب مى شود, همان تقوايى كه به عنوان هدف نهايى روزه معرفى شده است .
سپس در ذيل آيه , انگشت روى يك نمونه بارز ((اكل مال به باطل )) (خوردن اموال مردم به ناحق ) گـذاشـتـه كه بعضى از مردم آن را حق خود مى شمرند به گمان اين كه به حكم قاضى , آن را به چـنـگ آورده انـد, مـى فرمايد: ((براى خوردن قسمتى ازاموال مردم به گناه و بخشى از آن را به قـضـات ندهيد در حالى كه مى دانيد)) (وتدلوابها الى الحكام لتاكلوا فريقا من اموال الناس بالا ثم وانـتم تعلمون ).
ادامه مطلب
صفحه قبل 1 ... 68 69 70 71 72 ... 169 صفحه بعد
.:
Weblog Themes By
Weblog Skin :.
|
|