مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

ثابت بنايى197 گويد من و جماعتى از عابدهاى بصره مانند ايوب سجستانى و صالح مروى و عتبه غلام، و حبيب فارسى و مالك دينار به قصد حج حركت كرديم، وقتى كه به مكه وارد شديم ديديم مردم در نتيجه كمى بارندگى در ضيق كم آبى به سر مى‏برند و تشنگى و عطش اهل مكه را فرا گرفته است همين كه ما را ديدند تمامى مردمان از اهل مكه و حجاج از ما التماس كردند كه استسقاء و طلب باران بكنيم ما كعبه را طواف كرديم و با حالت خضوع از خدمت رحمت و باران خواستيم ولى مقرون به اجابت نگرديد.
در همين حالت بوديم ناگهان جوانى را ديديم كه به سوى كعبه روان است كه حزن او را پژمرده كرده و غصه‏ها او را بى‏آرام ساخته است، كعبه را چند مرتبه شوط نمود سپس به ما متوجه شده فرمود:
اى مالك بن دينار و اى ثابت سجستانى و ايوب سجستانى و اى صالح مروى و يا عتبه غلام و اى حبيب فارسى و يا سعيد و اى صالح الاعمى و يا رابعه و يا سعدانه و اى جعفر بن سليمان، ما همگى جواب داديم و گفتيم، بلى آقا چه امرى داريد.
فرمود آيا در ميان شما كسى نيست كه خداى رحيم او را دوست بدارد؟ پس دور شويد از كعبه، اگر از همه شما يك نفر محبوب خدا بود دعاى او رد نمى‏گرديد.
سپس خود نزديك كعبه قرار گرفت و سر به سجده گذاشت و ما شنيديم كه مى‏گويد خداى من و مولايم به حق دوستى و محبتى كه به من دارى با اين مردم باران نازل كن.
گفتارش تمام نشده بود كه باران به مانند دهانه مشك فرو ريخت گفتيم اى جوان تو از كجا دانستى خدا تو را دوست دارد گفت اگر دوست نمى‏داشت مرا بدين خانه دعوت نمى‏كرد از ما جدا شد و اين اشعار را مى‏خواند:

من عرف الرب فلم تغنه ما ضر فى الطاعه ما ناله ما يصنع العبد بعز التقى

 

معرفه الرب فذاك الشقى فى طاعه الله و ماذا لقى والعز كل العز للمتقى

گفتيم اى اهل مكه اين جوان كيست؟ گفتند: على بن حسين (عليه السلام) است198.
ترجمه شعر: 1-هر كس خدا را بشناسد ولكن شناسائى خدا او را غنى نگرداند آن عين شقاوت است.
2-
ضرر نكرده در اطاعت و هر آنچه برسد عبادت كننده را در اطاعت خدا و هر چه به او ملاقات كند.
3-
بنده بغير از تقوى و پرهيزكارى چه مى‏خواهد انجام دهد در حالى كه تمام عزت در پرهيزكارى است.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:امام چهارم و دعا در جوار كعبه , ] [ 7:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حاكم مدينه برنامه استسقاء را از امام صادق (عليه السلام) ياد ميگيرد

قره مولى خالد گويد: اهل مدينه از خشكى به حاكم شهر محمدبن خالد شكايت كردند و تقاضاى استسقاء نمودند، حاكم عاجز ماند و مرا پيش امام صادق (عليه السلام) فرستاد كه از موضوع مطلع سازم و كسب تكليف نمايم وقتى شرفياب شدم و سفارشات حاكم را بآنحضرت رساندم، فرمود بايد از شهر بيرون رفت. گفتم كى بيرون شويم و چكار كنيم فرمود روز دوشنبه بايد منبر برود و سپس از شهر بيرون شويد مانند روز عيد فطر و قربان و مؤذن‏ها پيشرو باشند و چوپهايشان بدست باشد تا به نمازگاه برسند و دو ركعت نماز بخوانيد بدون اذان و اقامه.
سپس برمنبر برود و عبايش را وارونه بپوشد يعنى دوش چپ به دوش راست بدوش چپ، سپس رو به قبله ايستاده با صداى بلند صدمرتبه تكبير بگويد سپس متوجه مردم باشد از سمت راست خود صدمرتبه سبحان الله بگويد سپس از طرف چپ خود متوجه مردم شده صد مرتبه لااله الاالله بگويد. سپس رو بمردم كند صد مرتبه الحمدالله بگويد سپس دعا كنند و باز دعا كنند، اميدوارم كه خداوند مأيوس نگرداند.
من برگشتم و دستورات امام را به حاكم شرح دادم و با همان ترتيب عمل را انجام داديم و پس از خاتمه عمل حاكم گفت اين برنامه را جعفر بن محمد (عليه السلام) داده بود.
در روايت يونس كه اين روايت را نقل كرده دارد كه هنوز برنگشته بوديم كه منظور ما تأمين شد196.
و نيز جريان باران خواستن امام رضا سلام الله عليه بدوران خلافت مأمون با آن تشريفات خاص و اقامه نماز و نيايش حضرت و پيدايش ابرهاى سياه و بيان امام محل مأموريت هر يك از آنها و معرفى آن ابريكه براى سرزمين خراسان است با توضيح اينكه پس از مراجعت همه شما بشهر و وارد شدن بمنزلهايتان باران خواهد آمد و صدق و تحقق گفتار امام معروف است به بحار و منتهى الامال محدث قمى مراجعه شود.

[ پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:حاكم مدينه برنامه استسقاء , ] [ 7:50 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

انس بن مالك گويد: عمر بن خطاب بهنگام قحط سالى بوسيله عباس عموى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مراسم استسقاء را انجام ميداد، و علتش اين بود كه بسال 17 هجرى بدوران خلافت وى قحط سالى بسيار كشنده‏اى رخ داد. كعب احبار گفت بنى اسرائيل هر وقت دچار خشك سالى ميشدند بوسيله اقوام پيغمبران از خدا باران ميخواستند، عمر اشاره به عباس كرد و گفت اين مرد عموى پيغمبر ما است و بزرگ آل هاشم است به پيشگاه عباس شتافت و باهم به منبر رفتند و عمر عباس را به درگاه خداوند شفيع آورد و گفت خدايا اين عموى پيغمبر توست بوسيله او به ما رحمت خود را نازل كن سپس از عباس تقاضا نمود كه از خدا بخواهد.
عباس برخاست و از خداوند طلب رحمت و باران نمود. جملات نيايش او طولانى بود نگارنده جهت رعايت اختصار صرف نظر كردم. و لكن متعاقباً باران آمد و بقدر احتياج مردم زمين سيراب گرديد، عمر گفت: بخدا قسم اين مرد وسيله خوبيست به پيشگاه خداوند194.
عباس مرد محترمى بود و پيغمبر او را گرامى ميداشت و از افتخارات او بود كه ميزابش به مسجد بود و حتى پس از بسته شدن تمامى درها و درب عباس از مسجد بحكم خداوند اين ناودان بحالت اولى باقى بود و عمر او را كند و بدور انداخت. عباس به على شكايت نمود حضرتش بر جاى اولى بر گردانيد.
وى پس از شنيدن گفتار پيغمبر از زبان جبرئيل كه پسران تو فرزندان مرا ميكشند و اذيت ميكنند حاضر شد خود را محبوب كند يعنى آلت تناسلى خود را قطع نمايد رسول خدا منع فرمود و گفت جرى القلم بمافيه195 اين تقدير از مرحله انشاء گذشته و به مرحله اثبات و اجرا رسيده است.

[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:عمر از عباس تقاضاى استسقاء ميكرد, ] [ 15:44 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بار ديگر على (عليه السلام) در دوران حكومتش در كوفه تنها از نور چشمش حسين (عليه السلام) تقاضاى استسقاء نموده است.
سيد مرتضى رحمةالله از محمد بن عماره بازگو ميكند كه اهل كوفه پيش على (عليه السلام) آمدند و از قحطى و خشكى شكايت نمودند و تقاضاى دعا و طلب باران كردند.
امام به فرزند عزيزش حسين (عليه السلام) فرمود پسرم براى آنان از خدا باران بخواه و مراسم استسقاء انجام بده، حسين عزيز پس از حمد پروردگار و درود بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) دعاى ذيل را خواند.
اللهم معطى الخيرات و منزل البركات ارسل السماء علينا مدراراً و اسقنا غيثاً مغزاراً واسعاً، غدقاً، مجللا، سحاً، سفوحاً، فجاجاً تنفس به الضعيف من عبادك، و تحيى به الميت من بلادك آمين رب‏العالبين.
همينكه از دعا فارغ شد ناگهان بارانى شديد بدون علائم قبلى فرو ريخت و يكنفر عرب از نواحى كوفه آمد و چنين اضهار نمود من محل خود را ترك كردم در حاليكه بيابان غرق در آب بود192.
و همان حسين (عليه السلام) بود كه از حبابه والبيه تفقد نموده و او را از مرض صعب‏العلاج برص شفاء داد.
صالح بن ميثم گويد: باعبابه اسدى وارد منزل حبابه والبيه شديم عبابه مرا معرفى كرد كه اين برادرزاده شما ميثم است.
حبابه گفت پسر برادرم آيا حديثى به شما از حسين (عليه السلام) بگويم؟ ماهم اظهار اشتياق كرديم گفت روزى وارد محضر حسين (عليه السلام) شدم سلام گفتم و جواب سلام مرا گفت و از من تفقد نمود و گفت مادر چرا بمنزل ما دير، دير مى‏آئى گفتم به مرضى گرفتار شده‏ام كه مرا از اين عمل خير باز داشته است پرسيد چيست مرض شما؟ معجرم را از محل برص كنار زدم گفتم اين است مرض من، دست مباركش را به محل برص گذاشت و دعا فرمود و دستش را برداشت ناگهان متوجه شدم دردم بكلى زايل شده است193.

[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:على (عليه السلام) از حسين تقاضاى باران ميكند, ] [ 15:42 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

خطبه اعجازى على (عليه السلام) درباره ابر و تقاضاى اهل مدينه

حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه در شماره 113 خطبه بسيار جالب و شيرين و جملات جذاب درباره استسقاء باران خواستن ايراد فرموده و در خطبه 472 فصيح‏تر از اولى آورده است اللهم اسقنا ذلل السحاب دون صعابها مرحوم سيد رضى رضى‏الله عنه گويد: اين كلمات از اعاجب فصاحت است.
زيرا على (عليه السلام) ابر را به دو قسمت تقسيم كرده صعاب و ذلل و هر دو را به شتر تشبيه كرده است ابريكه پر صدا و توأم بارعد و برق و بادهاى تند باشد مانند آن شتر است كه ركاب نميدهد و گردن پائين نمى‏آورد و شير نميدهد.
اما ابريكه عادى از اين حالات است مانند آن شتر قرار داده كه آرام و سامت است در وقت دوشيدن و سوار شدن و استفاده كردن.
وقتى اهل مدينه از حضرتش تقاضاى باران كردند و از كمى باران و قحطى به شكايات آمدند امام (عليه السلام) به فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام فرمود: از خداوند براى ما باران بخواهيد آن دو بزرگوار دعا كردند ولكن جملات دعا بسيار مغلق و صعب الفهم است. همينكه از دعا فراغت يافتند، باران چنان ريخت، مردم پيش سلمان آمدند و گفتند از اين دو بزرگوار تقاضا داريم اين دعا را بما ياد دهند. سلمان گفت اى نادان‏ها و جاهلان بى خرد مگر حديث پيغمبرتان را فراموش كرده‏ايد كه فرمود كه خداوند كليدهاى حكمت را به زبان اهل بيت من جارى ساخته است191 يعنى هر زبان قابليت و لياقت آن كلمات را ندارد.

[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:خطبه اعجازى على (عليه السلام) , ] [ 15:37 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

فوران چاه در حديبه به اعجاز رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و آب آوردن على (عليه السلام)

صاحب خرائج گويد سال ششم كه رسول خدا بقصد عمره به مكه حركت نموده بود در حديبه قريش از ورود او جلوگيرى نمودند مردم از كم آبى بشكايت آمدند پيامبر محترم يك دلو از آب چاه خواست و با آن وضوء ساخت سپس آب را در دهان بگردانيد و به دلو ريخت سپس از تيردان خود تيرى كشيد و دستور داد آب دلو را به چاه بريزند و آن تير را به ته چاه بگل فروبردند و همين كار را كردند يكمرتبه آب از چاه بالا زد تا به لب چاه رسيد بطوريكه همه با دست آب بر ميداشتند.
در اين هنگام اوس بن خولى به عبدالله بن ابى بن سلول گفت آيا بالاتر از اين هم چيزى ميشود كه بخواهيم يعنى معجزه؟ آيا هنوز وقت آن نشده كه ايمان آورى و روشن شوى189؟.
مسئله استسقاء موضوعى نبود كه به رسول اكرم اختصاص داشته باشد در زمان ساير حجج خدا هم قحطى اتفاق افتاده و از وجود با بركت آنان استفاده نموده‏اند.
قائد مولى عبدالله‏بن سالم گويد: در همان عمره حديبه كه در ارشاد بنام غزوه تعبير آورده است پيغمبر در جحفه فرود آمد و آب پيدا نشد پيغمبر مشكها را بايكعده بوسيله سعد بن مالك براى گرفتن آب از قريش فرستاد كمى راه نه پيموده بودند كه برگشتند و سعد گفت با رسول الله من مقدارى راه پيمودم بجائى رسيدم كه قدمهاى من از ترس و رعب قريش قفل گرديد. رسول اكرم كس ديگرى را فرستاد و او هم با جمعى از مشكچى‏ها رفتند از همان مكان برگشتند.
اين مرتبه پيغمبر خدا على (عليه السلام) را احضار نمود و براى آب فرستاد على (عليه السلام) با همان عده حركت كرد و همه آنها يقين داشتند كه على هم برميگردد، ولى از آن نقطه گذشت و به نقطه‏اى كه به نام حرار معروف بود وارد شد و آب خواست و با مشكهاى پر از آب به نزد پيغمبر برگشت و با شادى مردم روبرو شد و رسول اكرم او را دعا نمود190.

[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:فوران چاه در حديبه , ] [ 16:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آن بزرگوار قبيله مضر را در نتيجه سوء رفتار و اعمالشان نفرين كرد و از خداوند خواست كه آنها را لگد كوب كند و بشدت بلا گرفتار سازد و به قحطى‏هاى يوسف دچار گرداند و سالها گرفتار قحطى شدند.
يكروز مردى به پيشگاه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شتافت و عرض كرد اى رسول محترم بخدا قسم نياورده مرا به اين محضر پاك مگر اين مشكلات كه شترهاى ما از لاغرى قادر بحرك دادن دمشان نيستند و حيوانى براى ما نمانده كه براى دوشيدن بيايد.
روح لطيف پيغمبر اكرم متأثر گرديد و در حق آنان دعا كرد: خداوندا براى آنان باران گوارا و زياد و پياپى و متصل و بدون تأخير و معطلى عنايت فرما، هنوز پيغمبر از جا تكان نخورده بود كه باران شروع كرد بباريدن، چنان باران آمد و تا يكهفته ادامه داشت كه اهل مدينه آمدند و گفتند يا رسول‏الله كوچه‏ها پر از آب و سيل است، عبور و مرور قطع گرديد.
رسول خدا اين جمله را گفت حوالينا لا عينا به مزارع و كوه و دشت اطراف ما بريز نه به شهر، ابرها از مدينه خود را كنار كشيدند و يكماه بارش ادامه داشت187.
بدوران اقامت آن بزرگوار در مكه قريش به پيشگاه او آمدند و از قحطى شكايت نمودند، حضرتش فرمود فردا براى شما باران خواهد آمد، ولى فردا اهل مكه به آسمان نگاه كردند و ديدند هوا صاف و مانند شيشه است و بزرگ قريش به پيشگاه حضرتش شتافت و گفت وعده ديروزى كجا و اين رنگ آسمان كجا، ما هرگز براى تو اين گمان را نداشتيم.
در همان لحظه بود كه ديد ابرها پيدا شدند و كوه و دشت و دره و بيابان پر از آب گرديد اهل مكه پيش حضرتش آمده و گفتند از خدا بخواه كه باران را قطع كند. حضرت گفت اللهم حوالينا و لاعينا خدايا به اطراف شهر نازل كن نه بشهر، همان لحظه ابرها كنار رفتند188.

[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در دو حادثه قحطى, ] [ 15:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مراسم استسقاء با حضور رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اشعار ابوطالب

مفيد عليه‏الرحمه درامالى گويد: روزى اعرابى وارد محضر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شد عرض نموداى‏رسول گرامى براى ما نه شترى مانده كه صدا كند، و نه گوسفندى مانده كه پاپش به آب برسد
و سپس اشعار زير را خواند:

اتيناك يا خير البرية كلها اتيناك و العذار يدمى لبانها والقى بكفية الفتى استكانة و لا شيى ممايأ كل الناس عندنا و ليس لنا الا اليك فرارنا

 

لترحمنا ممالقينا من الازل و قد شغلت ام البنين عن الطفل من الجوع ضعفاً لايمرو لايحلى سوى الحنظل183العامى و العلهز184الفسل185 و اين فرار الناس الا الى الرسل

رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين اعرابى از كم بارانى و شدت قحطى شكايت ميكند رسول خدا برخاست در حاليكه عباى او از زمين كشيده مى‏شد برفراز منبر رفت خدا را حمد و ثنا گفت سپس طلب باران نمود و دستهاى پيغمبر كه بسوى آسمان برداشته بود هنوز پائين نرسيده بود كه باران چنان ريخت كه اهل بطاح آمدند صيحه زدند يا رسول‏الله غرق شديم پيغمبر از خدا خواست باران قطع شد و از شادى ميخنديد و فرمود خداوند به عمويم ابوطالب خير دهد اگر زنده بود شاد ميشد.
سپس فرمود كيست اشعار او را بگويد عمربن خطاب از جا برخاست و گفت من مى‏گويم اى رسول محترم

و ما حملت من نافة فوق ظهرها

 

ابر واوفى ذمة من محمد

پيغمبر فرمود اين از گفتار ابوطالب نيست بلكه از گفتارهاى حسان بن ثابت است.
على (عليه السلام) برخاست و گفت يا رسول‏الله گويا منظور شما اين اشعار است.

وابيض يستسقى الغمام بوجهه يلوذ به الهلال من آل هاشم كذبتم و بيت‏الله يبزى محمداً و نسلمه حتى نصرع حوله

 

ربيع اليتامى عصمة للارامل فهم عنده فى نعمة و فواضل ولما نطاعن دونه و نناضل و نذهل عن ابنائنا و الحلائل

رسول اكرم فرمود بلى همين اشعار قول ابوطالب است.
و مردى از بنى كنانه برخاست اشعارى در همين موضوع انشاء نمود، پيغمبر خوشش آمد و فرمود خدا به هر بيتيكه گفتى قصرى در بهشت براى تو دهد186.

[ سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:مراسم استسقاء , ] [ 15:50 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در آئين مقدس اسلام براى باران خواستن مقرراتى مضبوط و اهميت فوق العاده داده شده. و در فقه اسلامى فصلى براى آن بنام باب استسقاء باز شده است.
شيخ در مبسوط و صاحب منتهى گويد كه: براى استسقاء نمازيست مانند نماز عيد فطر و نماز عيد قربان.
و شهيد عليه‏الرحمه در ذكرى گويد ظاهر اصحاب اين است كه وقت آن همان وقت نماز عيدين است، و گويد ابن عقيل تصريح نموده كه در صدر نهار باشد.
و از ابى‏صلاح نقل كرده بهنگام گسترش آفتاب باشد.
و از ابن‏جنيد نقل كرده كه بعد از نماز صبح يعنى قبل از طلوع آفتاب باشد.
و علامه در نهايه فرموده كه براى نماز استسقاء وقت معينى نيست و در هر وقت جايز است، و لكن در تذكره فرموده بهتر اين است كه بعد از ظهر باشد زيرا كه بعد از عصر اشرف است.
الاقرب عندى ايقاعها بعد الزوال لان ما بعد العصر اشرف.
و قرآن سابقه اين عمل را به موسى‏بن عمران داده و اذاستسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عيناً. (البقره 601)

رابطه اعمال با حوادث از نظر قرآن

قرآن علت انقطاع رحمت را به اعمال زشت بندگان و عدم رعايت حرمت قانون آسمانى مستند ميكند ولو ان اهل القرى آمنوا و التقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوافاحذناهم بما كانوا يكسبون (الاعراف 96):
اگر اهل آباديها اعم از شهر و ده بخدا ايمان آوردند و از مخالفت قانون پرهيز كنند، درهاى بركات را از آسمان و زمين بروى آنان باز ميكنيم، ولكن خدا و احكام او را عملا تكذيب ميكنند، و ما در مقابل اعمال زشت آنان آنها را گرفتار ميكنيم.
در سوره جن آيه 16 گويد و لواستقاموا على الطريقه لاستقيناهم مائا غدقاً. اگر براه راست دين بروند آنها را با آب فراوان سيراب ميكنيم.
از لحن روايات و صريح آنها نيز مانند آيات فوق روشن ميگردد كه حبس بركات آسمان و زمين ارتباط كامل به اعمال بندگان دارد و استسقاء با آن شرائط كه مدون است از روزه گرفتن و از شهر بيرون شدن با يك وضع پژمرده و پابرهنه و سربرهنه و ايستادن به نماز باهيئت دسته‏جمعى و اظهار توبه و استغفار، همه اينها يكنوع اظهار عبوديت و پشيمانى و توبه از گناهان گذشته است و ايجاد روح بندگى و برگشت بسوى خداوند است. و همين برگشت و روح تصفيه شده موجب جلب رحمت خداوند ميشود و بركات نازل ميگردد    

[ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:باران خواستن از نظر فقه اسلامى, ] [ 16:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قحطى در حجاز و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) دردوش عبدالمطلب

رقيه دختر صيفى بن هاشم گويد: سالها پشت سر هم قحط و غلا قريش را فراگرفت پستان حيوانات خشك گرديد و استخوان‏ها پوسيد، در اين حالت و روزگار روزى در خواب و يا بحالت چرت بودم و برادرم با من بود يكمرتبه صداى بسيار دلنوازى از هاتف بگوشم رسيد و چنين ميگفت:
اى گروه قريش اين پيامبر مبعوث از شما است و اين شخص كه ستاره نبوتش نزديك است آشكار گردد پس تعجيل كنيد بوسيله او به باران و سبزشدن زمين.
و متوجه باشيد به مرديكه از شما است بلند قامت، باعظمت، سفيد پوست و دماغ كشيده، سبك ريش و او داراى افتخارات است اما اظهار نميكند (منظور عبدالمطلب است).
و بايد همان مرد شريف و پسرش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از ميان مردمان، خود را آماده كنند و از هر طايفه نيز يكنفر به او ملحق شود و آب بسرشان بپاشند و عطريات استعمال كنند، و هفت مرتبه بخانه خدا طواف كنند، در حاليكه در ميان آنان است آن كسيكه ولادت او پاك است و همان مرد طلب باران كند و جماعت قريش آمين بگويند در آن وقت براى شما باران خواهد باريد.
رقيقه گويد من از خواب بيدار شدم در حاليكه نفسم در وحشت و عقلم در دهشت و پوست بدنم جمع شده بود و بهر كسى خوابم را از اهل حرم وابطح گفتم، گفتند اين اوصاف مخصوص است به شيبة الحمد179.
سپس از هر طايفه بر اطراف او جمع شدند و آب بر سرشان يا بزمين پاشيدند و عطر زدند و طواف كردند سپس بكوه ابى قبيس بالا رفتند و مردم آرام آرام در اطراف عبدالمطلب راه ميرفتند تا آنكه در بالاى كوه قرار گرفتند و در اطراف عبدالمطلب حلقه زدند.
عبدالمطلب ايستاد و از بازوى نوه‏اش محمد بن عبدالله كه كودك هفت ساله‏اى بود180 گرفت و بلند كرد و در دوش خود قرار داد، سپس گفت اى خدائيكه كليه شكافها را سد ميكنى و غصه‏ها را برطرف ميسازى تو عالم و آگاه بر همه چيزى بدون آموزگار، و همه از تو سئوال ميكنند و تو بخل نوروزى، اينها بندگان و كنيزان تواند در آستانه و حرم تو و شكايت بسوئى تو آورده‏اند از آنكه شتران و حيوانات آنان از بين ميرود: خدايا ناله‏هاى اينها را بشنو و باران رحمت نازل كن هنوز بخانه نرسيده بودند كه باران شروع بباريدن كرد و بيابانها را آب گرفت.
اجله بزرگان عرب كه از آنها بود عبدالله بن جدعان، و حرب بن اميه، و شهاب بن مغيره همه گفتند آفرين و گوارا باد بر تو اى ابوالبطحاء و بهمين جهت رقيقه اشعار ذيل را فرو خواند:

بشيبه الحمد اسقى الله بلدتنا فجاد بالماء جونى له سبل مناً من الله بالميمون طائره مبارك الاسم يستسقى الغمام به

 

فقد فقدنا الحياء واجلوذاالمطر سحاً فعاشت به الانعام و الشجر و خير من بشرت يوماً به مضر مافى الانام له عدل و لاخطر181

و اين اولين بار بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را جهت طلب باران به بكوه ابى قبيس برده‏اند.
و مرتبه ديگر: بنا بنقل عمروبن سعيد از ابوطالب (عليه السلام) كه گويد در ذى مجاز بودم و پسر برادرم يعنى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با من بود و عطش مرا نزديك بود هلاك كند، به اين پسر برادرم شكايت كردم حالش پريشان شد سپس با پشت خود بزمين ميل كرد يكمرتبه ديدم آب از زمين جوشيد گفت عموجان بنوشيد، نوشيدم تا سيراب شدم182.

[ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:قحطى و طلب باران, ] [ 16:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 42 43 44 45 46 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب