مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

عقیده به نبوت پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله و عصمت ايشان مکمل بینش اسلامی و «شهادتین»، نشان مسلمانی است. این موضوع، در فرهنگ عاشورائیان مکرر مطرح شده است، چه از سوی امام حسین علیه‌السلام و چه از سوی فرزندان و بستگان و یاران شهید‌ش .یاد کردن از پیامبر اسلام و بعثت و رسالت ايشان، احیای تفکر اسلامی است. ربط دادن وجود امام و خاندانش به آن بزرگوار، یاد‌آور اصل دیگری از معتقدات مسلمین است. پیوند دادن حرکت عاشورا به احیای سنت پیامبر و مبارزه با بدعت‌هایی که در دین حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله پیش آمده است، باز هم تاکید بر یک مساله اعتقادی است.در عصر پیامبر، به ظاهر همه او را قبول داشتند و مطیع او بودند. اما در عصر پس از او، دچار تجزیه شدند. برخی به سنت و دین او وفادار ماندند و برخی در پی احیای جاهلیت‌های رنگ باخته و بی‌روح به راه افتادند. پیدایش ضلالت و بدعت و حیرت و جهالت (که در زیارت‌نامه‌ها علت شهادت امام حسین برای نجات امت از این خصیصه‌ها قلمداد شده است) نوعی انشعاب در پیروان اسلام، و جنگیدن با ذریّه پیامبر، خروج از دین و انکار رسالت آن حضرت بود.امامت، محور یکدست ماندن و عامل انسجام امت است. کسانی که از امام حق پیروی نکنند و حق را رها کرده بر گِرد باطل جمع شوند، از امت «محمد» بیرونند و مسلمان نیستند. ملاک مسلمانی پس از اطاعت از رسول خدا، «ولایت‌پذیری» است. ولی مسلمانان آن عصر، عده‌ای بر محور باطل تجمع کردند و اطاعت از کسانی کردند که وحی و نزول جبرئیل و خبرهای آسمانی را منکر بودند و با سلطه‌یابی بر مقدرات مردم، کفر به خدا و عناد با حضرت رسول را که دیری در دل‌هایشان مانده بود، بروز دادند.در روز عاشورا، برخی از یاران امام، سخنرانی‌هایی ایراد کردند. زهیر‌ بن قین، یکی از آنان بود. در خطابه‌اش گفتای کوفیان! از عذاب الهی هشدارتان می‌دهم! نصیحت مسلمان، وظیفه، و حق هر مسلمان است. ما و شما تاکنون، تا وقتی که میان ما و شما شمشیر نیاید بر یک آیین هستیم. اما هر گاه تیغ بین ما کشیده شود، عصمت از میان برداشته می‌شود. شما یک امت هستید، ما هم امتی. خداوند، ما و شما را به وسیله ذریه پیامبرش آزموده است تا ببیند چه می‌کنیم... .»(1)کلام مهم زُهیر، حکایت از خروج عده‌ای از جمع «امت محمد» داشت. قیام کربلا، حادثه‌ای بود که مرز میان پیروان راستین و مدعیان دورغین اسلام را روشن ساخت. مردم دو گروه شدند: مدافعان حق و مخالفان حق؛ و عاشورا سند این تمایز بود.وقتی یزید، پس از کشتن امام و اسیر کردن اهل‌بیت او، سرمستانه ادعا کرد که «بنی‌هاشم» با پادشاهی بازی کردند، والا نه خبری آمده و نه وحی نازل شده است (لعبت هاشم بالملک...) این کفر صریح و نفی رسالت بود که از زبان مدعیان مسلمانی شنیده می‌شد.سیدالشهدا در مکه با ابن عباس درباره امویان حاکم صحبت می‌کرد. حضرت از وی پرسید: نظر تو درباره کسانی که پسر دختر پیامبر را از خانه و وطن و زادگاهش بیرون کرده و او را آواره دشت و بیابان کردند و در پی کشتن او و ریختن خونش هستند چیست؟ در حالی که این پسر پیامبر، نه برای خدا شریکی قائل شده، نه غیر خدا را سرپرست خویش گرفته و نه از آیین پیامبر خدا فاصله گرفته است. ابن عباس گفت: درباره آنان چیزی نمی‌گوییم جز این آیه قرآن: «آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز را جز با  کسالت به جا نمی‌آورند ...»(2) امام حسین علیه‌السلام فرمود: «خدایا شاهد باش.» (3)ابن عباس به صراحت به کفر آنان نسبت به خدا و رسول گواهی داد. در طول این سفر نیز، امام و یاران و خاندانش، پیوسته از رسول‌ خدا یاد می‌کردند و خود را از نسل آن پیغمبر پاک معرفی می‌کردند و کرامت و شرافت خویش را در آن می‌دانستند که وارث و ذریّه آن فرستاده الهی‌اند. این نیز نیشتری بود بر غده‌های کینه آلود امویان نسبت به دین خدا و عترت حضرت محمد صلی‌ الله علیه و آله

پی‌نوشت‌ها:

1- حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 188.

2- توبه، آیه 54.

3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 306.

[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:اعتقاد به رسالت پیامبر اكرم, ] [ 8:10 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عقیده به مبدا و معاد، مهم‌ترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست و بدون آن، هیچ رزمنده‌ای معتقدانه در صحنه دفاع قدم نمی‌گذارد و خود را که در جنگی كه به شهادت منتهی می‌شود، برنده نمی‌داند. بدون عقیده به حیات اخروی، با چه انگیزه‌ای می‌توان از جهاد و جانبازی استقبال کرد؟ از این رو، چنین اعتقادی در کلمات امام حسین علیه‌السلام و اشعار و رجزهای او و یارانش، نقشی محوری دارد و به برجسته‌ترین شکل، خود را نشان می‌دهد. امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا وقتی بی‌تابی خواهرش را می‌بیند، این فلسفه بلند را یادآور می‌شود و می‌فرمایدخواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همه زمینیان می‌میرند، آسمانیان هم نمی‌مانند. هر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است. از بین رفتنی است، خداوند همگان را دوباره بر‌می‌انگیزد... .» (1)در سخن دیگری که در شب عاشورا با اصحاب خویش فرمود، باز هم تاکید بر همین محورها را می‌بینم، از جمله این‌ کهبدانید که شیرینی و تلخی دنیا، خواب است و «بیداری» در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید.» (2)باور به معاد، رشته‌های علقه انسان را از دنیا می‌گسلد و راحت‌تر می‌تواند در مسیر عمل به تکلیف، از جان بگذرد. امام در اشعاری که پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل، از فرزدق در مسیر راه کوفه شنید، به این جلوه تابناک اشاره فرموداگر دنیا ارزشمند به حساب آید، سرای آخرت که خانه پاداش الهی است، برتر و نیکوتر است و اگر بدن‌ها برای مرگ پدید آمده‌اند، پس شهادت در راه خدا برتر است.» (3)پیش از این اشعار هم، بر مسلم بن عقیل رحمت فرستاد، و به عنوان کسی که «به سوی روح و ریحان و بهشت رضوان الهی رفت و ما نیز در پی اوییم»، از او یاد کرد.با این دید، شهادت خود و هر یک از همراهان و دودمانش را رسیدن به ابدیتی می‌دانست که «آرمیدن در جوار رحمت الهی و دیدار با رسول خدا و دست یافتن به بهشت برین» را دارا بود. آن همه تاکید بر اجر الهی و رسیدن به فوز و رستگاری و نوشیدن از شراب‌های بهشتی و برخورداری از نعمت‌های جاودانی الهی، ایجاد انگیزه جهاد و شهادت می‌کرد، چرا که شهدای کربلا با این دید مرگ را آغاز حیات طیبه در جوار رسول‌الله می‌دیدند، نه پایان یافتن خط هستی و به نهایت رسیدن وجود!

وقتی علی‌اکبر علیه‌السلام به میدان رفت و جنگید و تشنه بازگشت، امام در فرا خواندن او به مقاومت و ادامه نبرد فرمود: به زودی جدّت رسول خدا را دیدار کرده، از دست او سیراب خواهی شد و شربتی گوارا خواهی نوشید که پس از آن تشنگی نیست. (4)آنگاه هم که سر جوانش را بر دامن نهاده بود و خون از چهره و دندان‌هایش پاک می‌کرد، فرزند را نوید داد که از رنج و اندوه دنیا رسته و به روح و ریحان بهشتی رسیده‌ای. (5)سخنی شبیه به این را به فرزند امام مجتبی که پس از مدتی جنگ، نزد امام آمد و آب طلبید، فرمود:پسرم! کمی دیگر درنگ و مقاومت کن تا جدت رسول خدا را دیدار کنی و از او شربت گوارایی که بعد از  آن تشنگی نیست به تو بنوشاند. (6)این سخنان نیز یادآور این نکته است که شهادت در جبهه، دیدار رسول خدا و سیرابی از آب‌های بهشتی را در پی دارد.بر اساس همین باور، رزمندگان جبهه حسینی طرف مقابل را خارج از دین، تارک سنت پیامبر، رسوای دنیا و آخرت و رو به آتش دوزخ می‌دانستند. امام حسین علیه‌السلام پس از شهادت سردارش عباس علیه‌السلام در ضمن اشعاری که نکوهش از رفتار شوم دشمنان در کشتن عترت رسول خدا بود، فرمود: «... فَسَوفَ تَلاقَوا حَرَّ نارٍ تَوَقَّدُ» (7) و آنان را در آستانه دیدار با آتش پر شعله دوزخ دانست.در رجزهای یاران امام نیز، تکیه بر مبادی اعتقادی و پیوند زدن مبارزه با انگیزه اعتقادی و باور داشت قیامت و امید به پاداش خدا و رضای الهی است و رسیدن به بهشت برین موج می‌زند. به عنوان نمونه:وقتی عمر و بن خالد ازدی به میدان رفت، در رجز خویش گفت: ای جان! امروز به سوی خدای رحمان و روح و ریحان می‌روی و آنچه را که در لوح تقدیرت از پاداش‌های الهی نوشته شده، در می‌یابی؛ پس بی‌تابی مکن، که هر زنده‌ای مردنی است. (8اگر دنیا ارزشمند به حساب آید، سرای آخرت که خانه پاداش الهی است، برتر و نیکوتر است و اگر بدن‌ها برای مرگ پدید آمده‌اند، پس شهادت در راه خدا برتر استپس از وی، پسرش خالد به میدان شتافت و باز به خود تلقین می‌کرد: که در راه رضای خدای رحمان، بر مرگ شکیبا باش، ای پدر! تو به سوی قصرهای نیکو و آراسته شتافتی. (9)سپس سعد بن حنظله با این رجز پای به میدان گذاشت: صبر و مقاومت بر شمشیرها و نیزه‌ها، صبر بر این زخم‌ها در راه رسیدن به بهشت و حوریان بهشتی. ای نفس! برای آسایش ابدی و خیر جاودانه، تلاش کن و راغب باش. (10)مسلم بن عوسجه به میدان رفت و ضمن معرفی خود گفت: هر کس بر ما ظلم و تعدی کند، از راه حق کنار رفته و به دین خدای بی‌نیاز کافر شده است. (11) و عمرو بن مطاع جعفی به میدان شتافت و در رجز خویش، ضمن شیرین و گوارا دانستن جهاد و مرگ در رکاب امام حسین علیه‌السلام، آن را «فوز» و رهایی از آتش دوزخ دانست. (12)و بسیاری نمونه‌های دیگر که همه نشان دهنده پشتوانه عقیدتی و ایمانی به مبدأ و معاد در رزم‌آوری عاشوراییان است.یادآوری مبادی اعتقادی اسلام در کربلا و از زبان امام حسین و یاران او، نوعی خلع سلاح دشمن و زیر سوال بردن هجومشان بر ضد خاندان عصمت بود، هجومی که با هیچ منطق و آیین و مرامی سازگاری نداشت و نشانه خروجشان از دین و فاصله گرفتن از شریعت حضرت رسول اكرم صلی‌الله علیه‌ و ‌آله بود. یادکرد اصول اعتقادی از سوی امام حسین علیه‌السلام نیز به صورت دیگری دفع شبهه آفرینی‌های بعدی امویان را در برداشت. سیدالشهدا علیه‌السلام در مدینه پس از آن که تصمیم گرفت خارج شده به مکه رود، کاغذ و قلمی طلبید و به برادرش محمد حنفیه وصیت‌نامه‌ای نگاشت. این وصیت‌نامه، علاوه بر آن که مظلومیت آن حضرت را در شرایطی که تبلیغات در دست امویان است نشان می‌دهد و امام را وامی‌دارد که برای رفع هر گونه تهمت و جعل و نسبت‌های ناروای بعدی، اصول اعتقادی خویش را به صورت مکتوب بنگارد، مروری بر مفاهیم اعتقادی اسلام نیز به حساب می‌آید. حضرت نوشت: «حسین شهادت می‌دهد که خدا یکتا و بی‌شریک است و محمد صلی‌الله علیه‌ و ‌آله بنده و فرستاده اوست که حق را از سوی حق آورده است و گواهی می‌دهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت حتماً خواهد آمد و شکی در آن نیست و خداوند همه خفتگان در گور را برخواهد انگیخت...»(13) پس از بیان این اصول اعتقادی به ذکر فلسفه قیام خویش، یعنی اصلاحگری و امر به معروف و نهی از منکر، پرداخت، تا هیچ شائبه‌ای در حرکت دینی و مرامی او باقی نماند. 

پی‌نوشت‌ها:

1- ... و اعلمی ان اهل الارض یموتون و ان اهل السماء لا یبقون و انّ کل شیء هالک الا وجه‌الله الذی خلق الارض بقدرته و یبعث الخلق فیعودون...، (موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، 404- 405.)

2- و اعلموا ان الدنیا حلوها و مرها حلم و الانتباه فی الاخرة و الفائز من فاز فیها و الشقی من شقی فیها (موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 398).

3- فان تکن الدنیا تعد نفیسة  فدار ثواب الله اعلی و انبل

و ان تکن الابدان للموت انشات فقتل امرء بالسیف فی‌الله افضل (بحارالانوار، ج 44، ص 374).

4- لهوف سید بن طاووس، ص 45.

5- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 463.

6- اصبر قلیلا حتی تلقی جدک رسول‌الله... (معالی السبطین، ج1 ص 455).

7- بحارالانوار، ج 45، ص 41(به زودی با شعله‌های برافروخته آتش ملاقات خواهند کرد).

8- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.

9- همان.

10- همان.

11- همان، ص 102 (فمن بغانا حاید عن الرشد و کافر بدین جبار صمد).

12- همان، ص 102.

13- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89/ بحارالانوار، ج 44، ص 329.

[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:اعتقاد به مبدا و معاد, ] [ 8:7 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، بر عهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیح اعتقادات را می‌نمایانند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه می‌کنند. این که توحید ناب چیست و خداباوری و عقیده به مبدا و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوه انبیا و مرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دین چیست و اهل‌بیت علهیم‌السلام کیانند و چه مسوولیتی دارند و وظیفه امت در قبال امام چیست، همه و همه جلوه‌هایی از «پیام‌های اعتقادی» عاشورا است. اگر به قیام سیدالشهداء علیه‌السلام از این دیدگاه بنگریم، درس‌‌های عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا را کلاس درسی خواهیم یافت که در سخنان امام و عاشوراییان، متجلی گشته است.حتی رجز‌های اصحاب امام و خطبه‌های امام و اهل‌بیت، چه قبل از شهادت و چه در مقطع اسارت، پر از نکته‌های عقیدتی است.علاوه بر بُعد نظری و تبیین خطوط اصلی و روشن دین، تجلی این باورها در عمل آنان، جلوه دیگری از بعد اعتقای مساله است. مثلا «توحید» را نه صرفا از بعد نظری، بلکه توحید در عبادت و اطاعت را نیز در صحنه عاشورا و انقلاب امام حسین علیه‌السلام می‌توان دید و این، بسی آموزنده‌تر و تاثیرگذارتر از جنبه‌ فکری و ذهنی موضوع است. عقیده به خدا و قیامت، نه تنها به صورت یک باور خشک ذهنی، بلکه منشا اثر در زندگی فردی و اجتماعی مسلمان مطرح است و تلاش‌های او را حتی در صحنه مبارزه، جهت می‌دهد. اعتقاد به امامت نیز، نه صرفا در حد یک بحث کلامی و احتجاجات قرآنی و حدیثی در مورد این که پس از پیامبر، چه کسی خلافت دارد، بلکه به عنوان نظام سیاسی و پذیرش ولایت پیشوای صالح و خط مشی منطبق بر قرآن و سنت رسول و این که چه کسی شایسته زمامداری امت اسلامی است، مطرح می‌گردد.جایگاه اهل‌بیت‌ پیامبر صلی‌الله علیه و آله در جامعه اسلامی نیز از همین زاویه قابل طرح است و نیز اصل مساله رسالت حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و قرآن و وحی و شفاعت و ... باید هر کدام به نحوی که دارای «پیام» است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار بگیرد. تنها در این صورت است که حرکت عاشورایی در امتداد زمان، گسترش و دوام می‌یابد و نسل‌های امروز و آینده را در مورد خطاب  قرار می‌دهد و هدایتگر می‌شود.بعد اعتقادی کربلا نباید مورد غفلت قرار گیرد، هم محتواهای عقیدتی که در مجموعه این حماسه متجلی است، هم اساس نهضت کربلا که برای حفظ باورهای ناب از زوال تحریف بود. این هدف مهمی بود که شهید بزرگی همچون ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام فدای تحقق آن شد.در سخنان امام حسین علیه‌السلام و یاران او، مفاهیم بلندی از اعتقادات در محورهای خداشناسی، رسالت انبیاء، نقش وحی و قرآن در زندگی، اصالت دین و گمراهی بدعت‌گذاران، زندگی ابدی و حیات پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب و اجر و عذاب، شفاعت، حقانیت امامان برای ولایت و خلافت، وظیفه مردم نسبت به حجج‌ الهی، نفاق دنیاپرستان، استفاده از عقاید دینی برای اغفال مردم و ... دیده می‌شود که جای مطالعه دارد.

توحید در عقیده و عمل

عقیده به «توحید» و خداباوری، تنها در ذهن یک مسلمان موحد نمی‌ماند، بلکه در همه شوون و شرایط و زوایای زندگی او سایه می‌افکند. این که خدا کیست و چیست و این شناخت چه تاثیری در زندگی عملی و موضع‌گیری‌های اجتماعی مسلمان دارد، جایگاه این عقیده را در حیات، نشان می‌دهد.عقیده به خدایی که راست است، راست می‌گوید، وعده‌هایش تخلف‌ناپذیر است، اطاعتش واجب است، نارضایی او موجب دوزخی شدن است، در همه حال، حاضر و ناظر انسان است، کمترین کار انسان از علم و بصیرت او پنهان نیست، مجموعه این باورها وقتی به صورت «یقین» در آید، موثرترین عامل تاثیر‌گذار در زندگی است.مفهوم توحید، تنها در بینش و دیدگاه نیست، بلکه در بعد عملی، به «توحید در اطاعت» و «توحید در عبادت» تبدیل می‌شود.امام حسین علیه‌السلام پیشاپیش، از شهادت خود، با خبر بود و جزییات آن را هم می‌دانست. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نیز مکرر این حادثه را پیشگویی کرده بود. این علم و اطلاع قبلی، نه تنها رای او را بر ادامه راه و ورود به میدان جهاد و شهادت، سست یا آمیخته به تردید نکرد، بلکه شهادت‌طلبی او را افزون‌تر ساخت. آن حضرت با همین ایمان و باور، به کربلا آمد و به جهاد پرداخت و عاشقانه به دیدار خدا شتافت.حضرت ضمن خطابه‌ای که درباره حرکت خویش و امتناع از بیعت و استناد به نامه‌های کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنی کوفیان فرمود: «تکیه‌گاهم خداست و او مرا از شما بی‌نیاز می‌کند. «سَیُغنی اللهُ عَنکُم»  در ادامه راه نیز وقتی با عبدالله مشرقی ملاقات کرد و او و همراهش اوضاع کوفه و گرد آمدن مردم را برای جنگ با آن حضرت بیان کردند، پاسخ امام این بود که «حَسبیَ اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلُحتی در موارد متعددی اصحاب و بستگان و اقوام او از روی خیرخواهی و دلسوزی آن حضرت را از رفتن به عراق و کوفه بر حذر می‌داشتند و بی‌وفایی مردم و مظلومیت و تنهایی پدرش امیرالمومنین و برادرش امام مجتبی علیه‌السلام را یادآور می‌شدند. هر یک از اینها کافی بود که در دل فرد معمولی، ایجاد تردید کند، اما باور روشن و عقیده یقینی او و خدایی دانستن این راه و انتخاب، سبب شد در مقابل عوامل یاس‌آفرین و تردیدساز بایستد و قضای الهی و مشیت او را بر هر چیز مقدم بدارد. وقتی ابن عباس از امام حسین علیه‌السلام می‌خواست که راه دیگری جز رفتن به عراق برگزیند و با بنی‌امیه در نیفتد، حضرت ضمن تبیین اهداف و نیّات امویان، فرمود: «انّی ماضٍ فی امرِ رسولِ‌الله صلی‌الله علیه و آله حَیثُ اَمَرَنی و اِنّا لله و انّا الیهِ راجعون»(1) و تصمیم خود را در پایبندی به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمت خدای هستی‌آفرین باز گفت؛ چرا که به حقانیت راه و درستی وعده‌های خدا باور داشت.«یقین»، نمودی از وضوح و روشنی باور نسبت به دین و فرمان خدا و حکم شریعت است. گوهر یقین در هر جا که باشد، او را مصمم و بی‌باک می‌سازد. صحنه عاشورا جلوه یقین بود. یقین به حقانیت راه خود، یقین به باطل بودن دشمن، یقین به حق بودن معاد و حساب و محاسبه رستاخیز و یقین به حتمیت مرگ و ملاقات با خدا، در درجه بالایی در دل امام و عاشوراییان وجود داشت و جهت‌دهنده مقاومت و کیفیت عمل و ثبات قدم در راه انتخابی بود.«استرجاع» (گفتن انا لله و انا الیه راجعون) علاوه بر آن که هنگام آگاهی از مرگ یا شهادت کسی گفته می‌شود، در منطق امام حسین علیه‌السلام، یادآور فلسفه بلند هستی و حیات و سرنوشت «از اویی و به سوی اویی» است که بارها امام در طول راه آن را بر زبان آورد، تا این عقیده، جهت‌ دهنده تصمیم‌ها و عمل‌ها باشد.«یقین»، هم در «موضوع» بود؛ یعنی شناخت روشن هدف و راه و وضعیت، هم در «حکم» بود؛ یعنی تکلیف بودن جهاد و شهادت در آن شرایط به نفع اسلام، هم در عقیده به «خدا» و هم به «آخرت» بود که مقوم اصلی پا گذاشتن در میدانی است که گروهی می‌خواهند جان بدهند و فدا شوند. وقتی وهب بن عبدالله برای دومین بار در كربلا به میدان جنگ رفت، در رجز خویش، خود را با عناوینی همچون «مومن به رب» و «موقن به رب» معرفی کرد. (2)توحید در نصرت‌خواهی و فقط و فقط بر خدا اعتماد کردن، از جلوه‌های دیگر نقش‌آفرینی عقیده در عمل است. امام حسین علیه‌السلام تنها تکیه‌گاهش خدا بود، نه نامه‌ها و حمایت‌ها و شعارها. وقتی سپاه حر راه را بر کاروان امام بست، حضرت ضمن خطابه‌ای که درباره حرکت خویش و امتناع از بیعت و استناد به نامه‌های کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنی کوفیان فرمود: «تکیه‌گاهم خداست و او مرا از شما بی‌نیاز می‌کند. «سَیُغنی اللهُ عَنکُم» (3) در ادامه راه نیز وقتی با عبدالله مشرقی ملاقات کرد و او و همراهش اوضاع کوفه و گرد آمدن مردم را برای جنگ با آن حضرت بیان کردند، پاسخ امام این بود که «حَسبیَ اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ.» (4)صبح عاشورا نیز، وقتی سپاه کوفه با همهمه رو به اردوگاه امام تاختند، دستانِ نیایشگر امام حسین علیه‌السلام رو به آسمان‌ها بود، وی چنین می‌گفت: خدایا! در هر گرفتاری و شدت، تکیه‌گاه و امیدم تویی و در هر حادثه که برایم پیش آید، پشتوانه منی، چه بسا در سختی‌ها و گرفتاری‌ها که تنها به درگاه تو روی آورده و دست نیاز و دعا به آستان تو گشودم و تو آن را بر طرف ساختی ... . (5)این حالت و روحیه، جلوه بیرونی، عقیده قلبی به مبدا و یقین به نصرت‌ الهی است و توحید در دعا و طلب را می‌رساند.هدف اصلی معارف دین، تقرب بندگان به سوی خداوند است. این محتوا حتی در زیارتنامه‌های شهدای کربلا به ویژه زیارت امام حسین علیه‌السلام نیز مطرح است. علی‌رغم تبلیغات سوء و جاهلانه‌ای که شیعه را به بدعت متهم می‌کنند و زیارت قبور اولیاء الهی را شرک می‌پندارند، در فرهنگ زیارت، خود این عمل گامی برای تقرب به خدا شمرده شده است که توحید ناب است. در بخشی از زیارت امام‌ حسین‌ علیه‌السلام که با فراز «اللهم مَن تَهَیأ و تَعَبأ...» شروع می‌شود، خطاب به خداوند می‌گوییم:خدایا! هر کس که آماده شود و وسایل فراهم کند و به امید دست یافتن به نعمت و موهبتی سراغ یک مخلوق رود، تا از هدایا و جوائز و عطاهای او بهره‌مند شود، آماده شدن و زمینه چیدن من و سفر من به سوی تو و برای زیارت قبر ولی تو است و با این زیارت، به تو تقرب می‌جویم، و هدیه و عطا و جایزه را از تو امید دارم... . (6)در ‌ادامه نیز با حالت حصر، می‌گوییم: تنها تو را قصد و آهنگ کردم و تنها آنچه را نزد تو است می‌خواهم؛ «فالیکَ قَصَدتُ و ما عِندُکَ ارَدتُاینها نشان دهنده بعد توحیدی تعالیم شیعی است که مراقد معصومین و زیارت اولیاء الهی را هم معبر و مسیری برای رسیدن به توحید خالص می‌داند و تعبد به امر الهی است که بزرگداشت اینان را توصیه فرموده است

پی‌نوشت‌ها:

1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص  321 .

2- بحارالانوار، ج 45، ص 17، مناقب، ج 4، ص 101 .

3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 377 .

4- همان، ص 378 .

5- اللهم انت ثقتی فی کل کرب... (بحارالانوار، ج 45، ص 4).

6- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 62.

 

[ جمعه 3 آذر 1391برچسب:توحید در عقیده و عمل, ] [ 7:54 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مکتبی بودن یک مسلمان را از اینجا می‌توان شناخت که در همه ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی، نسبت به آنچه «وظیفه دینی» است، متعبد و عامل باشد. تکلیف در شرایط مختلف فرق می‌کند. ممکن است مطابق خواسته قلبی انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواسته او باشد و هیچ ‌چیز را فدای «عمل به تکلیف» نکند. در این صورت، هر چند به ظاهر شکست هم بخورد، پیروز است؛ چون در انجام وظیفه کوتاهی نکرده است.

فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتی در جامعه و میان افرادی حاکم باشد، همواره احساس پیروزی می‌کنند. به تعبیر قرآن کریم به «اِحدی الحُسنَیَين» (1) دست می‌یابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزی نظامی و سیاسی برسند، هر دو صورت برای آنان خوب است.

 امام حسین علیه‌السلام فرموده است:

«اَرجُو اَن یَکونَ خَیراً ما ارادَ اللهُ بِنا، قُتِلنا اَم ظَفِرنا» ؛ امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.

امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل می‌کردند. حادثه عاشورا نیز یکی از جلوه‌های عمل به وظیفه بود و تکلیف را هم اقتضای شرایط و شناخت زمینه‌ها تعیین می‌کرد، البته در چهارچوب کلی دین و معیارهای قرآنی. فریاد یا سکوت، قیام یا قعود امامان نیز تابع همین تکلیف بود.

امام حسین علیه‌السلام، امام بر حق بود و خلافت و رهبری را حق خود می‌‌دانست، ولی در برنامه‌ای که به اهل بصره نوشت، فرمود: قوم ما حکومت را برای خود برگزیدند و ما به خاطر آن که تفرقه امت را خوش نداشتیم به آن رضایت دادیم، در حالی که ما خاندان پیامبر می‌دانیم که ما به خلافت و رهبری، شایسته‌تر از کسانی هستیم که آن را بر عهده گرفته‌اند. (2) همان حسین بن علی‌ علیهما‌السلام که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، چرا که تکلیف امام در این دو دوره، متفاوت بود. تعبد یک مسلمان به «حکم دین» بسیار مقدس و ستودنی است. در ایامی که مسلم بن عقیل در کوفه و در خانه هانی پنهان بود، روزی «ابن زیاد» به عنوان عیادت هانی به خانه او آمد. نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بودند، ولی مسلم برای اجرای برنامه از نهانگاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتی پرسیدند چرا او را نکشتی؟ گفت: دو چیز سبب شد؛ یکی این که هانی خوش نداشت که قتل در خانه او انجام گیرد، دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر افتادم که «ایمان، بازدارنده ترور است.» (3)

امام حسین علیه‌السلام وقتی می‌خواست از مکه به سوی کوفه بیرون آید، بعضی از اصحاب، از جمله ابن عباس او را نصیحت می‌کردند که رفتن به سمت عراق، صلاح نیست. ولی امام حسین‌ علیه‌السلام به او فرمود: با آن که می‌دانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین می‌گویی، اما من تصمیم خود را گرفته‌ام. (4) در منزل «صفاح» نیز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئن کوفه، حضرت سخن زیر را فرمود و سپس به حرکت خود ادامه داد:

اگر قضای الهی بر همان چه که دوست می‌داریم نازل شود، خدا را بر نعمت‌هایش سپاس می‌گوییم و از او برای ادای شکر، کمک می‌خواهیم و اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است. (5)

اینها همه نشان دهنده آن است که امام، خود را بر انجام تکلیف مهیا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد، راضی بود. وقتی دو نفر از سوی والی مکه برای ايشان امان‌نامه آوردند تا از ادامه این سفر بازش دارند، حضرت فرمود: در خواب، پیامبر خدا را دیدم و به چیزی فرمان یافتم که در پی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم ... «اُمِرتُ فیها بِاَمرٍ اَنَا ماضٍ لهُ، عَلیَّ کانَ اَولی.» (6)

عاشورا

این، همان تبعیت از تکلیف است و احساس پیروزی در هر دو صورت. امام حسین علیه‌السلام فرموده است:

«اَرجُو اَن یَکونَ خَیراً ما ارادَ اللهُ بِنا، قُتِلنا اَم ظَفِرنا» (7)؛ امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.

امام خميني بر اساس همین فرهنگ می‌فرمود:

ملتی که شهادت برای او شهادت است، پیروز است... ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم. (8)

 

وقتی نامه‌های پیاپی مردم کوفه به امام حسین علیه‌السلام رسید و از او دعوت برای آمدن به کوفه کردند و وعده نصرت و حمایت دادند، امام احساس تکلیف کرد که برود. هر چند می‌‌دانست مردم کوفه چگونه‌اند، ولی آن دعوتنامه‌ها و اعلام حمایت‌ها تکلیف‌‌آور بود. پس از برخورد با سپاه حر که راه را بر او بستند، حضرت در ضمن خطبه‌ای به آنان فرمود:

آمدنم برای عذر آوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامه‌ها و فرستاده‌هایتان رسید که: نزد ما بیا که ما پیشوایی نداریم... اگر بر سر پیمان و سخن خویشید، که آمده‌ام، و اگر خوش ندارید و نمی‌خواهید، برمی‌گردم. (9)

این تعبیر، نشان‌دهنده عمل به تکلیف از سوی امام است. یاران او نیز همین‌گونه بودند و به خاطر انجام تکلیف الهی در راه نصرت او شهید شدند. وقتی امام از آنان خواست که هر که می‌خواهد برود، سخن یاران او چنین بود: «به خدا سوگند هرگز از تو جدا نخواهیم شد و جانمان را فدای تو می‌کنیم و با خون گلو و رگ‌ها و دستانمان از تو حمایت می‌کنیم. اگر کشته هم شویم وفای به عهد کرده و تکلیفی را که بر عهده ما بوده است انجام داده‌ایم: «فَاِذا نَحنُ قُتِلنا وَ فَینا و قَضَینا ما عَلَینا.» (10)

در تاریخ معاصر نیز، بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی (قدس‌سره) قیام ضد طاغوتی خود را براساس تکلیف الهی آغاز کرد و در همه مراحل، جز به آنچه وظیفه بود، نیندیشید. چه فریاد و چه سکوت، چه زندان و تبعید و چه درس و تالیف، چه جنگ و چه پذیرش قطعنامه صلح، همه و همه بر اساس «عمل به تکلیف» بود و از این جهت در همه مرحله‌ای، سست و مایوس نشد و از هدف خویش دست نکشید و یک لحظه هم از آنچه پیش آمد، پشیمان نگشت. تحلیل امام خمینی از نهضت عاشورا، حرکت بر مبنای «عمل به تکلیف» بود، حرکت مبارزاتی خود وی نیز بر چنین پایه‌ای استوار بود. نمونه‌هایی از جملات حضرت امام چنین است:

این که حضرت ابی عبدالله علیه‌السلام نهضت کرد و قیام کرد، با عدد کم و در مقابل این برای این که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهی از منکر کنم. (11)

حضرت سیدالشهدا تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را. (12)

لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد، تا این که این ملت را اصلاح کند، تا این که این عَلَم یزید را بخواباند. (13)

عاشورا

آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم. (14)

ما که از سیدالشهدا علیه‌السلام بالاتر نیستیم، آن وظیفه‌اش را عمل کرد، کشته هم شد. (15)

پیام عاشورا برای همه مردم، به ویژه آنان که موقعیت ویژه دارند و برای دیگران خط دهنده و الگو هستند، «شناخت تکلیف» و «عمل یا تکلیف» است. اگر همه پیروان حق در زمان سیدالشهدا علیه‌السلام وظیفه خویش را می‌دانستند و مثل شهدای کربلا با جانبازی و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل می‌کردند، مسیر تاریخ به گونه‌ای دیگر ترسیم می‌شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو دیگری بود.

امروز نیز باید شکل‌های مختلف تکلیف را شناخت و نسبت به انجام آن متعبد بود و پیروزی را در انجام وظیفه دانست. امام امت بارها می‌فرمود: همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم، نه مامور نتیجه‌.» (16) این همان درس آموخته از عاشوراست.

امام امت، حتی پذیرش تلخ قطعنامه 598 را تکلیف الهی خود خواند و فرمود:

شما را می‌شناسم، شما هم مرا می‌شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهی‌ام بود. شما می‌دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده‌ام. (17)

 

پي‌نوشت‌ها:

1- توبه، آیه 52 .

2- وقعة الطف، ص 107 .

3- تاریخ طبری، ج 4، ص 271 .

4- همان، ص 288 .

5- تاریخ طبری، ج 4، ص 290 .

6- همان، ص 292 .

7- اعیان الشیعه، ج 1، ص 597 .

8- صحیفه نور، ج 13، ص 65 .

9- تاریخ طبری، ج 4، ص 303 .

10- تاریخ طبری، ج 4، ص 318 .

11- صحیفه نور، ج 4، ص 16 .

12- صحیفه نور، ج 8، ص 12 .

13- همان، ج 2، ص 208 .

14- همان، ج 15، ص 55 .

15- صحیفه نور، ج 6، ص 36 .

16- کلمات قصار (موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، ص 50 .

17- صحیفه، نور، ج 20، ص 241.

 

[ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:عمل به تکلیف‌ در واقعه كربلا, ] [ 8:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی و غلبه بر مشکلات در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. بدون صبر، در هیچ کاری نمی‌توان به نتیجه مطلوب رسید. برای این که مصیبت‌های وارده و دشواری‌های راه، انسان را از پای در نیاورد، باید صبور بود. صبر، دعوت دین در همه مراحل است و در عاشورا نیز با این جلوه عظیم روحی رو به رو هستیم و آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و تاثیرگذاری و فتح معنوی رساند، روحیه مقاومت امام حسین علیه‌السلام و یاران و همراهان او بود.

امام از آغاز، نیروهایی را به همراهی طلبید که مقاوم باشند. در یکی از منزلگاه‌های میان راه فرمود:

«ایها الناس! فَمَن کانَ مِنکُم یَصبِرُ علی حَدِّ السَّیفِ و طَعنِ الاسِنَّةِ فَلیَقُم مَعَنا و اِلا فَلیَنصَرِف عَنّا.» (1)

ای مردم! هر کدام از شما که تحمل تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزه‌ها را دارد همراه ما بماند، و الا باز گردد!

با توجه به این که صحنه کارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و تشنگی و درگیری و اسارت و صدها خوف و خطر است، امام حسین علیه‌السلام شرط همراهی را «صبر» دانست، تا یاران صبورش تا نهایت کار، بمانند. شعار ایستادگی در خطبه‌های امام و رجزهای آن حضرت و دیگر شهداء دیده می‌شود. از سفارش‌های اکید امام به همرزمان و خواهر خویش و دیگر زن‌ها و دختران حاضر در صحنه، به ویژه در مرحله پس از شهادت، موضوع صبر بود.

روز عاشورا، در خطبه‌ای به یاران خویش فرمود:

«صَبراً بَنیِ الکِرام! فَما المَوتُ الاّ قَنطرةٌ تَعبُرُ بِکم عَنِ البُوُسِ و الضَّراءِ اِلی الجَنانِ الواسِعَةِ و النَّعیمِ الدّائمَةِ» (2)؛

صبر و مقاومت کنید، ای بزرگ زادگان! چرا که مرگ، تنها یکی است که شما را از رنج و سختی عبور می‌دهد  و به سوی بهشت گسترده و نعمت‌های همیشگی می‌رساند.

در توصیه‌ای که حضرت خطاب به خانواده خود داشت فرمود بنگرید، هرگاه که من کشته شدم، به خاطر من گریبان خود را چاک ندهید و صورت مخراشید. (3)

کربلا

روز عاشورا پس از نماز با یاران، باز هم دعوت به صبر داشت: «فَاتَّقوا اللهَ و اصبِروا.» (4) یاران نیز در رجزهای خویش شعار مقاومت و پایداری سر می‌دادند. خالد بن عمر، می‌گفت: ای بنی قحطان! برای کسب رضای رحمان و رسیدن به مجد و عزت صبر کنید. سعد بن حنظله چنین رجز می‌خواند:

صبراً علی الاسیافِ و الاسِنَّه    صبراً عَلیها لِدُخُولِ الجَنَّه (5)

برای رسیدن به بهشت، بر شمشیرها و نیزه‌ها صبر می‌کنم.

از زمزمه‌های عرفانی خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضای الهی به گوش می‌رسید: «صَبراً عَلی قَضائکَ یا ربِّ، لا اِلهَ سِواکَ... صَبراً عَلی حُکمِکَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَهُ.»

کسی که صبر داشته باشد، هم تحمل درد و مصیبتش بیشتر می‌شود و هم به دیگران روحیه می‌دهد. حضرت علی علیه‌السلام فرموده است: «اَلصبرُ یُهَوِّنُ الفَجیعَةَ» (6)؛ مقاومت، فاجعه و حادثه ناگوار را آسان و قابل تحمل می‌کند.

سخت‌ترین ضربه‌های روحی و مصیبت شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین‌ علیه‌السلام وارد شد. ولی در همه آنها خود را نباخت و مقاومت و ایستادگی کرد و تن به تسلیم و ذلت نداد. جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود را برای تحمل این پیشامدها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکه در خطبه‌ای که خواند و اشاره به آینده حوادث و پیشگویی شهادت خویش داشت، فرمود: «نَصبِرُ عَلی بَلائهِ و یُوَفّینا اُجُورَ الصّابِرین» (7)؛ ما به رضای خدا رضاییم، بر بلای او صبر می‌کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما می‌دهد. در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود: این قوم، جز به کشتن من راضی نمی‌شوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمل مصیبت وصیت می‌کنم. جدمان همین را وعده داده و تخلفی در آن نیست. (8)

روز عاشورا، حضرت علی‌اکبر را به تحمل و مقاومت در برابر تشنگی فرا خواند «اِصبِر یا حَبیبی ...» (9) و نیز فرزند امام حسن را نیز که پس از نبردی، تشنه خدمت امام آمد و آب طلبید، به صبر دعوت کرد «یا بُنیَّ اِصبِر قَلیلاً.» (10)

پس از شهادت قاسم، عموزادگان و اهل‌بیت خود را به صبر دعوت کرد؛ «صَبراً یا بَنی عُمُومَتی، صَبراً یا اَهلَ بَیتی.» (11) در آخرین وداع، دخترش سکینه را نیز به صبر بر تقدیر الهی و زبان نگشودن به شکوه و اعتراض دعوت کرد: «فَاصبِری عَلی قَضاءِ اللهِ و لا تَشتَکی.» (12)

از زمزمه‌های عرفانی خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاده بود، همین صبر بر قضای الهی به گوش می‌رسید: «صَبراً عَلی قَضائکَ یا ربِّ، لا اِلهَ سِواکَ... صَبراً عَلی حُکمِکَ یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَهُ.» (13)

در بازماندگان یک مصیبت نیز، داشتن صبر و از کف ندادن قرار و اختیار و تسلیم تقدیر الهی بودن و به حساب خدا گذاشتن، هم پاداش بزرگ دارد، هم تحمل داغ شهادت و فقدان عزیزان را آسان می‌سازد، به خصوص آنجا که ایمان یک بازمانده بالا باشد و اجر خویش را با بی‌صبری و اعتراض، از بین نبرد. عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زینب) که در مدینه مانده بود، دو فرزندش در کربلا در رکاب امام حسین عليه السلام شهید شدند. برخی به او زخم زبان می‌زدند. اما او با ایمان و صبر والا، داغ دو جوان را تحمل می‌کرد و می‌گفت: آنچه شهادت این دو فرزند را بر من آسان و قابل تحمل می‌سازد آن است که آن دو، در کنار برادرم و پسر عمویم حسین بن علی علیهما‌السلام کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و از جان گذشتگی نشان دادند و در کنار او صبر و مقاومت کردند. (14)

صبر و پایداری شهدای کربلا و بازماندگان آنان به عنوان یک «مقام» و خصلت برجسته و ارزشمند به ثبت رسید. در زیارتنامه‌های آن شهدا، از آنان به عنوان مجاهدانی که صابر بودند یاد شده است. در زیارت امام حسین علیه‌السلام عرض می‌کنیم: «فجاهَدُهُم فیکَ صابِراً مُحتَسِباً حَتی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ.» (15)

درباره حضرت عباس علیه‌السلام درخواست اجر الهی برای او به خاطر صبر و احتساب (تحمل سختی‌ها به خاطر خدا و به حساب او و خالصانه) مطرح است. (16) و نیز این تعبیر که «فَنِعمَ الصابِرُ المُجاهِدُ المُحامِی النّاصِر... .» (17)

کربلا

حادثه کربلا آموزگار مقاومت است و فهرمانان عاشورا، الهام دهندگان صبوری و شکیبایی، و خانواده‌های شهدا نیز از صبر زینب کبری صبوری آموختند و پدران و مادران و همسران. داغ جوانان خویش را با الهام از کربلا تحمل کردند.

امام امت، در ترسیم صبر و مقاومت مردم ایران در برابر حملات دشمن به شهرها، از صبر و پایداری آنان ستایش کرده، می‌فرماید:

مبارک باد بر خانواده‌های عزیز شهدا، مفقودین و اسرا و جانبازان و ملت ایران که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانی مرصوص مبدل گشته‌اند که نه تهدید ابرقدرت‌ها آنان را به هراس می‌افکند و نه از محاصره‌ها و کمبودها به فغان می‌آیند... زندگی با عزت را در خیمه مقاومت و صبر، بر حضور در کاخ‌های ذلت و نوکری ابرقدرت‌ها و سازش و صلح تحمیلی ترجیح می‌دهند.(‌‌18)

 

پي‌نوشت‌ها:

1- ینابیع المودة، ص 406 .

2- نفس المهموم، ص 135 .

3- لهوف،  ص81 .

4- بحارالانوار ج 45، ص 89 .

5- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101 .

6- غرر الحکم.

7- بحارالانوار، ج 44، ص 367 .

8- موسوعة کلمات الامام حسین، ص 400 .

9- بحارالانوار، ج 45، ص 45 .

10- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 45 .

11- همان، ص 465 .

12- همان، ص 490 .

13- مقتل الحسین، مقرم، ص 357.

14- یهون علی المصاب بهما انهما اصیبامع اخی و ابن عمقی مواسین له، صابرین معه (وقعة الطف، ص 274)

15- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468 .

16- همان، زیارت حضرت عباس علیه‌السلام، ص 435 .

17- همان، ص 436 .

18- صحیفه نور، ج 2، ص 59 .

[ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:صبر و استقامت در كربلا, ] [ 8:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

داشتن تکیه‌گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت و امداد اوست. قرآن کریم دستور می‌دهد که مومنان تنها بر خدا تکیه کنند و در روایات اسلامی آمده است که هر کس به غیر خدا اتکاء و پشت‌گرمی داشته باشد، خوار و ضعیف می‌شود.

امام حسین علیه‌السلام  در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ‌گویی به دعوت‌نامه‌های کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه‌گاهش خدا بود، نه نامه‌ها و دعوت‌های مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بی‌وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، باز نگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد.

حتی توکلش بر یاران همراهش هم نبود. از این رو از آنان نیز خواست که هر کس می‌خواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش‌آمدی در عزم او خلل وارد نمی‌کرد در وصیتی که به برادرش محمد حنفیه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود:

«ما توفیقي الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب.» (1)

وقتی در منزل خزیمیّه حضرت زینب علیهاالسلام شعری را از هاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان می‌داد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: «خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.» (2)

در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حُر انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان‌شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود: «و سَیُغنیِ اللهُ عَنکُم» (3) و از نصرت آنان اظهار بی‌نیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.

صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتاری و شدت و پیشامد سخت چنین بیان کرد:

«اللهمَّ انتَ ثِقَتی فی کُلّ کَربٍ و انتَ رَجائی فی کلّ شِدةٍ و انتَ لی فی کُلِّ اَمرٍ نَزَلَ بی ثِقَة و عُدة... »(‌‌‌4)

و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش (عُدّه) خواند و اینگونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت، جز از روح‌های متوکل بر نمی‌آید. در سخنرانی‌های دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: «انّ وَلییَّ ‌اللهُ الّذی نَزَّلّ الکتابَ و هو یَتَولّی الصالحینَ.» (5)

قمر بنی هاشم

امام حسین علیه‌السلام  در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخ‌گویی به دعوت‌نامه‌های کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه‌گاهش خدا بود، نه نامه‌ها و دعوت‌های مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بی‌وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، باز نگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد.

و در خطبه‌ای در روز عاشورا، جمله «انّی تَوکلتُ عَلی اللهِ رَبّی و ربُّکُم» را بیان کرد که شاهد دیگری بر این روحیه و باور است. (6)

در طول راه نیز در برخورد با ضحّاک بن عبدالله مشرقی، وقتی وی آمادگی کوفیان را برای جنگ با سیدالشهدا علیه‌السلام  اعلام کرد، تنها پاسخ امام این بود:

«حَسبیَ ‌اللهُ و نِعمَ الوَکیل» (7)

این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده بود. در آن مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل بر ذات قادر متعال دم می‌زد:

«اَستَعینُ بِکَ ضَعیفاً و اَتَوکَّلُ عَلیکَ کافیاً.» (8)

این روحیه توکل بر خدا، هم در آغاز بیرون آمدن از مدینه، در وصیت نامه‌اش به محمد حنفیه به چشم می‌خورد، هم در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، توکل در مبدا و نهایت در طول این راه و در اوج شداید و بحران‌های پیش آمده ... در عین حال همه مقدمات لازم و تمهیدات شایسته را نیز در جریان نهضت فراهم ساخته بود، تا توکلش جدای از عمل و استفاده از امکانات در راه هدف نباشد؛ و این است مفهوم راستین توکل!

 

پي‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج 44، ص 330.

2- المقضی هوکائن (موسوعة کلمات الامام الحین، ص 342).

3- موسوعة کلمات الامام حسین، ص 361.

4- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 96.

5- اعراف، آیه 196.

6- بحارالانوار، ج 45، ص 9.

7- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 378.

8- مقتل الحسین، مقرم، ص 357.

[ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:جلوه توکل در كربلا, ] [ 8:42 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

یکی از زیباترین خصلت‌های معاشرتی مواسات است؛ یعنی غمخواری و همدردی و یاری کردن دیگران. از ریشه

«اسوه» است یعنی «دیگری را در مال و جان، همچون خود دیدن و دانستن، یا دیگری را بر خود مقدم قرار دادن، به

دوستان و برادران دینی یاری و کمک مالی و جانی رساندن، غمخواری کردن کسی را به مال خود، برابر گردانیدن او را

با خویش؛ ... شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش؛... شخص در مورد جلب منافع و دفع مضار دیگران را

همچون خود بشناسد. و ایثار آن است که آدمی دیگران را در دو مورد بالا بر خود مقدم بدارد.» (1)

با نمونه‌های نقل شده از لغت، اجمالا مفهوم این خصلت روشن می‌شود. انسان «مواسی» کسی است که با

دیگران همدردی و همراهی دارد و خود را در رنج و غم دیگران شریک می‌داند و با مال و جان، از آنها دفاع

می‌کند و میان خود و دیگران فرقی نمی‌گذارد.

این صفت نیکو، در روایات اسلامی بسیار ستوده شده است و در کنار نماز اول وقت از اهمیت برخوردار است و به

فرموده پیامبر، «مُواساةُ الاخِ فِی اللهِ عَز و جَل» یکی از سه عمل برتر محسوب شده است؛ (2) یعنی با برادر دینی به

خاطر خدا مواسات کردن. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام  یکی از معیارهای آزمون شیعه بودن اشخاص، و نیز

وسیله تقرب به خدا، مواسات با برادران دینی است «تَقَربُوا اِلَی اللهِ تَعالی بِمُواسفاةِ اِخوانِکم.» (3)

امیرالمومنین علي علیه‌السلام نیز مواسات با برادر دینی را موجب افزایش رزق و روزی می‌داند. (140)

امام صادق علیه‌السلام دعای انسان اهل مواسات را مستجاب می‌شمارد. (4) در حدیث دیگری در مورد

جان دادن راحت و دلپسند مومن می‌فرماید: این ویژگی برای کسانی است که نسبت به برادران دینی خویش

«مواسی» باشند. (5)

در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده می‌شود و در مرحله بالاتر به «ایثار»

می‌رسد. یاران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ ‌چیز

مضایقه نداشتند و به این مواسات، افتخار می‌کردند.

سیدالشهدا علیه‌السلام در راه کربلا پس از برخورد با سپاه حر و گفتگوهای مفصل، سروده شاعری را بر زبان آورد که

مضمونش چنین است:

من به راه خود می‌روم. مرگ، برای جوانمردی که نیت خیر کند و جهاد کند و با مردان صالح، مواسات به جان داشته

باشد، هیچ عار و ننگ نیست. (6)

در شبی از شب‌های محرم نیز امام حسین علیه‌السلام در جمع یاران خویش، ضمن بیان این سخن که

هر که می‌خواهد برگردد از تاریکی شب استفاده کند، فرمود: هر کس می‌رود برود ولی هر کس با ما،

جانش مواسات داشته باشد، فردای قیامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهی خواهد رست: «مَن

واسانا بِنَفسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِی الجَنانِ نَحبِیاً مِن غَضَبِ الرَّحمانِ.» (7)

حُر نیز وقتی توبه کرد و نزد امام آمد، با این حالت آمد که جان خود را فدای امام کند: «مُواسِیاً لَکَ بِنَفسی» (8) و

چنان نیز کرد. وقتی امام حسین علیه‌السلام به بالین حُر شهید رسید و سر او را به دامن گرفت و حرّیت او را ستود،

با تمثل به اشعاری مقام مساوات او را بر زبان آورد:

«و نِعمَ الحُرّ اِذ واسی حُسَینا               و جادَ بِنَفسهِ عِندَ الصباحِ» (9)

در کوفه وقتی از هانی بن عروه می‌خواهند که مسلم را که در خانه او پنهان شده است تحویل دهد، می‌گوید: «به

خدا قسم اگر تک و تنها بمانم و هیچ یاوری نداشته باشم، او را تسلیم نمی‌کنم تا آن که در راه کشته شوم!» (10)

مسلم بن عقیل وقتی دستگیر می‌شود و در دارالاماره با او بدرفتاری کرده و تصمیم می‌گیرند او را بکشند، می‌گرید

وقتی علت می‌پرسند و بر گریستن ملامتش می‌کنند، می‌گوید: من برای خودم گریه نمی‌کنم، گریه‌ام برای حسین

بن علی علیهما‌السلام و خانواده اوست که به سوی این شهر می‌آیند. (11)

نافع بن هلال وقتی در کربلا دسترسی به آب پیدا می‌کند، به خاطر تشنگی امام حسین‌ علیه‌السلام و اصحاب او

حتی یک قطره هم آب نمی‌نوشد. (12)

روح تعاون و غمخواری و اخوت راستین، پیام همه شهدای عاشورا است، و همین خصلت، سبب می‌شود که پیروان
 
این مکتب، با همه مسلمانان جهان، از هر نژاد و ملیت و زبان، احساس برادری کنند و در غم‌ها و گرفتاری‌هایشان
 
همدردی نشان دهند و در صورت توان به یاری آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهه نبرد با استکبار و صهیونیسم
 
و قدرت‌های وابسته به کفر جهانی، احساس تنهایی نکنند.

یکی از زیباترین جلوه‌های مواسات - بلکه ایثارگری - صحنه‌ای است که میان بنی‌هاشم و دیگر یاران امام حسین

علیه‌السلام پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیش‌مرگ گروه دیگر شوند. به نقل حضرت زینب عليهاالسلام، امام در

یکی از خیمه‌ها برای بنی‌هاشم سخن می‌گفت. در پایان از حاضران پرسید: فردا صبح چه می‌کنید؟ همه گفتند: هر

چه تو دستور دهی. عباس علیه‌السلام گفت:

اینان (اصحاب دیگر) غریبه‌اند. بار سنگین را باید اهلش بردارد. فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان

می‌روید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ می‌رویم تا مردم نگویند، اصحاب را جلو فرستادند، وقتی آنها کشته شدند

خودشان شمشیر کشیدند... .

بنی‌هاشم برخاسته شمشیرها را کشیدند و به عباس علیه‌السلام گفتند: «ما با تو هم عقیده‌ایم.»

زینب علیهما‌السلام گوید: چون تصمیم استوار این جمع را دیدم دلم آرام گرفت ولی اشک در چشمانم آمد. خواستم

به خیمه برادرم حسین علیه‌السلام رفته بازگو کنم که از خیمه حبیب بن مظاهر همهمه‌ای شنیدم. رفتم و از پشت

خیمه گوش کردم، دیدم اصحاب هم مثل بنی‌هاشم حلقه‌وار دور حبیب جمع شده‌اند. حبیب می‌گوید: «یاران! برای

چه به این جا آمده‌اید، سخنتان را واضح بگویید.»

گفتند: «آمده‌ایم تا غریب فاطمه را یاری کنیم.»

گفت: «چرا همسرانتان را طلاق داده‌اید؟»

گفتنند: «به همان دلیل.»

حبیب گفت: «صبح که شود، چه خواهید کرد؟»

گفتند: «جز به سخن تو رفتار نخواهیم کرد.»

گفت: «صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان می‌روید. ما زودتر به مبارزه می‌‌پرداریم، مبادا یکی از

بنی‌هاشم خون‌آلود شود در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند، سروران خویش را به

جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند.»

همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو هم عقیده‌ایم.»

زینب کبری باز هم از تصمیم استوار آنان بر یاری حسین علیه‌السلام شاد گشت، اما باز هم اشک در چشمش حلقه زد ... . (13)

کربلا

در ادامه نقل پیشین آمده است که چون امام حسین علیه‌السلام به یاران بنی‌اسدی خود فرموده بود که

چون خانواده من اسیر خواهند شد، شما زنان خود را به میان قبیله خود ببرید، یکی از آنان خواست

همسر خود را ببرد. اما همسرش حاضر نشد و به شوهر خود گفت: «درباره ما انصاف نکردی! آیا دختران

رسول خدا اسیر شوند و من آسوده و بی‌خطر بمانم؟ شما اگر نسبت به مردان مواسات دارید، ما هم

نسبت به زنان مواسات می‌کنیم.» آن مرد، گریان نزد امام آمد و گفت که همسرم نیز می‌خواهد مواسات

نشان بدهد، امام دعایش کرد.

اینگونه یاران او نسبت به حضرت مواسی بودند. پس از شهادت بیشتر یاران، دو تن از جوانان غفاری چون دیدند قدرت

دفاع از جان امام و جلوگیری از کشته شدن او را ندارند، خدمت امام آمده اذن گرفتند که پیش از او به میدان روند و

شهید شوند. امام به آن دو فرمود: خدا بهترین پاداش نیک به شما دهد که اینگونه حاضر به یاری و مواسات من، و

آماده فدا کردن جانید. (14)

زهیر بن قین، وقتی به جبهه حسین علیه‌السلام پیوست، نسبت به این تغییر موضع وقتی از او پرسیدند، گفت:

تصمیم گرفتم که در حزب و گروه امام حسین علیه‌السلام باشم و جانم را فدای او کنم، تا پاسدار حق خدا و رسول

باشم (حقی) که شما آن را تباه ساخته‌اید. (15)

عابس بن ابی شبیب در کربلا خطاب به سیدالشهدا علیه‌السلام گفت:

اگر می‌توانستم به چیزی عزیزتر از خون و جانم از تو دفاع می‌کردم تا کشته نشوی، آن کار را می‌کردم. (16)

وقتی امام، مجروح بر زمین کربلا افتاده بود و سپاه دشمن دور او را گرفته بودند، عبدالله بن حسن علیه‌السلام، در

کنار عمویش شاهد این صحنه بود. ابجر بن کعب شمشیر فرود آورد که امام را بکشد، عبدالله دست خود را حایل کرد،

ولی دستش قطع شد. سپس در آغوش عمویش حسین علیه‌السلام بود که حرمله او را با تیری به شهادت رساند. (17)

اینها نمونه‌های روشنی از مواسات به جان در صحنه عاشورا و نهضت کربلا است که اوج اخوت دینی و ادای حق

برادری را می‌رساند.

عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، گرچه به دلایلی خود در کربلا نبود، اما دو پسرش را همراه زینب

فرستاد و هر دو فدای امام شدند. بعدها خود جعفر از این واقعه چنین یاد می‌کرد:

هر چند خودم نتوانستم با دستانم حق مواسات درباره حسین، انجام دهم، ولی دو فرزندم مواسات

کردند. آن دو در رکاب برادرم و پسرعمویم کشته شدند، در حالی  که نسبت به او مواسات و در کنار او

صبر و مقاومت کردند. (18)

در کوفه وقتی امام سجاد علیه‌السلام سخنان پرشوری علیه ستم ابن زیاد فرمود، عبیدالله بن زیاد دستور داد تا او را

بکشند. در این جا هم عمه‌اش زینب کبری جان خود را سپر بلا کرد و جلاد را به خدا سوگند داد که: «اگر می‌خواهی

او را بکشی، اول مرا به قتل برسان!» (19)

از این نمونه‌های تاریخی در بحث از «ایثار» هم می‌توان دید. سراسر صحنه‌های این حماسه، پر از این گونه ایثارها و

مواسات‌هاست.

در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده می‌شود و در مرحله بالاتر به «ایثار» می‌رسد. یاران

امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ ‌چیز مضایقه نداشتند و به این

مواسات، افتخار می‌کردند.

کربلا

اوج این مواسات را حضرت اباالفضل علیه‌السلام از خود نشان داد: هم با لب تشنه وارد فرات و بی‌آنکه آب بنوشد،

بیرون آمد، هم برای سیراب کردن کودکان امام و تشنگان حرم به شریعه فرات رفت و در همین راه هم به شهادت

رسید و برادری بود که فدایی برادر خود بود. از این خصلت برجسته و جوانمردانه، در زیارتنامه‌های او نیز یاد شده

است: «فَلَنِعم الاخُ المُواسی.» (20) «السلامُ عَلیکَ ایها العَبدُ الصالحُ و الصدیقُ المُواسی، اَشهدُ اَنّکَ آمَنتَ بِاللهِ و

نَصَرتَ ابنَ رسولِ اللهِ و دَعَوتَ الی سَبیلِ اللهِ و واسَیتَ بِنَفسِکَ.» (21) که هم تعبیر «برادر مواسی»، هم «صدیق

مواسی» درباره او به کار رفته و هم شهادت به ایمان، نصرت، دعوت به راه خدا و مواسات با جان درباره آن حضرت

این روح تعاون و غمخواری و اخوت راستین، پیام همه شهدای عاشورا است، و همین خصلت، سبب

می‌شود که پیروان این مکتب، با همه مسلمانان جهان، از هر نژاد و ملیت و زبان، احساس برادری کنند و

در غم‌ها و گرفتاری‌هایشان همدردی نشان دهند و در صورت توان به یاری آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز

در جبهه نبرد با استکبار و صهیونیسم و قدرت‌های وابسته به کفر جهانی، احساس تنهایی نکنند.

مواسات دینی، تضمینی بر دلگرمی مجاهدان راه خداست، تا در سنگر جهاد علیه کفر و ستم، تنها نمانند.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- با استفاده از لغت‌نامه دهخدا، به نقل از: ناظم الاطبا، منتهی الارب، التعریفات جرجانی.

2- سفینة البحار، ج 1، ص 23 .

3- همان.

4- بحاالانوار، ج 71، ص 395، حدیث 22 .

5- همان، ص 396، حدیث 23 .

6- همان، ص 398، حدیث 30 .

7- سامضی و ما بالموت عار علی الفتی ... (بحارالانوار، ج 45، ص 238).

8- موسوعة کلمات الامام‌الحسین، ص 399 .

9- همان، ص 438 .

10- همان، ص 440 .

11- وقعة الطف، ص 119 .

12- همان، ص 135 .

13- همان، ص 191 .

14- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 409، به نقل از معالی السبطین.

15- بحارالانوار، ج 45، ص 29 .

16- وقعة الطف، ص 195 .

17- وقعة الطف، ص 237 .

18- بحارالانوار، ج 45، ص 53 .

19- وقعة الطف، ص 274 .

20- همان، ص 263 .

21- مفاتیح‌الجنان، زیارت حضرت عباس علیه‌السلام، ص 436 .

22- همان، زیارت امام حسین در عید فطر قربان، ص 448.

 

[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:حس مواسات در كربلا, ] [ 16:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بر خلاف جبهه باطل که به انسان‌ها به عنوان ابزاری برای تامین خواسته‌ها و منافع خویش می‌نگرند، در جبهه حق،

مومن ارزش و کرامت دارد. کرامتش هم نشات گرفته از ارزش حق است. انسان‌ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان

مورد تکریم‌اند، معیار هم تقوا و ایمان و تعهد است نه رنگ و زبان و قبیله و نژاد و منطقه جغرافیایی. امام حسین

علیه‌السلام در عاشورا، به یاران خویش عزت بخشید، آنان را با وفاترین یاوران حق نامید؛ خود را به بالین

یکایک یاران شهیدش می‌رساند و سر آنان را بر دامن می‌گرفت. بین آنان تفاوت قائل نمی‌شد. هم بر بالین

علی‌اکبر علیه السلام حاضر شد، هم بر بالین غلام خویش.

یک‌ جا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت         در دین ما سیه نکند فرق با سفید

شخصیت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین، پیام عاشورا است که از رفتار حسین بن علی

علیهما‌السلام آموخته می‌شود. جامعه‌ای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید به چنین انسان‌های از جان

گذشته، به جانبازان و آزادگان، به خانواده‌های شهدا و ایثارگران، حرمتی عظیم قائل شود، تا این خط خدایی، همواره

پر جاذبه و دوست داشتنی بماند و مشتاق، داشته باشد.

وقتی حُر، بیدار شد و توبه کرد و به اردوی امام پیوست، تردید داشت که امام حسین او را می‌پذیرد یا نه؟ سوال حُر

«هَل لی مِن تَوبةٍ؟»؛ آیا برای من توبه‌ای هست، نشان دهنده نقطه امید او به بزرگواری امام حسین علیه‌السلام بود.

حضرت هم توبه و بازگشت و حق‌گرایی او را ارج نهاد و با سخن «نَعَم، یَتُوبُ اللهُ عَلیکَ»، او را به بخشایش و

رستگاری امید داد.(1)

این ارج نهادن به مقام یک انسان تائب است که خود را از ظلمت رهانده و به نور رسانده است. هر چند سابقه‌ای تیره

و گناه‌آلوده دارد، ولی اینک به نور، ایمان آورده است.

«جون»، غلام ابوذر بود. روز عاشورا از امام حسین علیه‌السلام اذن میدان خواست. امام به او رخصت داد

که از صحنه بیرون برود و کشته نشود؛ چرا که در روزهای سخت و دشوار، همراه این خاندان بوده لذا

الان مجاز است که جان خویش را بر گیرد و برود. ولی جون به پای امام افتاد و بوسید و گریست و

درخواست کرد که اجازه یابد خونش با خون اهل‌بیت در این میدان آمیخته شود. امام هم اجازه داد. به

میدان رفت و پس از جنگی دلاورانه به شهادت رسید و امام به بالین او آمد و دعایش کرد:

خدایا چهره‌اش را نورانی  و بدنش را خوشبو ساز و او را با محمد و آل محمد محشور کن. (2)

کربلا

این نیز نمونه‌ای از تکریم انسان بود، در آن میدان کرامت و شرافت. ارج نهادن امام به فداکاری یارانش، تکریم انسان و

انسانیت بود. سیدالشهدا علیه‌السلام کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش می‌آمد، آنان را آغشته به خون می‌‌دید

و عطر شهادت را از آن اجساد مطهر استشمام می‌فرمود و در ستایش از آنان و ملامت قاتلانشان می‌فرمود: «قتَلةٌ

کَقَتلَةِ النّبیین و آلِ النبیّن»( 3)؛ قاتلانی، همچون قاتلان پیامبران و دودمان رسولان!

یعنی یاران شهیدش را هم‌سنگ و هم‌تراز با پیامبران الهی می‌دانست و قاتلان آنان را همچون کشندگان پیامبران الهی.

شخصیت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین، پیام عاشورا است که از رفتار حسین بن علی

علیهما‌السلام آموخته می‌شود. جامعه‌ای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید به چنین

انسان‌های از جان گذشته، به جانبازان و آزادگان، به خانواده‌های شهدا و ایثارگران، حرمتی عظیم قائل

شود، تا این خط خدایی، همواره پر جاذبه و دوست داشتنی بماند و مشتاق، داشته باشد.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- مقتل الحسین، مقرم، ص 290.

2- همان، ص 313.

3- حیاة الامام حسین بن علی، ج 3، ص 239.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .

[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:تکریم انسان در كربلا, ] [ 16:5 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اخلاق، یکی از سه بُعد عمده دین است و اسلام بر سه بُعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و

تکمیل ارزش‌های اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسان‌ها از اهداف عمده بعثت انبیا است. پیامبر

اکرم صلی‌ الله علیه و آله نیز فرمود: «اِنّی بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مَکارمَ الاَخلاقِ.»

تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسان‌ها، بخشی

مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل می‌‌دهد. اخلاق را از کجا می‌توان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که

آنان اسوه‌اند و مظهر شایسته‌ترین خصلت‌های انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوه‌گاه خُلق و خوی

حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.

اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ              و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار

مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.

حادثه کربلا و سخنانی که امام حسین ‌علیه‌السلام و خانواده او داشتند و روحیات و خلق و خوبی که از

حماسه‌‌سازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگو‌گیری در زمینه

خودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت دینی و کرامت انسانی است.

مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقات، توکل، خداجویی، همدردی و

بزرگواری، نمونه‌هایی از «پیام‌های اخلاقی» عاشورا است و در گوشه گوشه این واقعه جاویدان، می‌توان جلوه‌های

اخلاقی را دید.

آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حرّیت انسانی

و رهایی انسان از قید و بندهای ذلت‌آور و حقارت‌بار است. تعلقات و پای‌بندی‌های انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام،

فرزند و ... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد می‌کند. اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و عُلقه‌های مادی، نشانه ضعف

اراده بشری است.

وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی

پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن .

علی علیه‌السلام می‌فرماید:

«اَلا حُرُّ یَدَع هذهِ اللّماظَةَ لِاهلِها؟ اِنّهُ لَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلا الجَنَّةُ فَلا تَبیعُوها اِلا بِها.» (1)

آیا هیچ آزاده‌ای نیست که این نیم خورده (= دنیا) را برای اهلش واگذارد؟

یقینا بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید!

آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزش‌های انسانی ندهد.

در پیچ و خم‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی، گاهی صحنه‌هایی پیش می‌آید که انسان‌ها به خاطر رسیدن به دنیا یا

حفظ آنچه دارند یا تامین تمنیّات و خواسته‌ها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را می‌پذیرید. اما احرار و

آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را می‌پردازند و تن به ذلت نمی‌دهند.

امام حسین علیه‌السلام فرمود:

«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (2)؛ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.

این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیه‌السلام و

خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت می‌داد و کشته نمی‌شد. وقتی می‌‌خواستند به زور

از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:

«لا وَاللهِ لا اُعطیهم بِیَدی اِعطاءَ الذّلیلِ وَ لا اُقِرُّ اِقرارَ العبید» (3)؛ نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلت به آنان می‌دهم و نه

چون بردگان تسلیم حکومت آنان می‌شوم!

صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به

استقبال شمشیرهای دشمن‌ رفت و فرمود:

«اَلا و انَّ الدَّعِیّ بنَ الدَّعِیّ قَدرِ کَزنی بَینَ اثنَتَینِ: بَینَ السِّلةِ و الذِّلةِ و هَیهاتَ مِنّا الذِّلةُ.» (4)

بر ما گمان بردگی زور برده‌اند            ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود

انسان‌های آزاده‌، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر می‌گزینند و فداکارانه جان

می‌بازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.

در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را می‌خواند:

اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ              و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار (5)

مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.

روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله

به خیمه‌های زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:

«ان لَم یَکُن لکُم دینٌ و کنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکوُنُوا اَحراراً فی دُنیاکُم.» (6)

گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست   لااقل مردم آزاده به دنیا باشید

فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز،

هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز را می‌خواند و می‌جنگید:

َاقسَمتُ لا اُقتَلُ الاّ حُرّاً    وَ اِن رَاَیتُ المَوتَ شَیئاً نُکرا (7)

هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی می‌بینم. ولی سوگند خورده‌ام که جز با آزادگی کشته نشوم.

عاشورا

جالب اینجا است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا

می‌خواند. (8) این نشان‌دهنده پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.

دو شهید دیگر از طایفه غفار، به نام‌های عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عروه، در رجزی که در روز عاشورا می‌خواندند،

مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» می‌خواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد می‌کردند: «یا قوم ذودوا عن بنیِ

الاحرار ...» (9)

مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حُرّ بن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن،

خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین

علیه‌السلام پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حرّ نزد امام حسین علیه‌السلام آمد،

یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حرّیت او را ستود:

لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحٍ             وَ حُرُّ عِندَ مُختَلَفِ الرِّماحِ (10)

چون به شهادت رسید، سیدالشهدا علیه‌السلام بر بالین او حضور یافت و او را حُر و آزاده خطاب کرد و فرمود:

همانگونه که مادرت نام تو را حُر گذاشته است، آزاده و سعادتمندی، در دنیا و آخرت:

«اَنتَ حُر کَما سَمّتکَ اُمُّکَ، و اَنتَ حُر فِی الدُّنیا و اَنتَ حُر فِی الاخرة.» (11)

اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوت‌ها می‌جنگند و الگویشان

قهرمانی‌های شهدای کربلا است، در سایه همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای

همیشه تاریخ است. انسان‌های آزاده‌، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر

می‌گزینند و فداکارانه جان می‌بازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- نهج‌البلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456 .

2- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 .

3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 421 .

4- لهوف، سید بن طاووس، ص 57 .

5- کشف الغمه، اربلی، ج 2، ص 32 .

6- بحارالانوار، ج 44، ص 51 .

7- همان، ص 352 .

8- بحارالانوار، ج 44، ص 352 .

9- وقعة الطف، ص 234 .

10- ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید) ج 2، ص 100 .

11- بحارالانوار، ج 45، ص 14/ وقعة الطّف، ص 215.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .

 

[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:آزادگی در كربلا, ] [ 16:2 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قبلا گفتيم كه تنى چند از فرزندان مسلم در واقعه عاشورا در ركاب سالار شهيدان جنگيدند و به شهادت رسيدند. دو فرزند كوچك ديگر او كه در كاروان اسراى اهل‏بيت‏بودند، به دستور عبيدالله زياد، زندانى شدند. در زندان به آن دو كودك، سخت مى‏گرفتند. يك سال در زندان ماندند. عاقبت، خود را به پيرمردى كه متصدى زندانشان بود، معرفى كردند. پيرمرد كه از علاقه‏مندان به اهل‏بيت پيامبر بود به شدت متاسف شد و در زندان را به روى آنان گشود. آن دو كودك از زندان گريختند. شب، خود را به منزلى رسانده و مهمان پيرزنى شدند كه خود را علاقه‏مند به خاندان رسول معرفى مى‏كرد.
داماد نابكار آن زن، كه از هواداران ابن‏زياد بود و براى دريافت جايزه براى پيدا كردن اين دو زندانى فرارى، بسيار گشته و خسته شده بود، آن شب عبورش به خانه زن افتاد و پس از سخنهاى بسيار، تصميم گرفت كه شب را همان جا بخوابد. نيمه شب، متوجه حضور آن دو كودك در خانه شد،برخاست و جستجو كرد. وقتى شناخت كه آن دو فرارى اززندان،همين هايند، با بى‏رحمى تمام، دستهايشان را بست و سحرگاه به همراه غلامش آن دو كودك را برداشت و به كنار فرات برد. نه غلام و نه پسر آن مرد،هيچ يك حاضر نشدند فرمان او را در كشتن اين دو كودك بى‏گناه مسلم‏بن عقيل اجرا كنند و خود را به آب زدند و شناكنان از چنگ او گريختند. اما اين دو فرزند معصوم ماندند و آن سنگدل زرپرست و دنيا زده. كودكان برخاستند و به درگاه خدا چهار ركعت نماز خواندند و با پروردگار مناجات كردند و گفتند:«ياحى يا حكيم. يا احكم الحاكمين. احكم بيننا و بينه بالحق‏» آن جلاد، سر آن كودكان را بريد و بدنشان را در فرات انداخت و سرهاى مطهرشان را براى گرفتن جايزه نزد عبيدالله زياد برد. 64 آرى،وقتى دنيا و ثروت، چشم دنياخواهان را كور كند، براى درهم و دينار و مقام و قدرت، غيرانسانى‏ترين كارها را هم انجام مى‏دهند. سلام خدا و فرشتگان و پاكان بر روح بلند «مسلم بن عقيل‏» باد، كه شرط وفا و جوانمردى را ادا نمود و جان خويش را فداى رهبر و مولايش سيدالشهدا«ع‏» كرد. و... درود بر همه ادامه دهندگان راه او، كه راه «حق‏» و «آزادى‏» است.

منابع:
1-
ابن شهر آشوب،مناقب آل‏ابى طالب، چهار جلد، انتشارات علامه، تهران.
2-
ابن اثير، الكامل، انتشارات دار صادر، بيروت 1396ق.
3-
ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ترجمه رسولى محلاتى، انتشارات صدوق، قمر 1390
4-
خوارزمى، مقتل الحسين(ع)، مكتبة المفيد، قم 1383.
5-
السماوى، محمد، ابصار العين فى انصار الحسين، مكتبة بصيرتى، قم.
6-
قمى، شيخ عباس، منتهى الامال، انتشارات جاويدان، تهران.
7-
قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، ترجمه شعرانى، انتشارات اسلاميه، تهران 1374.
8-
مفيد، ابوعبدالله، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، دو جلد، كنگره شيخ مفيد، قم 1413 ق.
9-
طبرى، محمدبن جرير ، تاريخ طبرى، شش جلد، انتشارات ليدن.
10-
المقرم، عبدالرزاق، الشهيد مسلم بن عقيل، بى‏تا، بى‏نا.
11-
المقرم، مقتل الحسين(ع)، مكتبة بصيرتى، قم 1367.
12-
مجلسى، محمد باقر،بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت‏1403.
پي نوشت :
1.
اشاره است‏به سخن پيامبر اسلام(ص) در فتح مكه -سال 8 هجرى كه فرمودند: «اگر همه مردم از نسل ابوطالب بودند، همه شجاع مى‏بودند
2.
در بحار، ج‏8، طبع قديم،در مورد وقايع صفين و در بعضى از كتب تاريخ از جمله در «فتوح الشام‏» واقدى از حضور مسلم‏بن عقيل در فتوحات مصر و آفريقا و ارض صعيد و فتح شهرى به نام «بهنساء» كه در زمان خليفه دوم انجام شده،سخن به ميان آمده است و از شجاعتها و رزم‏آوريهاى مسلم در آن جنگها فراوان نقل شده است، ولى چون خيلى قابل اعتماد نيست از نقل آنها خوددارى مى‏شود.
3.
تنقيح المقال، مامقانى، ج‏3، ص‏214.
4.
تاريخ طبرى، ج‏6، ص‏238; مقرم، مقتل الحسين، ص‏258.
5.
شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص‏36.
6.
شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏39.
7.
شيخ مفيد، ارشاد، ص‏204.
8.
آغاز سفر در نيمه ماه رمضان و رسيدن به كوفه در 25 شوال بود. (مقتل الحسين مقرم، ص‏166).
9.
شيخ مفيد،ارشاد، ج‏2، ص‏205. بعضى هم نقل مى‏كنند كه به خانه «مسلم‏بن عوسجه‏» وارد شد.
10.
تاريخ طبرى،ج‏6، ص‏199.
11.
در كتابهاى تاريخ، دوازده هزار، هجده‏هزار، بيست و پنجهزار تا چهل هزار نفر هم نقل شده است.
12.
مقرم، مقتل الحسين،ص‏168.
13.
نفس المهموم، ص‏39.
14.
كامل ابن اثير، ج‏4، ص‏23.
15.
شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏45.
16.
مقرم، مقتل الحسين، ص‏172.
17.
همان، ص‏173.
18.
شيخ مفيد،ارشاد، ج‏2، ص‏45.
19.
مقتل الحسين،مقرم ص‏175.
20.
شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏46.
21.
برادر رضاعى (شيرى) امام حسين -عليه السلام.
22.
ابن شهر آشوب، مناقب آل‏ابى‏طالب، ج‏4، ص‏92.
23.
شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏47.
24.
همان.
25.
مقرم، مقتل الحسين، ص‏178.
26.
اين جمله، شعار مسلمانان صدر اسلام به هنگام جهاد بود;يعنى «اى يارى شده و نصرت يافته! بميران و جانش را بگير....»
27.
كامل ابن‏اثير، ج‏4،ص‏30.
28.
خوارزمى، مقتل الحسين، ج‏1، ص‏206.
29.
بحارالانوار،ج‏44، ص‏349.
30.
اعيان الشيعه، ده جلد، ج‏4، ص‏554; ابصار العين،ص‏57.
31.
خوارزمى، مقتل الحسين،ج‏1، ص‏207.
32.
بحار الانوار، ج‏44، ص‏350.
33.
شيخ مفيد، ارشاد،ج‏2، ص‏55.
34.
شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص‏50.
35.
كامل ابن‏اثير، ج‏4، ص‏31.
36.
همان، ص‏32.
37.
يكى از مهره‏هاى كثيف و سرسپرده به ابن‏زياد.
38.
كامل ابن اثير، ج‏4، ص‏32.
39.
بحارالانوار، ج‏44، ص‏352.
40.
نفس المهموم،ص‏51.
41.
شيخ مفيد،ارشاد ج‏2، ص‏56.
42.
بحارالانوار، ج‏44،ص‏354; نفس المهموم، ص‏57.
43.
رجز، شعرهاى حماسى و شعارهايى بود كه رزمندگان در ميدان نبرد مى‏خواندند.
44.
هو الموت فاصنع ويك ما انت صانع فانت‏بكاس الموت لا شك جارع فصبرا لامر الله جل جلاله فحكم قضاء الله فى الخلق ذايع
«
الشهيد مسلم‏بن عقيل، مقرم ص‏164
45.
ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ترجمه، ص‏103.
46.
نفس المهموم، ص‏51.
47.
مقرم،مقتل الحسين، ص‏183.
48.
نفس المهموم، ص‏52.
49.
مقرم، مقتل الحسين، ص‏186.
50.
نفس المهموم، ص‏52.
51.
بحارالانوار،ج‏44، ص‏355.
52.
نفس المهموم، ص‏53.
53.
شيخ مفيد،ارشاد، ج‏2، ص‏61.
54.
همان، ج‏2،ص‏63.
55.
مقرم، مقتل الحسين، ص‏189، به نقل از لهوف.
56.
شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏64.
57.
نفس المهموم، ص‏54.
58.
الى الله المعاد، اللهم الى رحمتك و رضوانك. «مقرم، مقتل الحسين‏» ص‏190
59.
مقرم، مقتل الحسين، ص‏190.
61.
شيخ مفيد، ارشاد،ج‏2، ص‏75. 1. رحم الله مسلما فلقد صار الى روح الله وريحانه و رضوانه اما انه قدقضى ما عليه وبقى ما علينا. «سيد عبدالله شبر، جلاء العيون، ج‏2، ص‏52
62.
منتهى الامال، ج‏1، ص‏398.
63.
نفس المهموم، ص‏91.
64.
نقل به اختصار از «منتهى ال‏آمال‏» شيخ عباس قمى، ص‏76 – 78

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب: فرزندان مسلم بن عقيل , ] [ 15:0 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب