مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

رد پای شما همه جا هست؛ حتی پیش از آنکه دنیا معطر شود به شمیم آمدنتان. این را من نمی‌گویم. این‌ها را کتاب‌ها می‌گویند؛ نسخه های خطی و کتاب‌های حدیث دست‌نویس شاهدند که این حضور غریب اما شیرین، به اولین روزهای جهان برمی گردد... به روزهای مکافات وسوسه و هبوط از بهشت و توبه آدم علیه‌السلام.


وَ إِذِ ابْتَلیَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ به کلماتٍ فَأَتَمَّهُن قَالَ إِنی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین

(به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود؛ و او به خوبی از عهده این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند) /سوره مبارکه بقره آیه 124»

 

کتاب‌ها می‌نویسند :

درباره «کلماتی» که ابراهیم علیه‌السلام در انجام آن‌ها مورد آزمایش قرار گرفته است اقوال و نظریات متعددی مطرح است که از مستندترین آن‌ها می‌توان به قول شیخ بزرگوار، صدوق رحمه‌الله علیه اشاره کرد که ایشان در کتاب نبوت از مفضل بن عمر نقل می‌کند که وی می‌گوید از حضرت امام صادق علیه‌السلام پرسیدم : منظور از «کلمات» که در آیه: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ به کلمات» واقع شده است، چیست؟

امام صادق علیه‌السلام فرمود: مراد از آن‌ها کلماتی است که آدم علیه‌السلام آن‌ها را از پروردگار متعال فرا گرفت و خداوند به احترام آن‌ها توبه آدم علیه‌السلام را قبول کرد و آن «کلمات» نام ِمحمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام است.1

سپس عرضه داشتم : ای پسر رسول خدا! منظور از «فَأَتَمَّهُنّ» در قول خداوند چیست؟ حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمودند منظور از ابتلا و آزمایشی که ابراهیم علیه‌السلام از عهده آن به خوبی برآمد؛ آزمایش به حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، امام دوازدهمین و نهمین فرزند از نسل امام حسین علیه‌السلام است.2                                                       َ 

با تو می‌گویم :

رد پای شما همه جا هست؛ حتی پیش از آنکه دنیا معطر شود به شمیم آمدنتان. این را من نمی‌گویم. این‌ها را کتاب‌ها می‌گویند؛ نسخه های خطی و کتاب‌های حدیث دست‌نویس شاهدند که این حضور غریب اما شیرین، به اولین روزهای جهان برمی گردد... به روزهای مکافات وسوسه و هبوط از بهشت و توبه آدم علیه‌السلام؛ به لحظات سخت انتظارِ چهل ساله شیخ‌الانبیا و ساختن کشتی در خشکی و داستان طوفان نوح علیه‌السلام و بعدترش آنجا که پای اندوه ابراهیم علیه‌السلام در میان است از خورشید‌پرستی‌ها و دلبستگی مردم به ستاره‌ها.

سر ماجرای شکستن بت‌ها و ناامیدشدن آزر از بت‌پرستی ابراهیم جوان علیه‌السلام،

وقت خشم نمرود و داستان آتشی که سرد و سلامت شد بر خلیل الله علیه‌السلام.

 و بعدترش سر معجزه شگفت رویای صادقه و حلق اسماعیل علیه‌السلام و تیغی که خدا خواست تا نبرد و حالا این آیه‌هاست که خبر از رد پا نه، که خبر از حضور عمیقتان می‌دهند در سخت‌ترین لحظه‌های ابتلای آبای مسلمانان جهان،

از همان وقتی که خدا خواست او تنها، خلیل‌اش نباشد و جامه‌ی امامت را بر تن او بپوشاند و او را به پذیرفتن ولایتتان و قبول امامت آخرینتان آزمود.

این داستان‌های عجیب را باور می‌کنم که من هم در همین دنیای مدرن، در همین جهان سرعت و تکنولوژی، رد شما را می‌بینم با همین چشم‌ها ... کمک‌های شما را دریافت می‌کنم با همین دست‌های کوچکم و مهربانی‌هایتان را می‌فهمم با همین قلب کوچک ...

اما فرق من با ابراهیم علیه‌السلام جز در بلندای مقام و بزرگی شانش، در یک باور است. باوری که به فراموشی نرسید، همانی که من ندارم و همین نداشتنش مرا می‌برد تا مرز فراموشی بودن شما، فراموشی چندین باری که تیغ، رشته زندگی‌ام را نبرید، میان آتش و دود و حادثه، در آغوشم گرفتید و شراره‌ی آتش حتی به گوشه‌ای از ردایم نگرفت ... من می‌روم تا لبه دره تنهایی بی‌شما ماندن ...اما با همه این فراموشی‌ها، با همه این از یاد بردن‌ها، من از دنیای بی‌شما می‌ترسم.  

 

یادم بماند :

یادم بماند تا او (عج) هست؛ مرا خیال مردن نیست...

 


1.ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص 165

2.البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 318/ الخصال، ص 304

[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:من از دنیای بی‌شما می‌ترسم ,,, , ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

چه فرقی می‌کند کجای زمین تو ایستاده‌ام؟ اهل کدام سرزمینم و ریشه زبان مادری‌ام به کدام زبان باستانی می‌رسد؟ هر جا که باشم،اسم شهرم هرچه که باشد، تو خدای من هستی، همان خدای نزدیک لطیف که به هر سو که بدوم، باز در ملک اویم و بنده او ...


وَ لِلَّهِ المَْشْرِقُ وَ المَْغْرِب فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیم

‌مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بی‌نیاز و داناست/سوره مبارکه بقره آیه 115

 

کتاب‌ها می‌نویسند :

برخی گفته‌اند منظور این است: که مشرق و مغرب ملک خداوند است؛ و برخی گفته‌اند: مراد این است که خداوند هستی‌دهنده و ایجادکننده آن دو است؛ و پاره‌ای معتقدند، منظور این است: خداوند متصدّی طلوع دادن خورشید از مشرق و غروب دادن آن از مغرب است «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ...» پس به هر جانب متوجّه شوید آنجا وجه خدا است.

حسن و مجاهد و قتاده می‌گویند: یعنی به هر سوی صورت خود را بگردانید و همان سوی وجه و قبله خداوند است و «وجه» و «جهت» و «وجهه» به معنای قبله است و عرب مقصودی را که انسان به او توجّه می‌کند وجه می‌نامد 1.

ابوجعفر طوسی، به سندش از فضل بن شاذان و فضل بن شاذان از داوود بن کثیر روایت می‌کند که گفت : به ابوعبدالله علیه‌السلام – امام جعفر صادق علیه‌السلام – عرضه کردم : آیا منظور از نماز و زکات و حج در کتاب خدا شما هستید؟

حضرت فرمودند: ای داوود منظور از نماز در کتاب خداوند عزوجل ما هستیم؛ منظور از زکات و حج ما هستیم، و ماه حرام ما هستیم و منظور از بلدالحرام در کتاب خدا (مکه) ما هستیم و ماییم کعبه و ماییم قبله الهی و منظور از وجه خدا ما هستیم، همان گونه که خداوند تبارک و تعالی فرمود : «فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله» و ماییم نشانه‌های خداوند و آیات روشن او ... 2

 

با تو می‌گویم:

چه فرقی می‌کند کجای زمین تو ایستاده‌ام؟

اهل کدام سرزمینم و ریشه زبان مادری‌ام به کدام زبان باستانی می‌رسد؟

اهل قبیه‌ای بادیه‌نشین در طائف و حجازم یا شهروند درجه یک و ساکن صنعتی‌ترین کشور جهان؟

قبله نمایم، مکه را در شمالی‌ترین نقطه نشان می‌دهد یا جایی حوالی جنوب؟  

چه تفاوتی می‌کند سجاده‌نشین باوقاری باشم؟

یا بازیچه‌ی کودکان کوی و کوچه 3

به هر طرف که نگاه می‌کنم تو ایستاده‌ای به تماشای من

هر سو که سر می‌چرخانم، تو را می‌بینم

در چهره‌ی به‌خنده‌نشسته‌ی کودکان مهد کنار خانه که هر روز از کنارم پر سر و صدا و شلوغ می‌گذرند؛

در جوانه زدن بذری که با شوق در گلدان کوچک اتاقم کاشتم؛

در ابرهایی که آرام و نرم از بالای سرم می‌گذرند و خورشید را می‌پوشانند.

در سجده‌های طولانی پدرم و آرزوهای بزرگ و کوچک برادرم

در نگرانی‌های دم‌دستی‌ام که با گرداندن یک دور تسبیح، تمام می‌شود

در سادگی مزه نان داغ سفره صبحانه

در صدای کبوتری که سر کج می‌کند و هر روز پشت پنجره اتاق، منتظر دانه گرفتن از دست‌های مادرم می‌ماند

چه فرقی می‌کند خانه ما کنار بزرگ‌ترین کلیسای شهر باشد که صبح یکشنبه‌ها با صدای ناقوسش خو گرفته‌ایم

یا همسایه دیوار به دیوار مسجد کوچکی که صدای اذان شیرین مؤذنش، صبح‌ها بیدارمان می‌کند؟

هیچ فرقی نمی‌کند، هیچ تفاوتی نمی‌کند.

هر جا که باشم، هرکجا که زندگی کنم، اسم شهرم هرچه که باشد، تو خدای من هستی

همان خدای نزدیک لطیف که به هر طرف بروم، به هر سو که بدوم، باز در ملک اویم و بنده او

همانی که به هر سو که رو کنم، روی بگردانم، جز او را نمی‌بینم.

  

 

 یادم بماند:

یادم بماند «و لا یمکن الفرار من حکومتک ...»3

 

نویسنده: زهرا نوری لطیف

کارشناس شبکه تخصصی قرآن


پی‌نوشت‌ها:

1.ترجمه مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 71

2.2.البرهان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 53

3. برگرفته از بیتی از دیوان ِشمس مولانا : «سجاده نشین باوقاری بودم / بازیچه کودکان کویم کردی».

4.دعای کمیل، مفاتیح الجنان 

[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:وجه خدا چیست و کجاست؟, ] [ 15:44 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ما بنده های حواس پرت، خیلی وقت‌ها فراموشمان می‌شود که اگر شاخه های لاغر و بی برگ درخت زرد آلو  - که تا همین دیروز با چوب خشک گوشه حیاط تفاوتی نداشت - کم کم دارد جان می‌گیرد و شکوفه می‌دهد، از بهاری است که معجزه‌ی ِخداییِ توست. که اگر هر روز، بلاهاست که از ما دور می‌شود و خطرهاست که از بغل گوشمان می‌گذرد، فقط از بنده‌پروری توست و پروردگاری تو


أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلی وَ لَا نَصِیر

آیا نمی‌دانستی که حکومت آسمان‌ها و زمین، از آن خداست!؟ (و حق دارد هر گونه تغییر و تبدیلی در احکام خود طبق مصالح بدهد!؟) و جز خدا، ولی و یاوری برای شما نیست. (و اوست که مصلحت شما را می‌داند و تعیین می‌کند)

سوره مبارکه بقره آیه 107

کتاب‌ها می‌نویسند :

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  آیا نمی‌دانی که سلطنت آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است؟ منظور آیه این است که خداوند مالک سرنوشت شماست و حق دارد هر گونه تغییر و تبدیلی در احکامش بر حسب مصالح شما بدهد و او نسبت به میزان تعهّد و پای‌بندی شما به احکام اعم از ناسخ و منسوخ، از همه آگاه‌تر است.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ و جز خدا کسی که امور شما را سرپرستی کند و یاور شما باشد وجود ندارد (این جمله هشداری است به آن‌ها که تکیه گاهی غیر از خدا برای خود انتخاب می‌کنند، چرا که در جهان تکیه‌گاه واقعی جز او نیست) 1.‌

با تو می‌گویم:

تو ما را خوب می‌شناسی، این که گاهی وقت‌ها در مانده می‌شویم از فهمیدن ساده‌ترین چیزها که اسمشان بدیهیات است. شاید خنده دار باشد اما بعضی وقت‌ها ما درست می‌شویم شبیه کسی که نداند، نفهمد عسل شیرین است؛ ما هم به همین سادگی، روشنی بودن تو را یادمان می‌رود. مثلاً این که بعضی وقت‌ها یادمان می‌رود این خورشید هر روز صبح که نرم نرم می‌رود تا وسط آسمان و می‌نشیند، نشانه توست. این که آرامش شب‌ها، هدیه توست و اگر تو نخواهی، اگر روزی اراده‌ات بر این تعلق نگیرد، شب و روز قاطی می‌شوند با هم. ما بنده های حواس پرت، خیلی وقت‌ها فراموشمان می‌شود که اگر شاخه های لاغر و بی برگ درخت زرد آلو  - که تا همین دیروز با چوب خشک گوشه حیاط تفاوتی نداشت - کم کم دارد جان می‌گیرد و شکوفه می‌دهد، از بهاری است که معجزه‌ی ِخداییِ توست. که اگر هر روز، بلاهاست که از ما دور می‌شود و خطرهاست که از بغل گوشمان می‌گذرد، فقط از بنده پروری توست و پروردگاری تو ... تو ما را خوب می‌شناسی و می‌دانی که سر به هواییم و آنقدر هر روز و هر لحظه غرق غرق نعمت‌ها و نشانه های تو  هستیم که گاهی اصلاً تو را و  این که تمام این‌ها از آن توست را یادمان می‌رود؛ شاید اصلاً برای همین باشد که کتابت پر است از این یادآوری‌ها، که هی در گوشمان از بدیهیات می‌گویی؛ از این که تو خدای آسمان‌ها و زمینی... این که ما هیچ کس را جز تو نداریم. اصلاً تو حال دل ما را عین کف دست بلدی و می‌دانی؛ شاید برای همین باشد که این تذکرهای بدیهی شیرین را می‌گذاری توی همان صفحه ای که من وقت قرار گرفتن دلم، دستم می‌رود رویش و بازش می‌کنم. تو می‌دانی که این یادآوری‌ها را کجا بگذاری تا سر راهم باشد ... تو دانای کل حال و دل من هستی

یادم بماند:

یادم بماند، او  همان خدایی است که باید باشد؛ همانی که من دوست دارم باشد

دعا می‌کنم که من هم همانی شوم که او دوست دارد، باشم.2

همان بنده ای که وقتی می بیندش، به خود ببالد و ته دل «فتبارک الله» بگوید.

 نویسنده: زهرا نوری لطیف



پی‌نوشت‌ها:

1.ترجمه تفسیر جوامع الجامع ج 1 ص 148

2. برگرفته از مناجات کوتاهی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام «رَبّاً اَنْتَ کَما اُحِبُّ فَاجْعَلْنی کَما تُحِب» / مفاتیح‌الجنان 
[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:حواس‌پرت‌ها بخوانند!, ] [ 15:35 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

توهم و فکر و تصور آسیب‌ها را جمع می‌کنم و می‌پیچم لای چادر شب و می‌گذارم جایی که حتی دست خیالم هم به ساحتش نرسد. تا تو هستی هیچ رمل و اسطرلاب و ورد و سحر و ذکری، برای برهم زدن زندگیم، راه به جایی نمی‌برد.


وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلىَ‏ مُلْكِ سُلَیْمَن وَ مَا كَفَرَ سُلَیْمَنُ وَ لَاكِنَّ الشَّیَطِینَ كَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ الْمَلَكَین به بابلَ هَرُوتَ وَ مَرُوت وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتىَ‏ یَقُولَا إِنَّمَا نحَْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُر فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَین الْمَرْءِ وَ زَوْجِه وَ مَا هُم بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لَا یَنفَعُهُم وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْترََئهُ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاق وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُم لَوْ كَانُواْ یَعْلَمُون

و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مى‏خواندند پیروى كردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) كافر نشد ولى شیاطین كفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند؛ و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروى كردند. (آن دو، راه سحر كردن را، براى آشنایى با طرز ابطال آن، به مردم یاد مى‏دادند. و) به هیچ كس چیزى یاد نمى‏دادند، مگر اینكه از پیش به او مى‏گفتند: «ما وسیله آزمایشیم كافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نكن!)» ولى آن‌ها از آن دو فرشته، مطالبى را مى‏آموختند كه بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایى بیفكنند ولى هیچ گاه نمى‏توانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زیان برسانند. آن‌ها قسمت‌هایی را فرا می‌گرفتند كه به آنان زیان مى‏رسانید و نفعى نمى‏داد؛ و مسلماً مى‏دانستند هر كسى خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‏اى نخواهد داشت؛ و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر مى‏دانستند!! / سوره مبارکه بقره آیه 102

کتاب‌ها می‌نویسند :

این یهودیان ملحد و ناصبیان، چون از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فضایل على بن أبی طالب (ع) را شنیدند و از رسول خدا و على (ع) معجزاتى مشاهده كردند و فهمیدند كه خداى تعالى به دست آنان این معجزات را ظاهر نموده است، تورات و قرآن را ترك كردند و برخى از یهودیان و ناصبیان به یكدیگر اعلام كرده، گفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله مردى است كه جز طالب دنیا نیست و حیله‏ها و نیرنگ‌ها و خرق عادات و سحرها را به همین منظور آموخته است و بعضى از آن‌ها را به على (ع) یاد داده است. او مى‏خواهد در زندگى خود بر ما مالك شود و پس از خود نیز پادشاهى را به على (ع) واگذارد. آنچه مى‏گوید از خدا نیست همه گفته‏هاى او بر این امر مبتنى است، تا بر ما و بر بندگان ناتوان خدا با سحر و نیرنگ‌هایی كه به كار مى‏برد، پیمان خویش را استوار كند. آن‌ها مى‏گفتند: كسى كه از این سحر بهره فراوان گرفت، سلیمان بن داود (ع) بود كه با سحر خویش بر همه دنیا مالك شد و بر جنّ و انس و شیاطین تسلط یافت و اگر ما برخى از آنچه را كه به سلیمان تعلیم داده فرا گیریم، براى ما نیز ممكن است مانند آنچه را كه محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على (ع) ظاهر نموده‏اند، ظاهر كنیم و از آنچه محمّد صلّى اللّه علیه و آله ادعا كرد و براى على (ع) قرار داد، ما هم قرار دهیم. 1

با تو می‌گویم :

توهم و فکر و تصور آسیب‌ها را جمع می‌کنم و می‌پیچم لای چادر شب و می‌گذارم جایی که حتی دست خیالم هم به ساحتش نرسد تا تو هستی، تا تو محکم ایستاده ای پشتِ من، خیالم تخت تخت است که حتی اگر همه آدم‌هایی که می‌شناسم و نمی‌شناسم، همه آنچه خلق کرده ای و من می بینمشان و همه آنچه مخلوق تواند و در پرده ای از چشم‌های من پنهانند دست به دست هم بدهند تا آب خوش از گلویم پایین نرود؛ تا دلم بلرزد و نگرانی مهمان همیشگی دلم شود؛ تا خواب راحت شب‌هایم آشفته شود، تا دوست داشتنی‌هایم از دستم برود؛ تو اگر نخواهی هیچ اتفاقی نمی‌افتد و حتی خار هم به پایم نرود، حضور تو کافی ست تا نگرانی‌هایم بشود قرار و آرامش ... تا بغض بعد از کابوس‌های شبانه‌ام تبدیل شود به لبخند بعد از رویای شیرین ... تا تو هستی هیچ رمل و اسطرلاب و ورد و سحر و ذکری، برای برهم زدن زندگیم، راه به جایی نمی‌برد.

یادم بماند :

یادم بماند دست تو بالای همه دست‌هاست...

 


1.تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام، ص 191 و 192 - تفسیر بحار ج 9 ص 220

 

[ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:سحر, اثر دارد؟, ] [ 15:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

او پرواز نمی‌کند اما  دعاهای ِ سر نمازش، به اشارتی، می‌نشیند به باب اجابت. او بار وحی تو را بر دوش ندارد اما من به تعبیر روشن رویاهای صادقه اش مؤمن شده‌ام. او  روزی‌ها را قسمت نمی‌کند، اما رزق هر روزه ما مهربانی‌های اوست. او رضوان و دربان بهشت نیست اما دلمان آرام می‌گیرد؛ وقتی می‌دانیم که او در را به روی ما باز می‌کند.


قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَیٰ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّـهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًی وَبُشْرَیٰ لِلْمُؤْمِنِینَ * مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّـهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ * وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ غ– وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ/ سوره مبارکه بقره آیات 97، 98، 99

(آن‌ها می‌گویند: «چون فرشته‌ای که وحی را بر تو نازل می‌کند، جبرئیل است، و ما با جبرئیل دشمن هستیم، به تو ایمان نمی‌آوریم!») بگو: «کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می‌کند؛ و هدایت و بشارت است برای مؤمنان.» * کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است. * ما نشانه‌های روشنی برای تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسی به آن‌ها کفر نمی‌ورزد.

کتاب‌ها می‌نویسند :

چون یهود ادعا نمودند که دوست میکائیل‌اند و دشمن جبرئیل، حق تعالی ردّ قول آن‌ها فرمود: نه چنان است آنچه می‌گویند، زیرا هر که دوست میکائیل باشد، البته دوست جبرئیل خواهد بود هر که دشمن جبرئیل است، البته دشمن میکائیل خواهد بود و هر که دشمن ایشان است، دشمن همه پیغمبران است و هر که دشمن انبیاء باشد، البته او دشمن خدا خواهد بود و هر که دشمن خدا باشد، خدا دشمن او است، و دشمن خدا البته کافر خواهد بود.کینه و دشمنی قوم یهود با شخص و عنوان قومی و عربی این پیمبر نباید باشد چون با او از این جهات سابقه خصومتی نداشتند. پس دشمنی آنان با رسالت و دعوت او می‌باشد که آن هم از خود او نبود. این رسالت و وحی از مبادی بالاتری است که نفوس مستعد را به سوی خیر و کمال پیش می‌برد و بر هر مستعدی به حسب استعداد وی حق و حکم را القاء می‌نماید. این مبدأ الهام بخش و فرود آورنده وحی (که به زبان عبرانی به عنوان جبرائیل به آن اشاره می‌شده) به حسب اراده و مشیت حکیمانه خداوند و اذن وی، قلوبی را از پرتو وحی و الهام روشن می‌کند. پس در حقیقت دشمنی یهود با این گونه مبادی و مبدأ المبادی است.2

با تو می‌گویم:

من حضرت جبرئیل و میکائیل و اسرافیل ِ تو - درود خداوند بر آن‌ها - را ندیده‌ام هرگز. اما هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم و چشم‌هایم را باز می‌کنم، فرشته ای از فرشتگان ِ تو  را می‌بینم و  چیزی در دلم می‌گوید که او  از آسمان آمده است در پی ِ یک تجربه زمینی او نه تاج ِنور بر سر دارد و نه دو بال ِ لطیف روی شانه‌هایش ... اما او که لبخند می‌زند، جهانم تازه می‌شود. او پرواز نمی‌کند اما  دعاهای ِ سر نمازش، به اشارتی، می‌نشیند به باب اجابت.

او بار وحی تو را بر دوش ندارد اما من به تعبیر روشن رویاهای صادقه اش مؤمن شده‌ام او که هست، دل ِ همه قرار می‌گیرد. سفره که پهن می‌کند، جز به بسم الله نمی‌شود سر سفره‌اش نشست. گل‌هایی که او در باغچه کوچک می‌کارد، عطرشان با دسته دسته گل‌های گل فروشی فرق می‌کند. او جامه ای از ابریشم و سندس بر تن ندارد، اما چادر ِ سفید ِنمازش، از مقدس‌ترین پارچه های بهشتی است انگار. او جزو فرشته های طواف کننده شب‌های جمعه کربلا نیست، اما شب‌های جمعه، هوای چشم‌هایش بارانی است و نگاه‌هایش برایمان کار هزار روضه می‌کند. او فرشته باران نیست اما مهربانی‌هایش هر روز بر سر ما می‌بارد. او  روزی‌ها را قسمت نمی‌کند، اما رزق هر روزه ما مهربانی‌های اوست. او رضوان و دربان بهشت نیست اما دلمان آرام می‌گیرد؛ وقتی می‌دانیم که او در را به روی ما باز می‌کند. او، فرشته بی‌بال خداوند است. او مادر ِ من است.

یادم بماند:

یادم بماند اسم یکی از فرشتگان مقرب تو، مادر است.

 


1. تفسیر اثنا عشری، ج 1، ص 209

2.تفسیر پرتویی از قرآن، ج 1، ص 237

[ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:فرشته‌ی خانگی , ] [ 15:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

تصورش هم سخت است؛ مردی که حتی سرمایه‌ای برای فراهم آوردن مال‌التجاره ندارد؛ دوره بیفتد و به اشراف عرب و بزرگان قبیله بگوید که دنیا و جهان ِ واپسین ِ شما در گروی پیروی از آیین من است. مردی که تا همین دیروز، دوشادوششان راه  می‌رفت  و زندگی می‌کرد، حالا بگوید منم وارث نوح علیه‌السلام و ابراهیم علیه‌السلام.


بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَكْفُرُوا به ما أَنزَلَ اللَّـهُ بَغْیًا أَن یُنَزِّلَ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا به غضبٍ عَلَىٰ غَضَبٍ غڑ وَلِلْكَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ

ولی آن‌ها در مقابل بهای بدی، خود را فروختند؛ که به ناروا، به آیاتی که خدا فرستاده بود، کافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خویش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، آیات خود را نازل می‌کند!؟ از این رو به خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند. و برای کافران مجازاتی خوارکننده است. / سوره مبارکه بقره آیه 90

کتاب‌ها می‌نویسند:

عطا می‌گوید: منظور از غضب اوّل (فَبَاءُوا به غضبٍ عَلَىٰ غَضَبٍ ) در هنگامى بود كه یهود قبل از بعثت پیامبر تورات را تحریف كرده و تغییر دادند و غضب دوّم زمانى بود كه بعد از بعثت انكار آن وجود مقدس نمودند.

سدى معتقد است: غضب اوّل زمانى بود كه گوساله را پرستش كردند و غضب دوم هنگامى كه پیامبر را انكار نمودند.

حسن و عكرمه و قتاده میگویند: اوّلى هنگامى بود كه عیسى را انكار و دوّمى زمانى كه پیامبر اسلام را باور نكردند

ابو مسلم و أصمّ می‌گویند: این تعبیر براى افاده تأكید و مبالغه است و چون غضب الهى از اینان جدا نشود پس گویا در حال تكرّر است

«وَ لِلْكافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ ... »- و براى كافرین عذاب خواركننده‏اى است

براى آن‌هایی كه پیامبرى محمّد صلى اللَّه علیه و آله را انكار نمودند عذاب خوار كننده‏اى یا در دنیا و یا در آخرت وجود دارد، و «مهین» چیزى است كه صاحبش را خوار و لباس ذلّت می‌پوشاند. 1

با تو می‌گویم:

چه کسی فکرش را می‌کرد  همان جوان یتیم عرب که نه سایه مهر پدر بر سر داشت و نه دست نوازش مادر بر روی، بیاید و خبر از دینی جدید بدهد. بیاید و بگوید خدا بزرگ‌ترین فرشته‌اش را برای سخن گفتن با من، فرستاده است زمین چه کسی فکرش را می‌کرد، همین جوانی که هر روز از کوچه های مکه، سر به زیر و آرام می‌گذشت، غوغا به پا کند تصورش هم سخت است؛ مردی که حتی سرمایه‌ای برای فراهم آوردن مال‌التجاره ندارد؛ دوره بیفتد و به اشراف عرب و بزرگان قبیله بگوید که دنیا و جهان ِ واپسین ِ شما در گروی پیروی از آیین من است. مردی که تا همین دیروز، دوشادوششان راه  می‌رفت  و زندگی می‌کرد، حالا بگوید منم وارث نوح علیه‌السلام و ابراهیم علیه‌السلام همه فکر کردند، سودای سیادت و سروری بر قریش او را به این جا کشانده است؛ گفتند سید قومش می‌کنیم اما او حرفش چیز دیگری بود، چیز دیگری می‌خواست و تا پای جانش ایستاده بود برای اثبات پیامبری و آسمانی بودن حرف‌هایش تا آنجا که نشسته بود روبروی بزرگان عشیره و گفته بود : «به خدای یکتا سوگند که اگر خورشید با همه عالم افروزی اش را دست راستم و ماه با همه روشنایی‌اش را در دست چپم بگذارید تا دست از آیینم بدارم و بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد. «» اولش همه فکر کردند، مجنون شده است، امین ِ بنی هاشم؛ اما مرد، شهره شد به شهر آشوبی وقتی شروع کرد به سخن گفتن. وقتی کلمه های از آسمان آمده را کنار کعبه، زمزمه می‌کرد ... گمان ِ پیامبر شدن ِ مرد چهل ساله فقیر و یتیم و عامی، آزار دهنده بود؛ اما سخت‌تر از آن، پذیرفتن ِ تصمیم خدا بوداین که خدا، کسی را  رسول خاتمش قرار داده بود که در همین خانه های گلی زندگی می‌کرد، روی همین زمین راه می‌رفت. از بازارها می‌گذشت، دلبسته خانواده‌اش بود، مثل  بقیه می‌خورد، می‌خوابید، می‌خندید و اندوهگین می‌شد که  آن‌ها گویی یا منتظر  ایمان آوردن به پیامبری تاجر و ثروتمند از جنس خودشان بودند و یا چشم انتظار آمدن پیامبری عجیب بودندرسولی غریب و نا آشنا با دو بال روی شانه‌هایش، بی آنکه بدانند خدا خوب می‌داند که امانت وحی‌اش و آیینش را در قلب چه کسی به ودیعه بگذارد ...

یادم بماند:

خدا و نشانه‌هایش در تن زندگی روزمره جاری‌اند ...



1. ترجمه تفسیر مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن ج 1 ص 262

2. ... اللَّـهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَه/ سوره مبارکه انعام بخشی از آیه 124ُ 

[ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:پیامبر معمولی , ] [ 15:22 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

کتاب را می‌بندم... سطر سطرش مرا می‌کشد تا مسیحاتر از عیسی بن مریم علیه‌السلام، تا شبه‌پیامبری که با معجزه هم نمی‌شود باورش کرد... مسیحِ انجیل را یهودا بر صلیب کرد، اما مسیحاتر از مسیح، مهربان مکی‌مان را خودمان مصلوب تنهایی کردیم...


وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسیَ الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِن به عدهِ بِالرُّسُلِ  وَ ءَاتَیْنَا عِیسیَ ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ به روح‌القدسِ  أَ فَکلَُّمَا جَاءَکُمْ رَسُولُ  به ما لَا تهَْوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبرَْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقًا تَقْتُلُون *وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفُ   بَل لَّعَنهَُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا مَّا یُؤْمِنُون

ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم و او را به وسیله روح‌القدس تأیید کردیم. آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خودداری نمودید) پس عده‌ای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید!؟ و (آن‌ها از روی استهزا) گفتند: دل‌های ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چیزی نمی‌فهمیم. آری، همین طور است!) خداوند آن‌ها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته، (به همین دلیل، چیزی درک نمی‌کنند) و کمتر ایمان می‌آورند. /سوره مبارکه بقره آیات 87 و 88 

کتاب‌ها می‌نویسند :

در صورتی که تمامی پیامبران به واسطه جبرئیل توانایی و اقتدار دارند خداوند تایید به روح‌القدس را به عیسی بن مریم علیهاالسلام اختصاص داده است و دلیل آن این است که عیسی علیه‌السلام  از اوان کودکی تا آخر عمر دارای چنین اقتداری بود و در تمامی جریانات جبرئیل با او همراه بود و زمانی که یهود بر قتل او مصمّم شدند جبرئیل باز با او همراه بود تا او را به آسمان بالا برد و در هنگام بارداری جبرئیل به صورت انسانی در برابر مریم سلام الله علیها ظاهر شد و او را بشارت به چنین فرزندی داد و در او دمید.1

با تو می‌گویم:

کلمه های ِ شریفت،  دست می‌گذارند روی دلم  و مرا می‌برند تا تنهایی‌های مسیح علیه‌السلام.

انجیل را ورق می‌زنم و مهربان ناصری را نفس می‌کشم :

«حواریون نشسته بودند، مسیح آب آورد، پای همه را شست؛ با مهربانی و لطفی که تنها از پسر مریم  برمی آید .2

کتاب را می‌بندم، سطر سطرش مرا می‌کشد تا مسیحا تر از عیسی بن مریم علیه‌السلام، تا شبه پیام بری که با معجزه هم نمی‌شود باورش کرد ... مردی با خار در چشم و استخوان  در گلو 3.

کلمه‌ها مرا می‌برند تا روزهای آخر مردی که گریه‌اش طولانی شد بالای منبر از شهادت حواریانش، صدای ِ این عمار، این ذوشهادتین اش پیچید در گوش همه 4، چه آن‌هایی که تا سر حد پرستش دوستش داشتند و تقدیسش می‌کردند و چه آن‌ها که به خونش تشنه بودند.

مرد، دست‌هایش را باز کرد و  گفت : بپرسید پیش از آنکه از دستم بدهید.

گفت و خواست تا مردم بپرسند تا او بگوید که در انتهای کدام جاده خدا ایستاده است و راه آسمان از کجا می‌گذرد.

همه نگاهش کردند، همه نگاهش کردیم،

ما اهل امتحان‌های سخت نبودیم، فقط دوستش داشتیم و عاشق این بودیم که در هاله ای از نور، در پرده ای از راز، آرام و برای دعا و شفا و تقدیس نگه اش داریم. ما چین عمیق پیشانی و  نگرانی‌ها و خطبه‌هایش را دوست نداشتیم. نامه های ِ بغض‌آلودش را تاب نمی‌آوردیم. ما آدم سؤال‌های سخت و جواب‌های سخت‌تر نبودیم

تا پیش از این، خودمان را حواری او می‌دانستیم و یار غار و همیشه در رکابش ... اما او مثل هیچ قدیسی نبود. شبیه هیچ مرد مقدسی زندگی نمی‌کرد. او  همسایه دیوار به دیوار ما بود که پای افزارش را خودش وصله می‌زد، چاه حفر می‌کرد، نخل می‌کاشت و از اندوه غارت خلخالی از پاس زن یهودی، مواخذه مان می‌کرد و ما توان سختی‌های با او بودن و با او ماندن را نداشتیم. بهانه آوردیم که این دل‌های نرم، این قلب‌های لطیف، برای ایمان‌های سخت آفریده نشده‌اند، اما نشد ... او بهانه را خوب می‌شناخت و  ما را خوب‌تر ...

همین شد که از او جدا شدیم با همه مهری که به مردان مقدس داشتیم. مسیح انجیل را یهودا بر صلیب کرد، اما مسیحا تر از مسیح، مهربان ِ مکی مان را خودمان  مصلوب ِ تنهایی کردیم؛ که هیچ کداممان تحملش را نداشتیم؛ چه آن‌هایی که از فرط دوست داشتن، او را می‌پرستیدند و چه آن‌ها که شمشیرهایشان آماده ریختن خون او بودند. همه ما در مهجور ماندن و خانه نشینی اش دست داشتیم، همه ما مقصر تنهایی اوییم

*********************************

1.ترجمه مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 251

2.انجیل یوحنا، شماره 13

3.نهج‌البلاغه، خطبه 3 شقشقیه  

4.نهج‌البلاغه، خطبه 177

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:تنهاتر از مسیح, ] [ 10:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

پنج ساله بودی و آخرین امامزاده معصوم دنیا. از چشم‌های دنیا که پنهان شدی. دست ما که از دامان آسمان کوتاه ماند، سوال‌های بی‌جواب که گریبان‌گیرمان شدند. هزار حرف نگفته که شد بغض و نشست توی دلمان مرغ ِآمین که از کنار ِدعاهایمان ساده گذشت و «اجابت» شد آرزوی ِمحال... ایمان، که شد خار مغیلان و آتش سوزان کف دست، دانستیم که دنیا، کسی را کم دارد.


وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنیِ إِسْرَ ءِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَ ذِی الْقُرْبیَ وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ ثم تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُون

و (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید و به مردم نیک بگویید نماز را برپا دارید و زکات بدهید. سپس (با اینکه پیمان بسته بودید) همه شما- جز عده کمی- سرپیچی کردید و (از وفای به پیمان خود) روی‌گردان شدید. /سوره مبارکه بقره آیه 83

کتاب‌ها می‌نویسند:

از حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام روایت است که فرمودند مراد از «والدین» پیامبر اکرم حضرت نبوی صلوات الله علیه و امیرالمؤمنین حضرت علوی علیه‌السلام است، به دلیل فرمایش حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرمود: انا و علیّ ابوا هذه الامّة؛ و احسان به ایشان، اطاعت و فرمان‌برداری ایشان است؛ و ذی القربای حقیقی ائمه هدی علیهم السلام هستند، و یتامای حقیقی کسانی اند که امام آن‌ها غائب و دسترسی به او نداشته باشند؛ و مساکین حقیقی شیعیان و دوستان آل محمدند. پس احسان به ذوی القربی، مودّت و محبت و پیروی از سیره ایشان است و احسان به یتامی، رساندن احکام الهی به آن‌ها و ارشاد جاهلان و تنبیه غافلان است، و احسان به مساکین رعایت حقوق آن‌ها و مواسات با ایشان است 1.

با تو می‌گویم:

پنج ساله بودی و آخرین امامزاده معصوم دنیا. از چشم‌های دنیا که پنهان شدی.

دست ما که از دامان آسمان کوتاه ماند، سوال‌های بی‌جواب که گریبان‌گیرمان شدند.

هزار حرف نگفته که شد بغض و نشست توی دلمان و راه نفسمان را بست.

مرغ ِآمین که از کنار ِدعاهایمان ساده گذشت و «اجابت» شد آرزوی ِمحال.

و رویای شیرینی که بعضی شب‌ها سراغمان را می‌گیرد.

گره‌های کور که افتاد به کلاف زندگی و سر در گممان کرد.

ایمان، که شد خار مغیلان و آتش سوزان کف دست

دانستیم که دنیا، کسی را کم دارد. کسی که درست شبیه شما باشد...

که آبای صالحان جهان باشد، پناه ِبی‌قراری‌هایمان شود.

ارباب گلدان‌های حسن یوسف و مولای ماهی‌ها و گنجشک‌ها و چشمه‌ها باشد

و از سمت نور و نماز بیاید و نگران حال ما، تسبیح ِهزار دانه «یا حافظ» برایمان بیندازد

و غل و زنجیرهای ِسنگین دست و پایمان را با حوصله باز کند و شاه‌کلید قفل بسته دلمان باشد

و یک بار دیگر، دست ِتنهایی ما را بگذارد توی دست‌های آشتی خدا

و عاشقانه، صبوری کند برای درست شدن ما ... مثل مادری که برای بزرگ شدن ِکودکش صبوری می‌کند.

و پدرانه، نگران روزهای در راهمان بشود.

فهمیدیم که یتیمی درد این سال‌های ماست و یتیم کسی نیست که از نوازش سرانگشتان مادرانه‌ای محروم است

و خنکای سایه پدری را بر سر ندارد.

یتیم، ماییم که بی شما مانده‌ایم ...

که نه نشانی از شما داریم و نه نشانه‌ای و نه حتی تصویر روشنی از شما

آقای دور از ما!

کجای این عالم نشسته‌ای به دعا برای یتیمانی که جهانشان شما را کم دارد؟

یادم بماند:

از خدا، تنها شما برای زمین مانده‌ای ... برگرد!

 

نویسنده: زهرا نوری لطیف



 

پی‌نوشت‌ها:

1.با نگاهی به تفسیر اثنی‌عشری تألیف حسینی شاه عبدالعظیمی ج 1 ص 188

2. البرهان فی تفسیر القرآن تألیف سیدهاشم بحرانی ج 1 ص 261

3. اصول کافی تألیف شیخ کلینی باب الایمان و الکفر، باب البر بالوالدین حدیث 7  

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:آمارها نشان دادند: همه مردم دنیا یتیم هستند!, ] [ 10:21 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

تا پیش از گفتن تو، سنگ‌ها سخت‌ترین چیزهایی بودند که می‌شناختم که تنها به کار ساختمانی می‌آمدند؛ بازیچه دست بچه‌ها می‌شدند و بال کبوترها و گنجشک کوچک‌ها را زخمی می‌کردند یا پنجره  قطارها را می‌شکستند ...اما حالا که به شرح ِنرمی ِشیرین ِ سنگ‌ها نشسته‌ای؛ دوستشان دارم. تمام سنگ‌ها را دوست دارم


ُثمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِی کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یهْبِطُ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ به غافلٍ عَمَّا تَعْمَلُون (البقرة/74)

سپس دل‌های شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت‌تر! چرا که پاره‌ای از سنگ‌ها می‌شکافد، و از آن نهرها جاری می‌شود؛ و پاره‌ای از آن‌ها شکاف برمی‌دارد، و آب از آن تراوش می‌کند؛ و پاره‌ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می‌افتد؛ (اما دل‌های شما، نه از خوف خدا می‌تپد، و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.

کتاب‌ها می‌نویسند:

آیه شریفه، شدت قساوت قلوب آنان را، این طور بیان کرده: که (بعضی از سنگ‌ها احیاناً می‌شکافند، و نهرها از آن‌ها جاری می‌شود)، و میانه سنگ سخت، و آب نرم مقابله انداخته، چون معمولاً هر چیز سختی را به سنگ تشبیه می‌کنند، همچنان که هر چیز نرم و لطیفی را به آب مثل می‌زنند، می‌فرماید: سنگ به آن صلابتش می‌شکافد، و آب نرم از آن بیرون می‌آید، ولی از دل‌های اینان حالتی سازگار با حق بیرون نمی‌شود، حالتی که با سخن حق، و کمال واقعی، سازگار باشد(و وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یهْبِطُ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ ِ) الخ، هبوط سنگ‌ها همان سقوط و شکافتن صخره‌های بالای کوه‌ها است، که بعد از پاره شدن تکه‌های آن در اثر زلزله، و یا آب شدن یخ‌های زمستانی، و جریان آب در فصل بهار، به پایین کوه سقوط می‌کند در باب دلیل قساوت و سختی دل‌ها از محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم، از پدرش و او از نوفلی، نوفلی از السکونی و او از حضرت ابوعبدالله امام صادق (علیه‌السلام) رسیده است که فرمودند «خدای عزوجل به حضرت موسی علیه‌السلام وحی کرد : ای موسی، به فراوانی مال و ثروت شادمان مشو و یاد مرا در هیچ حالی از یاد مبر و وانگذار؛ پس به راستی که فراوانی مال گناهان را از یاد می‌برد  و فراموشی یاد من و ترک ذکر من، قلب‌ها را سخت می‌کند و قساوت دل می‌آورد.2»

با تو می‌گویم:

تا پیش از گفتن تو، سنگ‌ها سخت‌ترین چیزهایی بودند که می‌شناختم که تنها به کار ساختمانی می‌آمدند؛ بازیچه دست بچه‌ها می‌شدند و بال کبوترها و گنجشک کوچک‌ها را زخمی می‌کردند

یا پنجره  قطارها را می‌شکستندالا که به شرح ِنرمی ِشیرین ِ سنگ‌ها نشسته‌ای؛ دوستشان دارم. تمام سنگ‌ها را دوست دارم که تو از سختی  ِ دلشان، نهر جاری می‌کنی که صبوری می‌کنند با گرمای تابستانی هوا و سرمای استخوان‌سوز زمستان‌هاکه به اشاره تو می‌شکافند و چشمه‌هاست که از بطنشان جاری می‌شودکه خودشان را به ظرافت سرانگشتان تو می‌سپارند از سر خشوع، از بلندای کوه‌ها، به زیر می‌افتند، فرود می‌آیند سنگ‌هایی که با همه سختی‌شان، خاک نرم می‌شوند در ساحت ِپرشکوه ِ توکوه‌های سنگی که شبیه پنبه‌ی زده‌شده می‌شوند در آستانه‌ی هول ِقیامت ِ تو...

سنگ‌هایی که اصالتشان سختی است؛ را هرگز سر نافرمانی از تو  نیست.

اما دل‌ها، همان دل‌هایی که بنایشان مهر توست

و برای ساز و کارش، لطیف‌ترین‌ها را به کار گرفته‌ای

می‌شوند سخت‌تر از سنگ‌های اصیل آذرین

که نرم عظمت تو نمی‌شوند. که خاشع غایت جلالت تو نمی‌شوند.

وای بر دل ...

وای از دل ...

وای از دل ِ سخت‌تر از سنگ ...

یادم بماند :

یادم بماند سخت‌تر از هزار سنگ، دلی است که یاد تو نرم‌اش نکند.

 


پی‌نوشت‌ها:

1.ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی

2.اصول کافی، شیخ کلینی/تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:این سنگ‌های عزیز , ] [ 10:16 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

از روزی که دستت به گلِم ما رفت، رفتی دنبال بهانه تا ببخشیمان. تا دوستمان داشته باشی. اصلاً انگار هیچ هم برایت فرقی نمی‌کندکه آدم محبوب امروز تو، قبل‌تر از این‌ها چشمش را بر بسیاری بزرگواری‌های تو بسته بوده است و دنبال تراشیدن شریک بوده است


إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَکسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده‌اند، و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان [= پیروان یحیی] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ‌گونه ترس و اندوهی برای آن‌ها نیست. (هر کدام از پیروان ادیان الهی، که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده‌اند، مأجور و رستگارند). از سلمان فارسی رو ایت شده است، که گفت: از رسول خدا صلوات الله علیه، ازا هل دینی که من از آنان بودم (یعنی مسیحیان) پرسیدم، رسول خدا صلوات الله علیه شمه‌ای از نماز و عبادت آنان بگفت، و این آیه نازل شد: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحزنون 1در روایات دیگری به چند طریق نیز آمده: که آیه شریفه درباره مردم مسلمان (ایرانیان) نازل شد.2


ادامه مطلب
[ شنبه 20 آبان 1391برچسب:خانواده خدا, ] [ 16:15 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 32 33 34 35 36 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب