مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
«نگاهي اجمالي و تحليلي به عوامل و ريشهها» حادثهي عاشورا به عنوان مكتب الهام بخش ايدههاي انساني و جريان بخش ستيز دائمي حق با باطل، نور با ظلمت و معنويت با ماديت افراطي، حادثه ديروز نيست، بلكه امروز، فردا و هميشه تاريخ را با خود دارد. حادثه عظيم عاشورا تا آنجا جاودانگي دارد كه حق و حقيقت و عدالت و انسانيت جاودانه است. رهپويان طريق حقيقت همواره به چراغ راهنمايي چون نهضت حسيني و مشعل داران واقعه طف نيازمندند و به مفهوم عميق «ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه» سخت وابسته. همانگونه كه هزار و چهار صد سال پيش كسي جز حسين و ياران او چهرههاي پنهان شده پشت پرده نفاق را نشناخت و يا اگر هم شناخت مصالح ظاهري و دنيايي را بر مصالح ديني ترجيح داد، امروز نيز جز پيروان و شيعيان او آن هم با الهام از مكتب عاشورايي، كسي شعور و درك دشمن شناسي ندارد و اگر هم دارد انگيزه حركت ندارد. محرم سال جاري بهانهاي است كه هر كس با توجه به مسئوليت و توانايي خود قدمي در جهت تبيين زواياي گوناگون واقعه كربلا بردارد و يكبار ديگر آن را مورد بازخواني قرار دهد، زيرا اين مسأله علاوه بر اينكه پيوند ما را با آرمانهاي بلند آن حضرت حفظ ميكند، بيداري هوشياري و مسئوليتشناسي را در ميان ما تقويت ميكند. يكي از زواياي مهم و در خور توجه در نهضت عاشورا پاسخ دادن به اين پرسش اساسي است كه چه عواملي دست به دست هم داد كه بعد از چيزي نزديك به نيم قرن از در گذشت پيامبر مكرم اسلام(ص) چنين اتفاق تلخ و ناگواري در جهان اسلام رخ داد كه فرزند دختر آن حضرت را با وضعيت بسيار فجيع و دردآور به شهادت رساندند و از ميان آن همه مسلمان و شيعه جزء تعداد اندكي به ياري او نشتافتند؟ حقيقتاً چه اتفاقي افتاده بود و بر سر جامعه اسلامي چه آمده بود؟ اهميت اين موضوع زماني روشن ميشود كه چند نكته اساسي مورد ارزيابي قرار گيرد: ادامه مطلب [ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:چرا حسين(ع) را ياري نكردند؟ , ] [ 20:34 ] [ اکبر احمدی ]
[
با ديدي كه نسبت به مردم كوفه داريم انتظار آن نميرفت كه با يك چرخش تمام، سوابق درخشان خود را ـ كه در جنگ جمل و صفين و نهروان نشان داده بودند ـ زير پا گذارده و به جنگ فرزند رسول خدا، حضرت امام حسين(علیه السلام) بشتابند. حال براي روشن شدن مطلب نخست بايد عوامل و زمينهها را بررسي كرد كه چه عواملي باعث شد تا مردم كوفه دست به اين جنايت هولناك بزنند؟ به طور خلاصه بايد گفت دو دسته از عوامل بودند كه زمينه رفتن مردم كوفه به كربلا را فراهم كردند: ب ـ عوامل بروني. مقصود از عوامل دروني آن زمينهها و خصيصه هايي است كه در مردم كوفه شكل گرفته بود و مقصود از عوامل بروني همان فشار و اختناق دستگاه حاكمان بنياميه بود كه با ترفندهاي مخصوص به خود، مردم را آماده چنين كاري كرد. امّا عوامل دروني در مردم كوفه ـ براساس آن چه كه تاريخ بدان اشاره كرده ـ چند عامل بوده است: ادامه مطلب [ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:چرا كوفيان به جنگ امام حسين (علیه السلام) رفتند؟ , ] [ 20:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
طاقت نمیارم تو را، تنها گذارم یا حسین
در جسم تو صد زخم هست، طاقت ندارم یا حسین
نیزه به رگهای سرت، رفته فرو ای عشق من
از اول شب تا سحر، گریه است کارم یا حسین
جسمت به زیر سم اسب، رأست به روی نی اخا
ای کشته خونین بدن، ای بی مزارم یا حسین
ما را به غربت می برند، در بین نامردان اخا
در این غریبستان ببین، در گیر و دارم یا حسین
یک نانجیب با سیلی اش، چشم مرا کرده کبود
سویی نمی آید دگر، از چشم تارم یا حسین
کم مانده با نی آید و، بر چشم کم سویم زند
خون آید از چشم رخ و از چشمه سارم یا حسین
هر وقت گفتم یا حسین با کعب نی آمد عدو
از جان زنم نامت صدا با قلب زارم یا حسین
ما را گرسنه می برند سوی دیار بی کسی
بر ما زکات نان دهند این است آرم یا حسین
آسمانها در عزایت گریه کردند ای عزیز
جسم تو در قتلگه با تیغ و نی شد ریز ریز
در همین کرببلا دیدم عزیز من که رفت
بر سر و رگهای خونی شما یک جسم تیز
رأس تو افتاده در دستان یک نامرد بین
گاهی آن رأست به نی گه در تنور گه زیر میز
من به کعب و تازیانه کرده ام عادت شما
این همه بالای نی از چشم غمگین خون مریز
من به دنبال سرت گشتم ولی نایافتم
می دویدم سوی سر آخر به نی دیدم عزیز ادامه مطلب [ یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:زبا ن حال حضرت زینب(س), ] [ 19:23 ] [ اکبر احمدی ]
[
يزيد كه در دامن چنين خانوادهاى پرورش يافته و با فرهنگ چنين حزبى بزرگ شده بود، به آيين اسلام كه مىخواست بنام آن بر مردم حكومت كند، كمترين اعتقادى نداشت. يزيد جوانى ناپخته، شهوت پرست، خودسر، و فاقد دورانديشى و احتياط بود. او فردى بيخرد، بيباك، خوشگذران، عياش، و كوتاه فكر بود. يزيد كه پيش از رسيدن به حكومت اسير هوسها و پايبند تمايلات افراطى خود بود، بعد از رسيدن به حكومت نيز نتوانست حداقل مثل پدر، ظواهر اسلام را حفظ كند، بلكه در اثر روح بى پروايى و هوسبازى كه داشت، علنا مقدسات اسلامى را زير پا مىگذاشت و در راه ارضاى شهوات خود از هيچ چيز فرو گذارى نمىكرد. يزيد علناً شراب مىخورد و تظاهر به فساد و گناه مىكرد، او وقتى در شب نشينيها و بزمهاى اشرافى مىنشست و به باده گسارى مىپرداخت، بى باكانه اشعارى بدين مضمون مىسرود: «ياران هم پياله من! برخيزيد و به نغمههاى مطربان خوش آواز گوش دهيد و پيالههاى شراب را پى در پى سربكشيد و بحث و مذاكره علمى و ادبى را كنار بگذاريد. نغمههاى (هوسانگيز) ساز و آواز، مرا از شنيدن «اذان» و نداى «الله اكبر» باز مىدارد و من حاضرم حوران بهشتى را (كه نسيه است) با خم شراب (كه نقد است) عوض كنم» (نقدمال ما و نسيه براى كسانى كه به قيامت معتقدند)!(27) و با اين وقاحت به مقدسات اسلامى دهن كجى مىكرد! او صراحتاً موضوع رسالت و نزول وحى بر حضرت محمد (ص) را انكار مىكرد و همچون جد خود ابوسفيان همه را پندارى بيش نمىداست، چنانكه پس از پيروزى ظاهرى بر حسين بن على (ع) ضمن اشعارى گفت:«هاشم با ملك و حكومت بازى كرده است، نه خبرى از عالم غيب آمده و نه وحيى نازل شده است»!! آنگاه كينههاى ديرينه خود را از سرداران اسلام، كه در جنگ بدر و زير پرچم اسلام بستگان او را از دم شمشير گذرانده بودند، ياد كرده كشتن امام حسين (ع) را تلافى آن ماجرا معرفى كرد و گفت: «كاش بزرگان ما كه در بدر كشته شدند، امروز زنده بودند و مىگفتند: يزيد دست مريزاد!»(28) يك سال معاويه يزيد را با لشگرى براى جنگ با روميها فرستاد (گويا مىخواست وانمود كند كه يزيد تنها اهل بزم نيست، اهل رزم نيز هست!) و «سفيان بن عوف غامدى» را با وى همراه نمود. يزيد در اين سفر زن محبوب و مورد علاقه خود «ام كلثوم» را همراه مىبرد. سفيان پيش از يزيد با لشگريان وارد سرزمين روم شد و بر اثر بدى آب و هوا سربازان مسلمان در محلى بنام «غذقذونه»(29)به تب و آبله مبتلا شدند. يزيد كه در راه در منزلى بنام «ديرمران»(30) در كنار «ام كلثوم» به استراحت و عيش و نوش پرداخته بود، چون از اين حادثه خبر يافت، گفت: ما ان ابالى بما لاقت جموعهم بالغذقذونه من حمى و من موم اذا اتكات على الانماط فى غرفبدير مران عندى ام كلثوم من كه در ديرمران در ميان غرفهها و بالشها تكيه زدهام وام كلثوم در كنار من است، باكى ندارم كه سربازان مسلمان در غذقذونه دچار تب و آبله شوند و بميرند!(31) كسى كه ميزان دلسوزى او نسبت به نيروهاى رزمنده و جوانان كشور اين مقدار باشد، پيداست كه اگر مقدرات كشور را در دست بگيرد، چه به روزگار امت اسلامى مىآورد؟! ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:يزيد چهره منفور جامعه اسلامى , ] [ 20:39 ] [ اکبر احمدی ]
[
امام حسين (ع) پيش از حركت از مدينه، وصيتنامهاى خطاب به برادرش «محمد حنفيه» نوشت و طى آن علت قيام و نهضت خود را اصلاح امور امت اسلامى و امر به معروف و نهى از منكر، و زنده كردن سيره جدش پيامبر و پدرش على معرفى كرد. امام در اين وصيتنامه پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد و نبوت و معاد، چنين نوشت: «...من، نه از روى خودخواهى و سركشى و هوسرانى (از مدينه) خارج مىگردم، و نه براى ايجاد فساد و ستمگرى، بلكه هدف من از اين حركت، اصلاح مفاسد امت جدم و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است و مىخواهم سيره جدم (پيامبر) و پدرم على بن ابيطالب را در پيش گيرم. هر كس در اين راه به پاس احترام حق از من پيروى كند، راه خود را در پيش خواهم گرفت، تا خداوند ميان من و اين قوم داورى كند كه او بهترين داوران است...»(20) چنانكه مىبينيم امام در اين وصيتنامه، انگيزه قيام خود را چهار چيز اعلام مىكند: 1- اصلاح امور امت؛ 2- امر به معروف؛ 3- نهى از منكر؛ 4- پيروى از سيره جدش پيامبر و پدرش على (ع) و زنده كردن سيره آن دو بزرگوار.
2- سكوت نابخشودنى
امام حسين (ع) هنگام عزيمت به سوى عراق در منزلى بنام «بيضه» خطاب به سپاه «حر» خطبهاى ايراد كرد و طى آن انگيزه قيام خود را چنين شرح داد: «مردم! پيامبر خدا (ص) فرمود: هر مسلمانى با سلطان ستمگرى مواجه گردد كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان الهى را در هم مىشكند، با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت در آمده در ميان بندگان خدا راه گناه معصيت و عدوان و دشمنى در پيش مىگيرد، ولى او در مقابل چنين سلطانى، با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت نكند، برخداوند است كه اين فرد (ساكت) را به كيفر همان ستمگر (آتش جهنم) محكوم سازد. مردم! آگاه باشيد اينان(بنى اميه) اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را برخود فرض نمودهاند، فساد را ترويج و حدود الهى را تعطيل نموده، فئ را (كه مختص به خاندان پيامبر) به خود اختصاص دادهاند و من به هدايت و رهبرى جامعه مسلمانان و قيام بر ضد اين همه فساد و مفسدين كه دين جدم را تغيير دادهاند، از ديگران شايسته ترم...»(21)
3- محو سنتها و رواج بدعتها
امام حسين (ع) پس از ورود به مكه نامهاى به سران قبايل «بصره» فرستاد و طى آن پس از اشاره به دوران خلفاى گذشته كه در آن پيشوايان راستين اسلام را از صحنه سياست كنار گذاشتند، و اين پيشوايان براى جلوگيرى از اختلاف و تفرقه و به خاطر مصالح عالى اسلام اين وضع را تحمل كردند، چنين نوشت: «...اينك پيك خود را با اين نامه به سوى شما مىفرستم. شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مىكنم، زيرا در شرائطى قرار گرفتهايم كه سنت پيامبر بكلى از بين رفته و بدعتها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنويد، شما را به راه راست هداست خواهم كرد. درود و رحمت و بركات خدا بر شما باد!»(22)
4- ديگر به حق عمل نمىشود
حسين بن على (ع) در راه عراق در منزلى بنام «ذى حسم» در ميان ياران خود بپاخاست و خطبهاى بدين شرح ايراد نمود: «پيشامد ما همين است كه مىبينيد. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتيها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بر بسته است، و از فضيلتها جز اندكى مانند قطرات ته مانده ظرف آب باقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مىبرند و صحنه زندگى، همچون چراگاهى سنگلاخ و كم علف، به جايگاه سخت و دشوارى تبديل شده است. آيا نمىبينيد كه ديگر به حق عمل نمىشود، و از باطل خوددارى نمىشود؟ در چنين وضعى كه دارد كه شخص با ايمان (از جان خود گذشته) مشتاق ديدار پروردگار باشد، در چنين محيط ذلتبار و آلودهاى، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و آزردگى و ملال نمىدانم. اين مردم بردگان دنيا هستند، و دين لقلقه زبانشان مىباشد، حمايت و پشتيبانيشان از دين تا آنجا است كه زندگيشان همراه با رفاه و آسايش باشد، و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند، دينداران كم خواهند بود.»(23) ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:وصيت نامه اعتقادى - سياسى امام , ] [ 20:36 ] [ اکبر احمدی ]
[
در مورد نهضت امام حسين (ع) سوالاتى مطرح است كه روشن شدن علل قيام آن حضرت بستگى به پاسخ اين سوالات دارد. سوالات چنين است: 1- آيا اگر يزيد براى گرفتن بيعت از امام حسين (ع) به او فشار نمىآورد، باز هم او با حكومت يزيد مخالفت مىكرد؟ 2 - آيا اگر مردم كوفه امام حسين را به عراق دعوت نمىكردند، باز هم اين قيام رخ مىداد؟ 3- آيا اين قيام و نهضت، يك اقدام حساب نشده و ناآگاهانه و يك انقلاب انفجارى بود از نوع قيامها انفجارهاى اجتماعى كه امروز ماديها مطرح مىكنند؟ يا يك انقلاب آگاهانه و حساب شده بود؟ براى روشن شدن پاسخ اين سوالات لازم است مقدمتاً يادآور شويم كه برخلاف پديدههاى طبيعى كه معمولا تك ماهيتى هستند، پديدههاى اجتماعى ممكن است چند ماهيتى باشند مثلا يك فلز نمىتواند در يك زمان، هم ماهيت طلا داشته باشد و هم ماهيت مس، ولى پديدههاى اجتماعى مىتوانند در آن واحد چند بعد داشته باشند و عوامل مختلفى در پيدايش آنها موثر باشد. مثلا يك نهضت مىتواند داراى ماهيت عكس العملى باشد يعنى صرفاً يك عكس العمل باشد، و در عين حال ماهيت تهاجمى نيز داشته باشد و در صورت داشتن ماهيت عكس العملى، ممكن است در برابر يك جريان، عكس العمل منفى و در برابر جريان ديگر عكس العمل مثبت به شمار برود. قيام امام حسين (ع) از اين گونه پديدهها بود و همه اينها در نهضت آن حضرت وجود داشت، زيرا عوامل مختلف در آن اثر داشت كه ذيلا توضيح مىدهيم: عوامل پيدايش نهضت امام حسين (ع) سه عامل ياد شده در زير، در پيدايش اين قيام و نهضت اثر داشت: 1- درخواست بيعت از امام حسين (ع) براى يزيد و وارد آوردن فشار به آن حضرت به اين منظور؛ 2- دعوت مردم كوفه از امام حسين (ع) به عراق؛ 3- عامل امر به معروف و نهى از منكر كه امام حسين (ع) از روز نخست از مدينه با اين شعار حركت كرد. اكنون هر كدام از اينها را توضيح مىدهيم تا ببينيم قيام امام حسين ع با توجه به هر يك از اينها چه ماهيتى داشته و سهم هر كدام از اينها در اين انقلاب چقدر بوده است؟
ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:ماهيت و عوامل قيام عاشورا, ] [ 20:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
در همان ايام يك سال «مروان بن حكم» كه از طرف معاويه حاكم مدينه بود، به وى نوشت: عمرو بن عثمان گزارش كرده است كه، «گروهى از رجال و شخصيتهاى عراق و حجاز نزد حسين بن على (ع) رفت و آمد مىكنند» و اظهار كرده است كه، «اطمينان ندارد حسين قيام نكند.» مروان در نامه خود اضافه مىكرد كه: من در اين باره تحقيق كردهام، طبق اطلاعات رسيده او فعلا قصد قيام و مخالفت ندارد، ولى اطمينان ندارم كه در آينده نيز چنين باشد، اينك نظر خود را در اين باره بنويسيد. معاويه، پس از دريافت اين گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامهاى نيز به اين مضمون به حسين بن على(ع) نوشت: «گزارش پارهاى از كارهاى تو به من رسيده است كه اگر صحت داشته باشد من آنها را شايسته تو نمىدانم. سوگند به خدا هر كس پيمان و معاهدهاى ببندد، بايد به آن وفادار باشد و اگر اين گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترين شخص براى چنين وضعى هستى. اينك مواظب خود باش و به عهد و پيمان خود وفا كن. اگر با من مخالفت كنى با مخالفت روبرو مىشوى و اگر بدى كنى بدى مىبينى، از ايجاد اختلاف ميان امت بپرهيز...»(11)
پاسخ تاريخى امام حسين (ع) به معاويه
امام حسين (ع) در پاسخ او چنين نوشت: اما بعد، نامه تو بدستم رسيد، نوشتهاى كه خبرهايى از من به گوش تو رسيده است كه به گمان تو هيچ وقت زيبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمىدانستهاى! بايد بگويم تنها خدا است كه انسان را به كارهاى نيك هدايت مىكند و توفيق اعمال خير را به انسان مىدهد. اما آنچه در باب من به گوش تو رسيده، يك مشت سخنان بى اساس است كه چاپلوسان و سخن چينان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پيش خود ساخته و پرداختهاند. اين گمراهان بيدين دروغ گفتهاند من نه تدارك جنگى بر ضد تو ديدهام و نه قصد خروج بر ضد تو داشتهام، ولى از اينكه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بى دين تو، كه حزب ستمگران و برادران شيطانند، قيام نكردهام از خدا مىترسم. آيا تو قاتل «حجربن عدى» و يارانش نبودى؟ قاتل كسانى كه همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ كسانى كه بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه مىكردند، و كارشان امر به معروف ونهى از منكر بود. تو پس از آنكه به آنان امان دادى و سوگندهاى اكيد ياد كردى كه به خاطر حوادث گذشته آزارشان نكنى، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه كشتى، و با اين كار، بر خدا گستاخى نموه، عهد و پيمان او را سبك شمردى. ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:نگرانى معاويه از قيام امام حسين (ع) , ] [ 20:24 ] [ اکبر احمدی ]
[
در همان ايام يك سال «مروان بن حكم» كه از طرف معاويه حاكم مدينه بود، به وى نوشت: عمرو بن عثمان گزارش كرده است كه، «گروهى از رجال و شخصيتهاى عراق و حجاز نزد حسين بن على (ع) رفت و آمد مىكنند» و اظهار كرده است كه، «اطمينان ندارد حسين قيام نكند.» مروان در نامه خود اضافه مىكرد كه: من در اين باره تحقيق كردهام، طبق اطلاعات رسيده او فعلا قصد قيام و مخالفت ندارد، ولى اطمينان ندارم كه در آينده نيز چنين باشد، اينك نظر خود را در اين باره بنويسيد. معاويه، پس از دريافت اين گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامهاى نيز به اين مضمون به حسين بن على(ع) نوشت: «گزارش پارهاى از كارهاى تو به من رسيده است كه اگر صحت داشته باشد من آنها را شايسته تو نمىدانم. سوگند به خدا هر كس پيمان و معاهدهاى ببندد، بايد به آن وفادار باشد و اگر اين گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترين شخص براى چنين وضعى هستى. اينك مواظب خود باش و به عهد و پيمان خود وفا كن. اگر با من مخالفت كنى با مخالفت روبرو مىشوى و اگر بدى كنى بدى مىبينى، از ايجاد اختلاف ميان امت بپرهيز...»(11)
پاسخ تاريخى امام حسين (ع) به معاويه
امام حسين (ع) در پاسخ او چنين نوشت: اما بعد، نامه تو بدستم رسيد، نوشتهاى كه خبرهايى از من به گوش تو رسيده است كه به گمان تو هيچ وقت زيبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمىدانستهاى! بايد بگويم تنها خدا است كه انسان را به كارهاى نيك هدايت مىكند و توفيق اعمال خير را به انسان مىدهد. اما آنچه در باب من به گوش تو رسيده، يك مشت سخنان بى اساس است كه چاپلوسان و سخن چينان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پيش خود ساخته و پرداختهاند. اين گمراهان بيدين دروغ گفتهاند من نه تدارك جنگى بر ضد تو ديدهام و نه قصد خروج بر ضد تو داشتهام، ولى از اينكه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بى دين تو، كه حزب ستمگران و برادران شيطانند، قيام نكردهام از خدا مىترسم. آيا تو قاتل «حجربن عدى» و يارانش نبودى؟ قاتل كسانى كه همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ كسانى كه بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه مىكردند، و كارشان امر به معروف ونهى از منكر بود. تو پس از آنكه به آنان امان دادى و سوگندهاى اكيد ياد كردى كه به خاطر حوادث گذشته آزارشان نكنى، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه كشتى، و با اين كار، بر خدا گستاخى نموه، عهد و پيمان او را سبك شمردى. ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:نگرانى معاويه از قيام امام حسين (ع) , ] [ 20:24 ] [ اکبر احمدی ]
[
اگر حسين بن على (ع) در زمان معاويه قيام مىكرد، معاويه مىتوانست از پيمان صلحى كه با امام حسن (ع) بسته و مورد تاييد حسين بن على (ع) نيز قرار داشت، به منظور متهم ساختن حسين بن على (ع) بهره بردارى كند، زيرا همه مردم مىدانستند كه امام حسن و امام حسين متهد شدهاند تا زمانى كه معاويه زنده است سكوت كرده به حكومت او گردن نهند، حال اگر حسين (ع) بر ضد معاويه قيام مىكرد، امكان داشت معاويه او را شخصى فرصت طلب و پيمان شكن قلمداد كند. البته مىدانيم كه امام حسين (ع) پيمان معاهده خود را با معاويه، پيمانى لازم الوفأ نمىدانست؛ زيرا اين پيمان از روى آزادى و ميل و اختيار صورت نگرفته بود، بلكه پيمانى بود كه تحت فشار و اجبار، و در شرائطى صورت گرفته بود كه بحث و گفتگو فايدهاى نداشت، بعلاوه خود معاويه آن را نقض كرده و محترم نشمرده بود و خود را به رعايت آن ملزم نمىدانست، بنابراين چنين عهد و پمانى، اگر هم در اصل صحيح و معتبر بود، حسين بن على(ع) مقيد به آن نبود، زيرا خود معاويه آن را زير پا گذاشته و در نقض آن از هيچ كوششى فرو گذار نكرده بود، اما در هر حال معاهده صلح، مىتوانست دستاويز تبليغاتى معاويه در برابر قيام احتمالى حسين (ع) قرار گيرد. از طرف ديگر، بايد ديد در برابر قيام احتمالى او اجتماع چگونه قضاوت مىكرد؟ پيداست اجتماع زمان امام حسين ع - چنانكه گذشت - اجتماعى بود كه حال قيام و انقلاب نداشت و شمشير جهاد به آب عافيت شسته بود. طبعاً چنين اجتماعى عافيتطلبى خود را چنين توجيه مىكرد كه حسين (ع) با معاويه پيمان بسته است و بايد به آن وفا كند. بنابراين اگر امام حسين (ع) در زمان معاويه قيام مسلحانه مىكرد، معاويه مىتوانست آن را به عنوان يك شورش غير موجه و برخلاف مواد پيمان صلح بين طرفين معرفى كند و چون جامعه آن روز چنانكه گفتيم - جامعهاى بود كه حال قيام و انقلاب نداشت، طبعا منطق معاويه را تاييد مىكرد. ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:پيمان صلح امام حسن (ع) با معاويه , ] [ 20:18 ] [ اکبر احمدی ]
[
حسين بن على (ع) مدت شش سال از دوران كودكى خود را در زمان جد بزرگوار خود سپرى كرد و پس از آن حضرت، مدت سى سال در كنار پدرش اميرمومنان (ع) زندگى كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ايشان به صورت فعال شركت داشت. پس از شهادت امير مومنان(در سال 40هجرى) مدت ده سال در صحنه سياسى و اجتماعى در كنار برادر بزرگ خود حسن بن على (ع) قرار داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) (در سال 50هجرى) به مدت ده سال، در اوج قدرت معاويه بن ابى سفيان، بارها با وى پنجه درافكند و پس از مرگ وى نيز در برابر حكومت پسرش يزيد قيام كرد و در محرم سال 61 هجرى در سرزمين كربلا به شهادت رسيد. آخرين بخش زندگى امام حسين، يعنى دوران امامت آن حضرت، مهمترين بخش زندگى او به شمار مىرود و در اين كتاب، بيشتر پيرامون همين بخش سخن خواهيم گفت.
مبارزات حسين بن على (ع) در دوران قبل از امامت
حسين بن على ع از دوران نوجوانى كه شاهد انحراف دسگاه حكومت اسلامى از مسير اصلى خود بود، از موضعگيريهاى سياسى پدر خود پيروى و حمايت مىكرد؛ چنانكه در زمان خلافت عمر بن خطاب، روزى وارد مسجد شد و ديد عمر بر فراز منبر نشسته است، با ديدن اين صحنه، بالاى منبر رفت و به عمر گفت: از منبر پدرم پايين بيا و بالاى منبر پدرت برو! عمر كه قافيه را باخته بود، گفت: پدرم منبر نداشت! آنگاه او را در كنار خود نشانيد، و پس از آنكه از منبر پايين آمد، او را به منزل خود برد و پرسيد: اين سخن را چه كسى به تو ياد داده است؟ او پاسخ داد: هيچ كس!(1)
در جبهههاى نبرد با ناكثين و قاسطين
حسين بن على (ع) در دوران خلافت پدرش، اميرمومنان ع،در صحنههاى سياسى و نظامى در كنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگى كه در اين دوران براى پدر ارجمندش پيش آمد، شركت فعال داشت.(2) در جنگ جمل فرماندهى جناح چپ سپاه امير مومنان (ع) به عهده وى بود(3) و در جنگ صفين، چه از راه سخنرانيهاى پرشور و تشويق ياران على (ع) جهت شركت در جنگ، و چه از رهگذر پيكار با قاسطين، نقشى فعال داشت (4)در جريان حكميت نيز يكى از شهود اين ماجرا از طرف على (ع) بود.(5) حسين بن على (ع) پس از شهادت على (ع) در كنار برادر خويش، رهبر و پيشواى وقت، حسن بن على ع قرار گرفت، و هنگام حركت نيروهاى امام مجتبى ع به سمت شام، همراه آن حضرت در صحنه نظامى و پيشروى به سوى سپاه شام حضور داشت، و هنگامى كه معاويه به امام حسن (ع) پيشنهاد صلح كرد، امام حسن، او و عبدالله بن جعفر را فراخواند و درباره اين پيشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت (6)و بالاخره پس از متاركه جنگ و انعقاد پيمان صلح، همراه برادرش به شهر مدينه بازگشت و همانجا اقامت گزيد.(7)
ادامه مطلب [ شنبه 5 آذر 1390برچسب:مراحل زندگى حسين بن على (ع) , ] [ 20:13 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |