مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
عاطفه و نرم دلى درباره زير دستان و اسيران و مخصوصاً درباره ارحام، زيرا بگفته ناسخ پس از آنكه طناب عباس را شل كرد، پيغمبر دستور داد طناب همه اسيران را شل كند. پيشرفت علم و كتاب با طلوع اسلام ملت عرب قبل از اسلام از هنرخط و كتابت بهرهاى نداشت، فقط معلومات آنان در قسمت حفظ اشعار و افسانهها و انساب و مقدار ادبيات بدوى و جاهلى خلاصه مىگرديد. [ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:در اين داستان بما از جهاتى پند مىدهد رفتار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم), ] [ 17:35 ] [ اکبر احمدی ]
[
آنگاه پيغمبر بعمويش عباس فرمود با آنكه تو در نظر من گرامىترى بايد فرديه چهار تن: 1- خود، 2- عقيل، 3- برادرزادهات نوفل بن حارث، 4- و حليف خود عتبه بن مجذم را بدهى، زيرا ايشان فقير و تو داراى ثروت هستى. عباس پاسخ داد من از جمله مسلمانانم فديه از من ساقط است پيغمبر فرمود در پيشگاه خدا چنان است لكن بصورت ظاهر در زير پرچم كفار آمدى و با مسلمانان رزم دادى ناچار بايد فديه بدهى خواست با ادعاى عدم قدرت پيغمبر را قانع و مجاب نمايد، حضرت فرمود آن طلاهائيكه هنگام خروج از مكه به همسر خود امالفضل سپردى و توضيح دادى كه در صورت فرارسيدن مرگ من در اين سفر بدين قرار آنرا توزيع نمائيد بين خود و پسرانم، سفارش كن همان طلاها را حمل كنند. عباس در حالتيكه در غايت شگفت انگشت خود را مىگزيد گفت تو اين راز را از كجا به دست آوردى؟ هيچكس با من حاضر نبود پيغمبر فرمود خدايم مرا آگهى داد. عباس گفت: اشهدان لا اله الله و انك رسول الله سپس عرض كرد كه در اين سفر بيست اوقيه طلا با خود همراه آوردهام كه هر وقت علوفه و آذوقه سپاه قريش بنوبت من افتاد مصرف نمايم، سپاه اسلام بغنيمت برده است آنها را بفديه من منظور فرمائيد. پيغمبر فرمود آن مال را براى افراد مسلمان آورده بودى فديه محسوب نمىشود بالاخره عباس فديه چهار تن را پرداخت نمود آزاد شدند و ايمان آوردند. انتشار خبر فديه در مكه موجب جنب و جوش بنزديكان اسيران گرديد. كسان هر اسيرى مبلغ تهيه كرده روانه مدينه مىشد و اسير خود را آزاد مىكرد. هنگامى كه سهيل بن عمرو با پرداخت فديه آزاد گرديد، يكنفر از ياران پيغمبر از حضرت درخواست كرد كه اجازه فرمائيد دندانهاى جلو او را بكشند تا بر ضد اسلام سخنى نتواتد بگويد رسول خدا اجازه نداد و فرمود اين مثله است و در اسلام جايز نيست (ناسخالتواريخ جلد حضرت رسول). [ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:پيغمبر از عموى خود فديه چهار تن را گرفت, ] [ 17:31 ] [ اکبر احمدی ]
[
على قبل از تصميم بجنگ معاويه، با جمعى از نزديكان خود به مشورت پرداخت. هر يكى اظهار نظرى كردند، از آن ميان عمار ايستاد و چنين گفت يا على اگر مىتوانى كه حتى يكروز بتأخير نياندازى، سپاه خود را بسيج ده قبل از آنكه آنها آماده باشند و رأى خود را بر مخالفت استوار سازند. سرزمين آنها را اشغال كن و آنگاه آنها را به آنچه صلاح است دعوت كن، اگر پذيرفتند مقصود ما همان است و بس و اگر با ما جنگيدند و ما هم مىجنگيم بخدا قسم با ريختن خون آنها و كوشش در جهاد قرب پروردگار و كرامت نزد او را درك مىكنيم103.
ادامه مطلب [ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:عمار و مشورت على, ] [ 17:13 ] [ اکبر احمدی ]
[
بطوريكه همسر عمروبن جموح بنام هند جسد شوهرش عمرو و پسرش خلاد بن عمرو و برادرش عبدالله بن حزام را حمل بر شترى كرده بود بمدينه مىبرد. شتر وقتى كه بمنتهاى حرهمىرسيد زانو بزمين مىزد هرچه هنده او را سنگ و چوب مىزد از جاى حركت نمىكرد و هر وقت هم كه برمىخاست مثل باد بكوه احد مىرفت. هنده ناچار ماجراى پراسرار شتر را بحضور پيامبر عرضه داشت. حضرت فرمود شتر بدين امر مأمور است زيرا عمرو خودش از خدا خواسته كه بميدنه بازنگردد. [ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:يكزن جنازه عزيزان خود را ميبرد, ] [ 17:7 ] [ اکبر احمدی ]
[
روز پنجشنبه پنجم شوال سوم هجرت نيروهاى قريش در دامنه كوه احد پياده شد. پيامبر همان روز و شب جمعه را در مدينه ماند. روز جمعه شوراى جنگى تشكيل داد. در يك انجمن بزرگى كه افسران و سربازان دلير اسلام در آنجا حاضر بودند با نداى رسا فرمودند اشيروا على93 يعنى نظريه خود را در طرز دفاع ارتش قريش بيان كنيد. يكنفر بنام عبدالله ابى كه از منافقان درجه يك مدينه بود نظريه قلعهدارى پيشنهاد نمود يعنى مسلمانان از شهر بيرون نروند فقط از برجها و ساختمانها استفاده كنند، زنان از بالاى بامها و برجها بر سر دشمن سنگ بريزند، مردان در كوچهها نبرد كنند. عدهاى از پيران و سالخوردگان اين نظريه را تأييد مىكردند. [ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:شوراى جنگى دو سرباز سالخورده, ] [ 17:4 ] [ اکبر احمدی ]
[
علاوه از غزوات گذشته مأموريتهاى جنگى و نظامى و سياسى و ارشادى باشخاص برجسته نيز داده شده است و عدهاى نيز بكشورهاى ديگر فرستاده شدهاند تا حقائق دين اسلام را بگوش سران آنها و بسمع طبقات ديگر برسانند و آنان را بدين اسلام دعوت كنند. ************* 1) مروج الذهب ص 102.
[ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:سرايا و سفراء و بعوث, ] [ 16:56 ] [ اکبر احمدی ]
[
عباس به خانه آمده بود. بعد از هشت ماه، گرمای آرامبخش دست پدر و مادر را دوباره در دستهای خود حس میکرد. نمازش را خواند، بر سر سفره نشست و غذا خورد. مادر سفره را که جمع کرد رو به پسر 20 سالهاش کرد و گفت که به خانهی همسایه میرود.
از قایق پیاده شدم و به طرف جاده جفیر آمدم. خسته بودم. هشت روز تمام در جزیره مجنون عكاسی كرده بودم و امروز در این شرجی بعد از ظهر ، از جزیره بیرون آمدم تا سر و سامانی به فیلمهایم بدهم. باید آنها را به تهران میفرستادم. غروب به سنگرهای بچهها رسیدم. دلم می خواست كه استراحت كنم اما به هر سنگری كه سر میزدم پر بود از نیرو. از سنگری صدای دعا و گریه میآمد. به آن طرف رفتم. نزدیك در سنگر كه رسیدم پتوی آویزان شده از جلو در كنار رفت. چهره بسیجی جوانی را دیدم او هم مرا دید و نگاهش سرتا پای خاكی و عرق كرده مرا ورانداز كرد. او با لحن جدی آمیخته به شوخی گفت: " راه ورود نامحرم به این سنگر ممنوع است! " من دیگر حال حركت نداشتم. همان جا كنار سنگر نشستم. هوا دیگر داشت تاریك میشد. صدای دعا و گریه بچهها حال مرا دگرگون میكرد. بچههایی كه تو سنگر بودند یكی یكی برای گرفتن وضو بیرون آمدند. من هم با آنان در كنار منبع آب وضو گرفتم. این بچهها اصلا به من توجهی نداشتند ولی من با آن خستگی حتی تعداد آنان را هم شمردم. دوازده نفر بودند. در آن میان یك روحانی جوان هم بود كه عبا و عمامهاش را برای خواندن نماز آماده میكرد. بعد از چند دقیقه دوباره پتو هایلی شد بین من و آنان. این نماز بیش از نیم ساعت طول كشید دوباره صدای دعاخوان را میشنیدم كه میگفت: " خدایا... این آخرین نماز ما در این دنیا است و نماز صبح را انشاءالله به لطف تو در كنار ائمه اطهار به جای خواهیم آورد. صدای دیگری را شنیدم كه میگفت: " ما بدون اسلحه و حتی بدون پوتین به طرف دشمن حركت میكنیم تا بیتالمال حرام نشود. " و همان صدا از بچههای تو سنگر خواست كه وصیتنامههایشان را بنویسند. دیگر صدایی به بیرون درز نكرد. سوز و سرمای شبانه جنوب به سراغم آمد و نشئه خواب زیر پوستم رفت... وقتی از خواب پریدم خودم را درون همان سنگر دیدم. پتویی رویم انداخته شده بود. تنها بودم هیچ كس دیگری نبود. برای لحظهای نشستم تا خواب از سرم بپرد. حدس زدم بچههای سنگری كه من نامحرم آن بودم موقع رفتن، من خواب زده را به درون سنگر آورده و خود رفتهاند. معطل نكردم. دوربین را برداشتم و با عجله از سنگر خارج شدم. هیچ كس در آن اطراف نبود. غیرصدای انفجار گلوله صدای دیگری به گوش نمیرسید. تازه متوجه شدم هواگرگ و میش است. لذت نماز دیشب بچههای سنگر حال مرا برای خواندن نماز صبح جا آورد. بعد از نماز به طرف منطقه درگیری رفتم. یعنی یك نفس دویدم به دنبالش. اولین رزمنده ای كه دیدم اوضاع را پرسیدم او از بچههایی كه دیشب دیده بودمشان خبری نداشت. من هم به راهم ادامه دادم. به چهره تك تك بچهها خیره میشدم تا شاید یكی از آنان را ببینم. بچهها فقط از پیشروی ده كیلومتری در دژ " طلاییه " كه نفوذ ناپذیرترین دژ عراقیها بود خبر میدادند. جلوتر رفتم. زمین سوخته طلاییه نشان از جنگ سخت دیشب داشت. حالا دیگر خورشید هم بالای سرم بود و تازه گرسنگی را احساس میكردم. به دنبال تكهای نان بودم یكی از بچهها از كوله پشتی خود یك بسته بیسكویت به طرف من دراز كرد. نیروهای تازه نفس بسیجی از راه میرسیدند. رانندههای لودر برای ساختن خاكریز زمین را زیر و رو میكردند. گلولهباران عراقیها برای لحظهای قطع نمیشد. كمی جلوتر از لودرچیها چند نفری مشغول جمع كردن چیزی از روی زمین بودند آنان با حصوله كار میكردند و هر چیزی كه توجهشات را جلب میكرد بر می داشتند و آرام داخل كیسهای كه همراه داشتند میگذاشتند. وقتی كنار آنان رسیدم از یكی شان سراغ بسیجیهای آن سنگر را گرفتم او نگاهش را در نگاهم دوخت. تكه گوشت لهیدهای دستش بود. نشانم داد و گفت: " آنان همین تكه گوشت ها هستند. و من فهمیدم كه بچههای آن سنگر داوطلب رفتن روی مین بودند و پیروزی امروز را به ما هدیه كردند. مات و مبهوت نگاهش كردم دور و بر من بدنهای قطعه قطعه شده زیاد. دوربین را آماده كردم. انگشت روی شاتر بردم تا فشار بدهم. آن بسیجی به طرف برگشت و آرام گفت: از حیطه نامحرم نباید عكس گرفت. این بار گریه كردم. منبع : خبر گزاری فارس - راوی:ح.م
ساعتهاست كه روز از نيمه گذشته است و آفتاب كه رفته رفته به سرخي مىگرايد , كنار رودخانه و شيار درهها را رها مىكند و خود را نرم و بىصدا ... از دامنه تپه ها به سوي قله ها مىكشاند. اگر براى اهل ظاهر, روز و شب جز چرخش زمين بر گرد خويش و در مدار خورشيد, هيچ چيز نهفته ندارد, اما براى اهل راز, اين شب, شب هجرت از پرستش نفس به پرستش رب است. سياره زمين در طواف نور است و اگر بر گرد خويش نيز مىچرخد تمثيلى از اين معناست كه "من عرف نفسه, فقد عرف ربه". ساعتى ديگر, زمين در حديقه كهكشانى خويش روزى ديگر را به شب مىرساند و در تيرگى شب ... آنگاه هريك از اين جوانان, ستارهايى خواهند شد و آسمانيان خواهند ديد, خوشهاى از اختران كه نور از ولايت آل محمد(ص) گرفته اند, ظلمت شب را همچون نجمى ثاقب خواهند دريد و بر پهنه پر جلال كهكشان راه شيرى جلوه خواهند كرد. و در شانشان "والعادياتى" ديگر نزول خواهد كرد. و قدمگاهشان سجدهگاه فرشتگانى خوهد شد كه شگفت زده, از كرامتى كه در باطن اين انسان خاكى يافته اند, صلاى "سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا" سر داده اند و خداى را بر خلقت حكيمانهاش قديس ميكنند. بنگريد اي آهل آسمان! اينان ستاره اي كهكشان ابوالفضل العباس هستند و شيداى عشق بر محور وفا سماع مىكنند. نورشان از نور حسين عليهالسلام است و طينتشان ... از خاك خون آلوده قتلگاه شهداي كربلا. تاريخ جهان هزار سال در انتظار قدوم اين جوانان بوده است تا دل به درياي توكل زده سر به عهد باختن سپرده و خون به پيمان ريختن بسته... بيايند و امانت ازلي انسان را ادا كنند و آرمانهاي هزارساله انبيا را محقق سازند و اينك ... آمده اند. بر چكاد آن تپه بلند, يك بار ديگر دروازه قرآن را برافراشته اند و مجاهدان قرن پانزدهم هجرى قمرى را بدرقه ميكنند. اين دروازه اى است كه مردان لشگر سيدالشهدا(ع) همواره در پناه آن روانه عمليات مىشوند. در يك جانب آن سوره "اذا جاء نصرالله والفتح" را نوشته اند .... و بر جانب ديگر آن ايه "وجعلنا" را. على آقا فضلى كه علمدار لشگر است, در پناه دروازه قرآن ايستاده و آنان را روانه ميكند. ميدانى كه او به تازگى پشم چپش را در راه خدا انفاق كرده است. برادرم! من يقين دارم كه هركه از اين دروازه بگذرد, از سيطره مكان و زمان خارج مىشود و در محيط عنايت محض قدم مىگذارد و نور ولايت بىزمان و هر زمان آل محمد(ص) از فاصله قرنها تاريخ, در ايينه جانش تجلي مىيابد... و آيينه اگر "انا الشمس" را نگويد, چه كند؟ برويم.... [ شنبه 1 مهر 1391برچسب:دروازه قرآن, ] [ 17:14 ] [ اکبر احمدی ]
[
هشتمین گلبوته امامت، حضرت رضا علیه السلام شفاعت و استجابت دعاو بخشش گناهان را به زائرانش نوید می دهد. در این زمینه، از ایشان روایت شده است: «هر کس مرا زیارت کند، در روز قیامت در سه مکان به فریاد او خواهم رسید: روزی که نامه اعمال خلائق را به آنها دهند؛ به هنگام عبور از صراط؛ و به هنگان میزان و روز سنجش اعمال». نیز از ایشان است که: «هر کس برای زیارت به سوی من بیاید، خداوند دعایش را مستجاب می کند و گناهانش را می آمرزد». زیارت امام رضا علیه السلام و معرفت به حق بدون شک، یکی از مسایل مهم در زیارت ائمه معصوم علیهم السلام شناخت آنان است؛ زیرا لازمه و پیش زمینه زیارت حقیقی، معرفت به حق است، چرا که تا انسان پایگاه و جایگاه کسی را نشناسد، می تواند وظیفه خویش را به نیکویی در قبال او به انجام رساند. بنابراین، عارف به حق امامان بودن، از آداب و شرایط زیارت کامل به شمار می آید. امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید: «هر کس مرا زیارت کند و آنچه را خداوند در حق من و طاعت من واجب گردانیده، بشناسد، من و پدرانم روز قیامت شفیعش می شویم و کس را که ما شفیع شویم، نجات می یابد». از بیانات امام رضا علیه السلام درباره زیارت ایشان، این نکته به دست می آید که اگر زائر، هدف نهایی از زیارت را که همان تهذیب نفس و تزکیه و تعالی روح است، همراه با حق امام بشناسد و آداب زیارت کامل را، آنگونه که شایسته است به جا آورد، افزون بر آرامش روحی، سعادت دنیوی و اخروی اش نیز تضمین می گردد. زیارت امام رضا علیه السلام و تجدید میثاق بدون تردید، فیض حضور در پیشگاه امام رضا علیه السلام ، افزون بر آرامش روحی و روانی و سعادت اخروی، تجدید میثاق و وفای به عهدی است که برعهده شیعیان و پیروان آن حضرت می باشد. بزرگ ترین حق ایشان، وفای به عهدی است که بر گردن پیروانش قرار دارد. یکی از این پیمان ها، زیارت قبر آن بزرگوار است. از امام رضا علیه السلام نقل است که فرمود: «... من به زودی با زهر ظلم و ستم کشته می شوم و خداوند تربتم را محل رفت و آمد شیعیان و دوستانم قرار می دهد. پس هر که مرا در این غربت زیارت کند، واجب می شود که من او را در قیامت زیارت کنم و سوگند می خورم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را گرامی داشته،... هر که از شما شیعیان نیزد قبر من دو رکعت نماز بخواند، مستحق آمرزش گناهان می شود. زیارت نامه محبت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام ساحل دریای عرش خدا و غبطه گاه ملایک آسمان هاست. آنجا، مؤمنان سبز اندیش و پاک طینت، زیباترین چکامه ها را می سرایند و صله رحمت و آمرزش و حاجت روایی می گیرند. همه زاهدان و عابدان، در حرم با صفای امام رضا علیه السلام به خاک می نشینند و افلاک را می نگرند. پس بیایید مانیز همراه این خیل عظیم، کتاب تضرع باز کنیم، نماز نیاز بخوانیم و زیارت نامه محبت را زمزمه کنیم و برایمان و معرفت خویشتن بیفزاییم. امام رضا علیه السلام و کمک به نیازمندان عبداللّه بن ابراهیم غفاری نقل می کند که: تنگ دست بودم و روزگارم به سختی می گذشت. یکی از طلبکارانم، برای گرفتن پولش، مرا در فشار گذاشته بود. پس به طرف محل زندگی امام، حرکت کردم تا ایشان را ببینم. می خواستم خواهش کنم که وساطت کند و از طلبکار بخواهد مدتی صبر کند. به خدمت امام رسیدم. امام مشغول صرف غذا بود و مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورم. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً برای چه منظوری به آنجا رفته بودم. مدتی که گذشت، حضرت رضا علیه السلام اشاره کردند که گوشه ای از سجاده را که کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، 340 دینار بود و نوشته ای کنار پول ها قرار داشت که یک روی آن نوشته شده بود: لا اله الا اللّه ، محمدا رسول اللّه . علی ولی اللّه و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز و بقیه اش هم خرجی خانواده ات است». [ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:زیارت امام رضا علیه السلام و بخشش گناهان, ] [ 10:1 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |