مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

در سال 38 هجرى كه على از صفين برگشت و وارد كوفه شد تا زمان شهادتش كه قريب بدو سال و چند ماه فاصله داشت اين مدت كوتاه را تلخ‏ترين مدت زندگانى على (عليه السلام) مى‏شود بحساب آورد و مى‏توان ادعا كرد نظير آن به هيچيك از مشاهير دنيا رخ نداده است.
از طرفى ناراحتى داخلى كه عده‏اى از قشون على (عليه السلام) كناره‏گيرى نموده بصورت ظاهر اين جمعيت عابد زاهد بودند ولى در اثر حماقت و عواميت شعارشان اين بود لاحكم الالله اين عده كه خوارج ناميده مى‏شوند على (عليه السلام) درباره آنان فرمود آنها حق را در ظلمات باطل مى‏جويند.
اين گروه نادان بمغزشان نمى‏رفت كه خود قرآن كه به حكومت آن تسليم مى‏شدند از كاغذ و مركب بوجود آمده است لازم است عالمى از آن استخراج حكم نمايد و على (عليه السلام) خوارج را بسيار موعظه و پند داد و عبيدالله بن عباس را بسوى آنها فرستاد كه آنها را به اشتباه‏شان آگاه سازد باز اثر نبخشيد مهمترين ايراد خوارج به على در سه ماده خلاصه مى‏شد 1- چرا على (عليه السلام) با شاميان جنگ كرد ولى از غارت اموال آنها مانع شد 2- چرا بحكميت ابوموسى و عمرو عاص تن داد در حاليكه ما حكميت قرآن را پيشنهاد كرديم قبول نكرد 3- در عهد نامه‏اى كه در صفين نوشته شد چرا نام خود را باميرالمؤمنين نبرد و اين خود دليل است كه على در خلافت خود مشكوك است .
دوباره على (عليه السلام) ابن عباس را به نصيحت آنان فرستاد و خود مولا آنها را موعظه كرد و اظهار فرمود من هم مثل شما مى‏خواستم دستور قرآن اجرا شود و براى همين منظور با معاويه جنگ مى‏كردم و به حكميت ابوموسى و متار كه جنگ مخالف بودم در اثر فشار شماها جنگ متروك شد و ابوموسى با رأى شماها انتخاب گرديد.
نصايح على (عليه السلام) ابتدا در دل آنها اثرى گذاشت با حضرتش نماز خواندند سپس كه نتيجه حكميت عليه على (عليه السلام) تمام شد دوباره به محل اولى برگشتند و امام به آنها پيغام داد كه ما هم بر سر رأى اولى هستيم و خيال حمله داريم شما هم با ما همكارى كنيد در پاسخ با كمال وقاحت گفتند همه كافر شده بوديم ما توبه كرديم تو هم بايد توبه كنى سپس به تو كمك كنيم شهريار پايه نادانى اينها را در مرتبه نهائى ديد با حال يأس از آنها دست برداشت.
از طرف ديگر ناراحتى‏هائيكه از طرف معاويه متوجه بود گاه ضحاك بن قيس را با جهار هزار نفر براى غارتگرى بخاك عراق مى‏فرستاد و گاه بسربن ارطاة را براى غارتگرى بانبار و قتل و كشتار اهل مدينه و مكه و يمن سوق مى‏داد و آن خبيث جنايات جبران ناپذيرى به مسلمين وارد كرد.
على (عليه السلام) اردوى نجاه با فرماندهى (جاريه‏بن قدامه سعدى) براى دفع و ريشه كن ساختن وى فرستاد و از طرفى محمد بن ابى‏بكر كه از طرف على بحكومت مصر اعزام شده بود و تازه مشغول كار بود و معاويه نظر به آنكه حكومت مصر را به عمروعاص وعده داده بود ناچار در صدد اشتغال آن كشور برآمد و لشگرى بفرماندهى معاويه بن خديج براى حمله به آن ناحيه روانه ساخت.

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:از صفين تا نهروان, ] [ 8:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عمرو9 گفت هنوز دير نشده و من فكر امروز را از چندى پيش پيش‏بينى نموده‏ام دستور بده عده‏اى از سپاهيان قرآن بر سرنيزه‏ها نصب كنند و قشون عراق را به حكميت آن دعوت نمايند معاويه دستور داد فوراً پانصد نفر از سواران بدون اسلحه قرآنها را بر سر نيزه نموده با صداى بلند شعار دادند يا معشر العرب هذا كتاب الله بيننا و بينكم اى قبائل عرب اين كتاب خدا بين ما و شما حكم كند.
مالك اشتر آن افسر رشيد مأل انديش صدا زد مردم فريب اين تظاهرات مكارانه را نخوريد اينها عقيده بكتاب و ندارند كجا بود اين قرآن در اين مدت يكسال و نيم و در اين مدت هر چه آنها را به قرآن دعوت كرديم فايده نبخشيد امروز با اين تظاهر مزورانه قرآن را براى خود قلعه و حصار قرار داده‏اند قرآن ناطق كاشف حقائق كتاب خدا على است.
متأسفانه از سرداران على (عليه السلام) اشعث بن قيس فرياد زد با اين قوم نمى‏توان رزم كرد پس از وى خالد بن عمر كه از طرف معاويه حكومت خراسان باو وعده داده شده بود هم آواز شد اشعث مرد متلون خبيث الذات بود يك مرتبه پس از اسلام مرتد شده بود ولى در زمان خلافت ابى بكر مجدداً اسلام آورد و از طرف عثمان نيز حكومت آذربايجان داشت. چون على (عليه السلام) بخلافت رسيد او نيز بظاهر تبعيت كرد اما چون صلاحيت امارت نداشت على (عليه السلام) عزل او را نوشت بدست زيادبن مرحب داد و او با كمال وحشت مركز حكومت را بقصد كوفه ترك گفت از شدة وحشت ميخواست به پيش معاويه بگريزد يكى از رفقاى وى او را نصيحت كرد نگذاشت از اين نظر اشعث از على دل پرى داشت و دنبال بهانه مى‏گشت بالاخره كار خود را كرد و تخم نفاق را كاشت تا آنجائى كه جمعى شمشير بغلاف گذاشته فرياد زدند ما طرفدار صلح هستيم.
ولكن مالك گوشش بدهكار نبود و گرم مشغول زد و بند كشت و كشتار بود و هدفش سراپرده و خيمه معاويه بود بشهادت تاريخ اگر تا نزديكى ظهر مالك را آزاد گذاشته بودند معاويه را زنده و دست بسته پيش على (عليه السلام) مى‏آورد ولكن همان اشعث متلون پيش على آمد با لحن خشن گفت بايد مالك را احضار كنيد و حضرتش ناچار يزيد بن هانى را پيش مالك فرستاد و جريان را باطلاع رسانيد مالك گفت تو بچشم مى‏بينى صحنه نبرد در چه زمينه پيش مى‏رود از حضرتش يك ساعت براى من مهلت بگير تا معاويه را در حضورش دست بسته بياورم مالك برگشت عين مشاهدات خود را بحضورش عرضه داشت چون اين راز را اشعث فهميد مجدداً اصرار كرد بايد مالك برگردد و دست از كار زار بردارد.
على (عليه السلام) دوباره يزيد را فرستاد كه بمالك بگو اگر بر نگردى على (عليه السلام) را زنده نخواهى ديد هنگامى كه مالك برگشت اوضاع را ديگر گونه ديد بانگ بر آورداى گروه عراقيان چه شد كه بر امام خود عاصى و از جنگ برگشته در حالتيكه فتح و ظفر ما حتمى بود.

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:قرآنها بر سر نيزه و سرداران متلون, ] [ 8:33 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين عوامل حكومت اسلامى را وادار به سركوبى معاويه نمود روز پنجم شوال سى و شش هجرى قشون اسلام كوفه را بقصد جنگ معاويه ترك گفته در صفين تلاقى لشگر شد.
و تا ماه صفر 38 جنگ ادامه داشت و هر چند از طرف امام موعظه و نصيحت بمعاويه و بشقاب چين‏هاى وى خوانده شد سودى نبخشيد و جنگ نيز بصورت انفرادى و مبارزه‏طلبى و حتى نبردهاى دسته جمعى نتيجه مثبتى بدست نداد.
روى اين اصل بفرمان همايونى امراء لشگر و حتى فرماندهان جزء قشون عراق كميسيون تشكيل داده و موضوع را در شوراى عالى نظامى مطرح نمودند آخر الامر تصميم گرفته شد كه مجموعه سپاه عراق بيك حمله نهائى شبانه كار را با معاويه و سپاهيانش يكسره كنند.
براى اجراى اين منظور شبى از شبهاى ماه صفر 38 از اول شب تا سپيده صبح دست به شمشير شد حملات شديد فوجهاى سپاه عراق در شب تاريك چنان رعب و وحشتى بدل شاميان انداخت كه براى كسى اميد حيات و نجات از آن مهلكه نبود تمام صفوف سپاه شام از هم پاشيد و يك تزلزل روحى در سپاه معاويه حكمفرما امر بجائى رسيد كه واحدهاى قشون شام از اختيار فرماندهان خود خارج شدند. و نظم و نظام بكلى از بين رفت رزمجويان عراق فداكارى و رشادت را به منتها رسانيدند. بنا بنوشته اعثم كوفى تنها مقتولين آن شب سى و سه هزار نفر بودند غير از مجروحين و مالك اشتر با فريادهاى خود سپاهيان عراق را نويد مى‏داد.
و على (عليه السلام) در آن حمله فرماندهى كل نيروهاى عراق را بعده داشت چنانچه جزئى‏ترين وقفه و سستى در قسمتى از لشكريان احساس مى‏نمود با حملات آتشين خود آنها را بهدف سوق مى‏داد كار بجايى رسيد كه عمده معاندين كه در دفاع معاويه و مقاصد شوم او سر سخت بودند دلتنگ شده عده‏اى فرار نموده و متوارى گشتند و روز روشن شده بود لشكر على (عليه السلام) در اردوگاه معاويه تاخت و تاز مى‏زدند.
معاويه از حياة خود مأيوس گشته مركب خود را خواست كه فرار كند يكمرتبه متوجه عمروعاص شد و گفت من اين جنگ را بأتكاء تو و باميد حيله و ترويز تو اقدام نمودم پس كو آن ادعائى كه مى‏كردى؟

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:بسيج سپاه كوفه و ليلةالهرير, ] [ 8:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

پرتوی از رخدادهای عصر امام صادق علیه السلام

 

1- ششمین اخترتابناک آسمان امامت حضرت امام جعفر صادق(ع) در روز جمعه 17 ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه و در زمان عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت «ام فروه » دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبکر می باشد. ایشان درسال 148 هجری به دستور منصور عباسی به وسیله انگور زهرآلودمسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع ودر جوار ائمه بقیع (2) قرار دارد. (3)

بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند. (4) درباره زمان شهادت نیزگروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند. (5)

2- امام صادق(ع) مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام سجاد(ع) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت 19 سال با امام باقر(ع) زندگی کرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دوبزرگوار، خوشه چینی نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول انجامید (6) که 18 سال در دوره اموی و16 سال در دوره عباسی بوده است. (7)

3- خلفای اموی معاصر امام جعفر صادق(ع) به ترتیب عبارتند از:

هشام بن عبدالملک (114 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک(126125)، یزید بن ولید بن عبدالملک (126)، ابراهیم بن ولیدبن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال 126) و مروان بن محمدمعروف به مروان حمار(132126).

خلفای عباسی معاصر امام(ع) عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن محمد(137132) و ابوجعفر منصور دوانیقی (137 148).


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:پرتوی از رخدادهای عصر امام صادق علیه السلام, ] [ 9:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ماءمون رقّى - كه يكى از دوستان امام جعفر صادق عليه السلام است - حكايت نمايد:در منزل آن حضرت بودم ، كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :ياابن رسول اللّه ! شما بيش از حدّ عطوفت و مهربانى داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است كه قيام نمى كنيد و حقّ خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمى گيريد، با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكارى در ركاب شما هستند؟!امام صادق عليه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به يكى از پيش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش كن .همين كه آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه كشيد، امام عليه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخيز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشين .سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولايم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد.در همين لحظات شخص ديگرى به نام هارون مكّى - در حالى كه كفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام كرد.حضرت امام صادق سلام اللّه عليه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! كفش هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين .هارون مكّى كفش هاى خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاى آتش نشست .آن گاه امام عليه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن كه مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است .همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام عليه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد.بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى كرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص - هارون كه مطيع ما مى باشد - پيدا مى شود؟سهل پاسخ داد: هيچ ، نه به خدا سوگند! حتّى يك نفر هم اين چنين وجود ندارد.امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانيم كه در چه زمانى خروج و قيام نمائيم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، كه حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم .(

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:ميهمان خراسانى و تنور آتش, ] [ 9:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حكايت كند:روزى وارد شهر مدينه شدم و منزل امام جعفر صادق عليه السلام رفتم به حضرتش سلام كرده و با حالت گريه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گريان هستى ؟عرض كردم : اى پسر رسول خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گويند: شما شيعه ها هيچ برترى بر ما نداريد و با ديگران يكسان مى باشيد.حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.سپس امام عليه السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارك خود را بر زمين سائيد و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارك و تعالى ايجاد شو، پس ‍ ناگهان يك كشتى قرمز رنگ نمايان گرديد؛ و در وسط آن درّى سفيد رنگ و بر بالاى كشتى پرچمى سبز وجود داشت كه روى آن نوشته بود:((لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ، يقتل القائم الا عداء، و يبعث المؤ منون ، ينصره اللّه )) يعنى ؛ نيست خدائى جز خداى يكتا، محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست ، قائم آل محمّد عليهم السلام دشمنان را هلاك و نابود مى گرداند و خداوند او را به وسيله ملائكه يارى مى نمايد.

در همين بين متوجه شدم كه چهار صندلى درون كشتى وجود دارد، كه از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس امام صادق عليه السلام روى يكى از صندلى ها نشست و دو فرزندش حضرت موسى كاظم و اسماعيل را كنار خود نشانيد؛ و به من فرمود: تو هم بنشين . چون همگى روى صندلى ها نشستيم ؛ به كشتى خطاب كرد و فرمود: به امر خداوند متعال حركت كن .پس كشتى در ميان آب دريائى كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر بود، حركت كرد تا رسيديم به سلسله كوه هائى كه از دُرّ و ياقوت بود؛ و سپس به جزيره اى برخورديم كه وسط آن چندين قبّه و گنبد سفيد وجود داشت و ملائكه الهى در آن جا تجمّع كرده بودند.هنگامى كه نزديك آن ها رسيديم با صداى بلند گفتند: ياابن رسول الّله ! خوش آمدى .بعد از آن ، حضرت فرمود: اين گنبدها و قبّه ها مربوط به آل محمّد، از ذريّه حضرت رسول صلوات الّله عليهم است ، كه هر زمان يكى از آن ها رحلت نمايد، وارد يكى از اين ساختمان ها خواهد شد تا مدّت زمانى را كه خداوند متعال تعيين و در قرآن بيان نموده است :ثمّرددنالكم الكرّة عليهم واءمددناكم با موال وبنين وجعلناكم اءكثرنفيرا(4) يعنى ؛ شما اهل بيت رسالت را مرتبه اى ديگر به عالم دنيا باز مى گردانيم ... .و بعد از آن ، دست مبارك خود را درون آب دريا كرد و مقدارى درّ و ياقوت بيرون آورد و به من فرمود: اى داود! چنانچه طالب دنيا هستى اين جواهرات را بگير.عرضه داشتم : ياابن رسول الله ! من به دنيا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس ‍ آن ها را به دريا ريخت و سپس مقدارى از شن هاى كف دريا را بيرون آورد كه از مُشك و عَنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگى ، آن را استشمام كرديم به دريا ريخت ؛ و بعد از آن فرمود: برخيزيد تا به اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن على ، ابو عبدالله حسين بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسين و ابو جعفر محمّد ابن علىّ سلام كنيم .پس به امر حضرت برخاستيم و حركت كرديم تا به گنبدى در ميان گنبدها رسيديم و حضرت پرده اى را كه آويزان بود بلند نمود پس اميرالمؤ منين امام علىّ عليه السلام را مشاهده كرديم كه در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام كرديم .سپس وارد قبّه اى ديگر شديم و امام حسن مجتبى عليه السلام را ديديم و سلام كرديم ، تا پنج گنبد و قبّه رفتيم و در هر يك امامى حضور داشت تا آخر، كه امام محمّد باقر عليه السلام بود و بر يكايك ايشان سلام كرديم .بعد از آن ، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم فرمود: به سمت راست جزيره نگاه كنيد، همين كه نظر كرديم چند قبّه ديگر را ديديم كه بدون پرده بود، پس عرضه داشتم : ياابن رسول الله ! چطور اين قبّه ها بدون پرده است ؟!در پاسخ اظهار نمود: اين ها براى من و ديگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به ميان جزيره توجّه نمائيد؛ و چون دقّت كرديم گنبدى رفيع و بلندتر از ديگر قبّه ها را ديديم كه وسط آن تختى قرار داشت .بعد از آن امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اين قبّه مخصوص قائم آل محمّد عليهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشيد تا بازگرديم ، و كشتى را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حركت كن ، پس ناگهان بعد از لحظاتى در همان محلّ قرار گرفتيم .(5)

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:كِشتى در درياى شيرين و سفيد, ] [ 9:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عطا و بخشش هر چند از سوى پدر و يا مهربانتر از او مثل امام، صورت بگيرد، چه بسا براى شخص احساس شونده و پذيرنده، موجب سرشكستگى و ذلت و خوارى مى‏شود؛ زيرا به هر حال، عطا و بخشش نشانگر آن است كه عطا كننده فضيلت دارد و گيرنده نيازمند و محتاج است و نياز و احتياج در حد ذات خود كمبود و نقصان مى‏باشد و از نظر روحى موجب شكست و خفت مى‏شود.

از سوى ديگر، گاهى شخص احسانگر و بخشنده در وجود خود احساس نشاط و شادى و برترى مى‏كند. بعلاوه برخى از عطا و بخشش كنندگان مى‏خواهند بدان وسيله ياد شوند و به مردم فخر بفروشند و ريا و تظاهر نمايند؛ چيزهائى كه روحهاى بزرگ و پاك از آنگونه آثار دورى مى‏جويند. پس به همين جهت وجهات ديگر است كه صاحبان اخلاق فاضله، عادت داشتند كه صله و احسان خود را پنهانى و در خفا انجام دهند.

شما اگر سيره امامان معصوم عليهم السلام را مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه آنان منتظر فرا رسيدن ظلمت شب بوده‏اند تا آن را پوششى قرار دهند براى بخششها، احسانها و عطاياى خويش. و اين همه اصرار بر پنهانى و سرى انجام دادن احسان از سوى آنان بدان سبب بوده است كه آنان نمى‏خواستند آثار ذلت و خوارى نياز را در چهره نيازمندان ببينند و كرنش حاجتمند را در برابر شخص دارا و عطا كننده مشاهده كنند، وگرنه مقام آن بزرگواران ارجمندتر از آن بوده است كه از آشكار كردن احسان وصله خود بيمناك شوند كه مبادا دچار لغزشهاى اخلاقى گردند.

امام صادق (ع) با فرا رسيدن شب، خورجينى را كه پر ازنان و گوشت و پول (دراهم) بود، بر دوش خويش مى‏انداخت و به سوى خانه‏هاى نيازمندان و محتاجان اهل مدينه راه مى‏افتاد و همه آن نان و گوشت و پول را ميان آنان قسمت مى‏فرمود و آنان امام را نمى‏شناختند و نمى‏فهميدند كه چه كسى در اين شب تاريك برايشان آذوقه آورده است، تا اينكه امام رحلت فرمود و آن صله‏ها و احسانها قطع گرديد. در اين موقع پى بردند كه همه آنها از ابى عبدالله (ع) بوده است .
اين سيره را پدران و نياكان امام صادق (ع) نيز داشتند. آنان به همين روش مى‏زيستند، چنانكه فرزندان گرامى امام نيز پس از او به همان سيره و روش او زندگى كردند و راه او را ادامه دادند.

امام نه تنها با مردم مدينه اينگونه رفتار مى‏كرد، بلكه با بنى‏هاشم بطور كلى چنين مى‏نمود. آرى، امام بطور مرتب به بين هاشم احسان وصله مى‏كرد و مى‏كوشيد كه آنان ندانند اين صله و احسان از سوى كيست. آن حضرت كيسه‏هاى پول (دينار) براى بنى هاشم مى‏فرستاد و به شخص برنده مى‏گفت: به آنان بگو كه اين پول از عراق براى شما فرستاده شده است. و وقتى كه آن شخص پيش امام بر مى‏گشت، مى‏پرسيد: چه مى‏گفتند؟ جواب مى‏شنيد كه مى‏گفتند: خدا به تو پاداش نيكو دهد كه به خويشاوندان رسول خدا احسان كردى و خداوند ميان ما و جعفر (ع) نيز حكم و داور باشد.
امام پس از شنيدن اين سخن به سجده مى‏افتاد و عرض مى‏كرد: خدايا! گردن مرا براى خدمت به فرزندان پدرم رام گردان.7

يك روز امام صادق (ع) كيسه پولى را به ابوجعفر خثعمى كه يكى از شاگردان و اصحاب مورد وثوق او بود، داد و دستور فرمود كه آن را به يكى از بنى هاشم بدهد و تأكيد كرد كه اين صله، پنهانى صورت گيرد و او نداند كه از طرف امام است .
هنگامى كه ابو جعفر كيسه پول را به آن مرد هاشمى داد، او دست به دعا بلند كرد و گفت: خداوندا! به اين مرد احسان كننده پاداش خير بده كه گاه گاهى پولى براى ما مى‏فرستد و ما بدين وسيله زندگيمان را سروسامان مى‏دهيم؛ اما جعفر (ع) با وجود آن همه ثروت و دارائى كه دارد چيزى براى ما نمى‏فرستد. 8

امام صادق (ع) صله‏ها و عطاها و احسانهايش را حتى از كسانى كه با او قطع ارتباط كرده بودند، نمى‏بريد. حتى در ساعت و لحظه وفات نيز به فكر خويشاوندانش بود و موقعى كه دستور داد براى همه آنان چيزى فرستاده شود، فرمود به حسن بن على افطس 9نيز هفتاد دينار بدهند.
به امام عرض شد، آيا به مردى كه با دشنه به شما حمله كرده و مى‏خواسته است شما را بكشد، پول مى‏دهيد؟!
در پاسخ فرمود: مگر قرآن نمى‏خوانيد كه مى‏گويد:

و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب.10
و كسانى كه پيوند برقرار مى‏كنند آنجا كه خداوند فرمان پيوند و ارتباط داده و از پروردگارشان مى‏ترسند و از حسابرسى بد بيمنا كند.

و در ادامه سخنش فرمود: خداوند بهشت را آفريده و آن را پاكيزه و معطر ساخته است و بوى عطرآگين آن از مسافت دو هزار ساله به مشام مى‏رسد، اما عاق والدين و قطع كننده بارحم و خويشاوند نزديك، بوى آن را احساس نمى‏كند.
اين بود شمه‏اى از احسانها و صله‏هاى پنهانى امام كه نشانگر مهر و محبت عواطف انسانى آن حضرت تواند باشد.

 

پى نوشتها:

1- همان كتاب، مجلس 11.
2-
بحار الانوار، ج 47، ص 61.
3-
ابراهيم /7.
4-
بحارالانوار، ج 47،ص 43.
5-
او يكى از شعراى شيرين سخن و از ابراز كنندگان مراتب ولاء و دوستى اهل بيت بوده است. نگاه كنيد به اغانى،
ج 17، ص 30 و اعيان الشيعه، ج 13، ص 346.
6-
رجال كشى، ص 161.
7-
بحارالانوار، ج 47، ص 60.
8-
مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 273.
9-
او حسن بن على اصغر بن على بن حسين عليهما السلام بود كه همراه محمد بن عبدالله خروج كرد و به دستش يك پرچم سفيد بود و در اين راه سختى و مشقت زياد كشيد. گويند در ميان ياران محمد، شخصى به شجاعت، دليرى و بردبارى حسن نبوده است و از بس قدى كشيده و بازوى نيرومند داشت به او نيزه آل ابى طالب مى‏گفتند. پس از آنكه محمد كشته شد، حسن افطس متوارى گرديد؛ اما موقعى كه امام صادق (ع) وارد عراق شد و با ابوجعفر منصور ديدار فرمود، نزد او درباره حسن شفاعت كرد و منصور هم از حسن درگذشت و با اين لطف و محبتى كه امام درباره حسن كرد و با وصف آن همه احسان و نكوئى، مع ذلك او با دشنه به امام حمل كرد و قصد قتل او را داشت .
10-
الرعد /21.


صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (ع)، ص 307 - 311.

 

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:بخششهاى پنهانى امام صادق (ع), ] [ 9:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين بنده امروز عرايض خود را اختصاص مى‏دهم به مقايسه‏اى بين سيرت و روشى كه امام صادق عليه السلام در زمان خود انتخاب كرد با سيرت و روشى كه بعضى از اجداد بزرگوار آن حضرت داشتند كه گاهى به ظاهر مخالف يكديگر مى‏نمايد.رمز و سر اين مطلب را عرض مى‏كنم و از همين جا يك نكته مهم را استفاده مى‏كنم كه براى امروز ما و براى هميشه بسيار سودمند است.

فايده سيره‏ هاى گوناگون معصومين

ما شيعيان كه به امامت ائمه دوازده‏گانه اعتقاد داريم و همه آنها را اوصياء پيغمبر اكرم و مفسر و توضيح دهنده حقايق اسلام مى‏دانيم و گفتار آنها را گفتار پيغمبر و كردار آنها را كردار پيغمبر و سيرت آنها را سيرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى‏دانيم،از امكاناتى در شناخت‏حقايق اسلامى بهره‏منديم كه ديگران محرومند،و چون وفات حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام-كه امام يازدهم است و بعد از ايشان دوره غيبت پيش آمد-در سال 260 واقع شد،از نظر ما شيعيان مثل اين است كه پيغمبر اكرم تا سال 260 هجرى زنده بود و در همه اين زمانها با همه تحولات و تغييرات و اختلاف شرايط و اوضاع و مقتضيات حاضر بود.

البته نمى‏خواهم بگويم كه اثر وجود پيغمبر اكرم اگر زنده بود چه بود و آيا اگر فرضا آن حضرت در اين مدت حيات مى‏داشت چه حوادثى در عالم اسلام[پيش]مى‏آمد،نه،بلكه مقصودم اين است كه از نظر ما شيعيان كه معتقد به امامت و وصايت هستيم،وجود ائمه اطهار از جنبه حجيت قطعى گفتار و كردار و سيرت در اين مدت طولانى مثل اين است كه شخص پيغمبر-ولى نه در لباس نبوت و زعامت‏بلكه در لباس يك فرد مسلمان عامل به وظيفه-وجود داشته باشد و دوره‏هاى مختلفى را كه بر عالم اسلام در آن مدت گذشت‏شاهد باشد و در هر دوره‏اى وظيفه خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.

بديهى است كه با اين فرض،مسلمانان بهتر و روشنتر مى‏توانند وظايف خود را در هر عصر و زمانى در يابند و تشخيص دهند.

تعارض ظاهرى سيره‏ ها و ضرورت حل آنها

ما در سيرت پيشوايان دين به امورى بر مى‏خوريم كه به حسب ظاهر با يكديگر تناقض و تعارض دارند،همچنان كه در اخبار و آثارى كه از پيشوايان دين رسيده احيانا همين تعارض و تناقض ديده مى‏شود.در آن قسمت از اخبار و روايات متعارض كه مربوط به فقه و احكام است،علما در مقام حل و علاج آن تعارضها بر آمده‏اند كه در محل خود مذكور است.در سيرت و روش پيشوايان دين هم همين تعارض و تناقض در بادى امر ديده مى‏شود،بايد ديد راه حل آن چيست؟

اگر در اخبار متعارض كه در فقه و احكام نقل شده،تعارضها حل نگردد و هر كسى يك خبر و حديثى را مستمسك خود قرار دهد و عمل كند مستلزم هرج و مرج خواهد بود.سيرت و روش پيشوايان دين هم كه با يكديگر به ظاهر اختلاف دارد همين طور است،اگر حل نگردد و رمز مطلب معلوم نشود مستلزم هرج و مرج اخلاقى و اجتماعى خواهد بود.ممكن است هر كسى به هواى نفس خود يك راهى را پيش بگيرد و بعد آن را با عملى كه در يك مورد معين و يك زمان معين از يكى از ائمه نقل شده توجيه و تفسير كند،باز يك نفر ديگر به هواى خود و مطابق ميل و سليقه خود راهى ديگر ضد آن راه را پيش بگيرد و او هم به يك عملى از يكى از ائمه عليهم السلام كه در مورد معين و زمان معين نقل شده استناد كند و بالاخره هر كسى مطابق ميل و سليقه و هواى نفس خود راهى پيش بگيرد و براى خود مستندى هم پيدا كند.

مثلا ممكن است‏يك نفر طبعا و سليقتا و تربيتا سختگير باشد و زندگى با قناعت و كم خرجى را بپسندد،همينكه از او بپرسند چرا اينقدر بر خودت و خانواده‏ات سخت مى‏گيرى بگويد رسول خدا و على مرتضى همين طور بودند،آنها هرگز جامه خوب نپوشيدند و غذاى لذيذ نخوردند و مركوب عالى سوار نشدند و مسكن مجلل ننشستند،آنها نان جو مى‏خوردند و كرباس مى‏پوشيدند و بر شتر يا الاغ سوار مى‏شدند و در خانه گلى سكنى مى‏گزيدند.

و باز يك نفر ديگر طبعا و عادتا خوشگذران و اهل تجمل باشد،و اگر از او سؤال شود كه چرا به كم نمى‏سازى و قناعت نمى‏كنى و زهد نمى‏ورزى،بگويد چون امام حسن مجتبى و يا امام جعفر صادق اين طور بودند،آنها از غذاى لذيذ پرهيز نداشتند،جامه خوب مى‏پوشيدند،مركوب عالى سوار مى‏شدند،مساكن مجلل هم احيانا داشتند.

همچنين ممكن است‏يك نفر يا افرادى طبعا و مزاجا سر پرشورى داشته باشند و طبعشان سكون و آرامش را نپسندد و براى توجيه عمل خود به سيرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در صدر اسلام يا به نهضت‏حسينى عليه السلام استدلال كنند،و يك نفر يا افراد ديگر كه بر عكس مزاجا عافيت طلب و گوشه‏گير و منزوى‏اند و در نفس خود شهامت و جراتى نمى‏بينند،موضوع تقيه و راه و روش امام صادق عليه السلام يا ائمه ديگر را مورد استناد خود قرار دهند.آن كس كه مثلا طبعا معاشرتى و اجتماعى است‏به عمل و سيرت يك امام و آن كس كه طبعا اهل عزلت و تنهايى است‏به سيرت يك امام ديگر متوسل شود.

بديهى است در اين صورت نه تنها سيرت و روش پاك و معنى دار رسول اكرم و ائمه اطهار مورد استفاده قرار نمى‏گيرد، بلكه وسيله‏اى خواهد بود براى اينكه هر كسى راه توجيهى براى عمل خود پيدا كند و به دعوت و سخن كسى گوش ندهد و جامعه دچار هرج و مرج گردد.

واقعا هم همچون تعارض و تناقض ظاهرى در سيرت ائمه اطهار عليهم السلام ديده مى‏شود،مى‏بينيم مثلا حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه صلح مى‏كند و اما امام حسين عليه السلام قيام مى‏كند و تسليم نمى‏شود تا شهيد مى‏گردد، مى‏بينيم كه رسول خدا و على مرتضى در زمان خودشان زاهدانه زندگى مى‏كردند و احتراز داشتند از تنعم و تجمل،ولى ساير ائمه اين طور نبودند.پس بايد اين تعارضها را حل كرد و رمز آنها را دريافت.

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:سيرت و روش امام , ] [ 8:59 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد شهيد مرتضى مطهرى

زندگانى امام صادق عليه السلام (1)

به مناسبت اينكه امروز روز وفات امام ششم،صادق اهل البيت عليهم السلام است،سخنان من در اطراف آن خصيت‏بزرگوار و نكاتى از سيرت آن حضرت خواهد بود.

امام صادق عليه السلام در ماه ربيع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملك بن مروان اموى به دنيا آمد،و در ماه شوال يا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت ابو جعفر منصور عباسى از دنيا رحلت كرد.در زمان يك خليفه با هوش سفاك اموى به دنيا آمد و در زمان يك خليفه مقتدر با هوش سفاك عباسى از دنيا رحلت كرد،و در آن بين شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان ديگر بود.

مادر آن حضرت،همان طورى كه در كافى و بحار و ساير كتب ضبط شده،ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، لذا از طرف مادر نسب آن حضرت به ابوبكر مى‏رسيد و چون قاسم بن محمد بن ابى بكر با دختر عموى خود اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ازدواج كرده بود،بنابر اين مادر آن حضرت،هم از طرف پدر نواده ابو بكر است و هم از طرف مادر، و لهذا حضرت صادق مى‏فرموده:«ولدنى ابو بكر مرتين‏»يعنى ابو بكر دو بار مرا به دنيا آورد،از دو راه نسب من به ابو بكر مى‏رسد.

فرصت طلايى

امام صادق عليه السلام شيخ الائمه است،از همه ائمه ديگر عمر بيشترى نصيب ايشان شد،شصت و پنج‏ساله بود كه از دنيا رحلت فرمود.عمر نسبتا طويل آن حضرت و فتورى كه در دستگاه خلافت رخ داد كه امويان و عباسيان سر گرم زد و خورد با يكديگر بودند فرصتى طلايى براى امام به وجود آورد كه بساط افاضه و تعليم را بگستراند و به تعليم و تربيت و تاسيس حوزه علمى عظيمى بپردازد،جمله‏«قال الصادق‏»شعار علم حديث گردد،و به نشر و پخش حقايق اسلام موفق گردد.از آن زمان تا زمان ما هر كس از علما و دانشمندان اعم از شيعى مذهب و غيره كه نام آن حضرت را در كتب و آثار خود ذكر كرده‏اند با ذكر حوزه و مدرسه‏اى كه آن حضرت تاسيس كرد و شاگردان زيادى كه تربيت كرد و رونقى كه به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذكر كرده‏اند،همان طورى كه همه به مقام تقوا و معنويت و عبادت آن حضرت نيز اعتراف كرده‏اند.

شيخ مفيد از علماى شيعه مى‏گويد آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده.از هيچ كدام از علماى اهل بيت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حديث نام كسانى را كه در خدمت آن حضرت شاگردى كرده‏اند و از خرمن وجودش خوشه گرفته‏اند ضبط كرده‏اند،چهار هزار نفر بوده‏اند و در ميان اينها از همه طبقات و صاحبان عقايد و آراء و افكار گوناگون بوده‏اند.

محمد بن عبد الكريم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب كتاب معروف الملل و النحل،درباره آن حضرت مى‏گويد:«هو ذو علم غزير،و ادب كامل فى الحكمة،و زهد فى الدنيا،و ورع عن الشهوات.»يعنى او،هم داراى علم و حكمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى كامل بود،بعد مى‏گويد مدتها در مدينه بود،شاگردان و شيعيان خود را تعليم مى‏كرد،و مدتى هم در عراق اقامت كرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و رياست نشد و سر گرم تعليم و تربيت‏بود.در آخر كلامش در بيان علت اينكه امام صادق توجهى به جاه و مقام و رياست نداشت اين طور مى‏گويد:«من غرق فى بحر المعرفة لم يقع فى شط،و من تعلى الى ذروة الحقيقة لم يخف من حط.»يعنى آن كه در درياى معارف غوطه‏ور است‏به خشكى ساحل تن در نمى‏دهد،و كسى كه به قله اعلاى حقيقت رسيده نگران پستى و انحطاط نيست.

كلماتى كه بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجليل مقام امام صادق صلوات الله عليه گفته‏اند زياد است،منظورم نقل آنها نيست،منظورم اشاره‏اى بود به اينكه هر كس امام صادق عليه السلام را مى‏شناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسه‏اى عظيم و پر نفع و ثمر كه آثارش هنوز باقى و زنده است مى‏شناسد.حوزه‏هاى علميه امروز شيعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.

سخن در اطراف امام صادق سلام الله عليه ميدان وسيعى دارد.در قسمتهاى مختلف مى‏توان سخن گفت زيرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حكمت عملى و موعظه زياد است و شايسته عنوان كردن است،ثانيا در تاريخ زندگى آن حضرت قضاياى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهريين و ارباب اديان و متكلمان فرق ديگر اسلامى و صاحبان آراء و عقايد مختلف،بسيار دارد كه همه قابل استفاده است.گذشته از همه اينها تاريخ معاصر آن حضرت كه با خود آن حضرت يا شاگردان آن حضرت مرتبط است‏شنيدنى و آموختنى است.

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:ويژه نامه شهادت امام صادق (ع), ] [ 8:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عبدالله مى‏گويد پدرم روز جمل مرا نزديك خود خواند ميبينم در اين جنگ مظلوم كشته مى‏شوم و از طرف طلبكاران ناراحتم و اموال7 مرا بفروش و قرضهاى مرا بده اگر چيزى اضافه ماند ثلث آن مال فرزندان تو (چون عبدالله عيالمند بود در آن موقع نه نفر دختر داشت) و بقيه را در ميان وراث تقسيم كن و زبير داراى بيست فرزند بود يازده پسر و نه دختر كه از ميان همه نام عبدالله و مصعب بيشتر به چشم مى‏خورد مادر عبدالله اسماء ذات النطاقين دختر ابى بكر خواهر عايشه مى‏باشد و با همه آنكه در اوصاف او گفته شد در هنگام مرگ كه پايان دفتر اعمال يك انسان است با سوء عمل خاتمه يافت. به بخش سوء خاتمه رجوع شود.

حكومت مركزى و جنگ‏هاى داخلى

پس از استقرار حكومت اسلامى على (عليه السلام) در كوفه و اعزام استانداران به مركز استانها نقشه‏هاى شوم معاويه براى بدست آوردن حكومت يكى بعد از ديگرى پياده گرديد مختصراً به برخى از آنها اشاره مى‏كنم:
1-
بوسيله بسربن ارطاة و سفيان بن عوف الغامدى و ضحاك بن قيس بچپاولگرى و قتل و غارت پرداخت و از كشتن اطفال بى گناه صرف نظر نكرد.
2-
در مصر جاسوسها و اخلالگرها را با پول و تطميع واداشت كه آشوب بر پا كرده و امنيت كشور را بهم زنند در نتيجه محمد بن ابى‏بكر حاكم مصر از جانب على (عليه السلام) كشته شد.
3-
با دادن پولهاى گزاف عده‏اى از رجال عراق را با خود موافق كرد و با شايع كردن اخبار دروغ در ميان لشكر و مردم عراق روحيه آنها را متزلزل ساخت.
4-
طلحه و زبير و جنگ جمل هم از همان قماش بود.8
5-
خون عثمان را دست آويز كرده و مردم نادان شام را بدين وسيله اغواء نمود و براى خونخواهى عثمان آنها را آماده كرد و جنگ صفين را ببار آورد.
در حالتيكه در قتل عثمان عامل مهم خود او بوده و انگشت امويها در كار بود و اين مطلب را عده‏اى بمعاويه گوشزد نموده‏اند فقط از چهار نفر از آنان نام ميبرم:
الف ابوالطفيل كنانى (مروج الذهب احوالات معاويه و تاريخ الخلفاء ص 134)
ب ابن عباس در يك نامه مفصل كه بمعاويه نوشت (شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 289)
ج محمد بن مسلمه انصارى (الامامة و السياسة ج 1 ص 87)
د اهل مكه و مدينه در جواب نامه معاويه (الامامه ص 85)
بنا بگفتة النصايح الكافيه صفحه 20، هنگاميكه عثمان در محاصره شورشيان واقع شد نامه‏اى بمعاويه نوشت و استمداد نمود معاويه نيز لشگر 12 هزار نفرى ترتيب داده بسوى مدينه حركت كرد و دستور داد كه لشگر در حدود شام توقف كند تا دستور ثانوى برسد و دستور نرسيد تا عثمان كشته شد.
يعقوبى گويد كه معاويه بعثمان گفت لشگر آماده است من آمدم رأى تو را بدانم و برگردم و بياورم عثمان گفت نه قسم بخدا بلكه خواستى تا من كشته شوم سپس ادعا كنى كه من خون خواه عثمانم.

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:وصيت زبير, ] [ 8:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 50 51 52 53 54 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب