|
(آيه 253) ـ .نقش پيامبران در زندگى انسانها!. ايـن آيـه اشاره اى به درجات انبيا و مراتب آنها و گوشه اى از رسالت آنها درجامعه انسانى مى كند, نخست مى فرمايد: ((آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى داديم )) (تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض ).تعبير به فضلنا بعضهم على بعض به روشنى مى رساند كه همه پيامبران الهى با اين كه از نظر نبوت و رسالت , همانند بودند از جهت مقام يكسان نبودند.سـپـس بـه ويـژگى بعضى از آنان پرداخته مى فرمايد: ((بعضى از آنان را خدا با اوسخن گفت )) (منهم من كلم اللّه ).و منظور از آن موسى (ع ) است كه به ((كليم اللّه )) معروف شده است .سـپـس مـى افـزايـد: ((و درجـات بـعضى را بالا برد)) (ورفع بعضهم درجات ) كه نمونه كامل آن پـيـامـبـرگـرامـى اسلام است كه آيينش كاملترين و آخرين آيينها بود, و يامنظور از آن بعضى از پيامبران پيشين مانند ابراهيم و امثال اوست .سـپس به سراغ امتياز حضرت مسيح (ع ) رفته مى فرمايد: ((ما به عيسى بن مريم نشانه هاى روشن داديم , و او را با روح القدس تاييد كرديم )) (وآتينا عيسى ابن مريم البينات وايدناه بروح القدس ).نـشـانـه هـاى روشـن , اشاره به معجزاتى مانند شفاى بيماران غيرقابل علاج واحياى مردگان , و مـعارف عالى دينى است و منظور از روح القدس پيك وحى خداوند يعنى جبرئيل , يا نيروى مرموز معنوى خاصى است كه در اوليااللّه باتفاوتهايى وجود دارد.در ادامـه آيـه اشـاره بـه وضـع امـتـهـا و اخـتـلافات آنها بعد از انبيا كرده مى فرمايد:((اگر خدا مـى خواست كسانى كه بعد از آنان بودند, پس از آن كه آن همه نشانه هاى روشن براى آنان آمد, به جـنـگ و سـتـيز با يكديگر نمى پرداختند)) (ولوشا اللّه مااقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاتهم البينات ).يـعـنـى اگر خدا مى خواست , قدرت داشت كه آنها را به اجبار از جنگ و ستيزباز دارد, ولى سنت الهى بر اين بوده و هست كه مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.ولـى آنـها از آزادى خود سؤاستفاده كردند ((و راه اختلاف پيمودند)) (ولكن اختلفوا) در حقيقت اخـتـلافـات مـيـان پـيروان راستين و حقيقى مذاهب نبوده بلكه ((ميان )) پيروان و ((مخالفان )) مـذهـب صورت گرفته است ((پس بعضى از آنها ايمان آوردند و بعضى كافر شدند)) (فمنهم من امن ومنهم من كفر).بار ديگر تاكيد مى كند كه اين كار براى خدا آسان بود كه به حكم اجبار جلواختلافات آنها را بگيرد, زيرا ((اگر خدا مى خواست هرگز آنها با يكديگر جنگ نمى كردند ولى خداوند آن را كه اراده كرده (و بـر طبق حكمت و هماهنگ با هدف آفرينش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است ) به جا مى آورد)) (ولوشااللّه مااقتتلوا ولكن اللّه يفعل ما يريد).بدون شك گروهى از اين آزادى نتيجه منفى مى گيرند ولى در مجموع وجودآزادى از مهمترين اركان تكامل انسان است , زيرا تكامل اجبارى تكامل محسوب نمى شود.
(آيـه 248)ـ ايـن آيه نشان مى دهد كه گويا بنى اسرائيل هنوز به ماموريت طالوت از سوى خداوند حتى با تصريح پيامبرشان اشموئيل , اطمينان پيدا نكرده بودند و از او خواهان نشانه و دليل شدند, ((پيامبر آنها به آنها گفت : نشانه حكومت او اين است كه صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد كه در آن آرامـشـى از سـوى پـروردگـارتان براى شما است , همان صندوقى كه يادگارهاى خاندان مـوسـى و هـارون در آن اسـت , در حـالـى كـه فـرشـتـگان آن را حمل مى كنند, در اين موضوع , نـشـانـه روشنى براى شما است , اگر ايمان داشته باشيد)) (وقال لهم نبيهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم وبقية مما ترك آل موسى وآل هرون تحمله الملائكة ان فى ذلك لا ية لكم ان كنتم مؤمنين ).
ادامه مطلب
قـوم يـهـود كـه در زيـر سـلطه فرعونيان ضعيف و ناتوان شده بودند بر اثررهبريهاى خردمندانه مـوسـى (ع ) از آن وضـع اسف انگيز نجات يافته و به قدرت وعظمت رسيدند خداوند به بركت اين پيامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشيده كه ازجمله صندوق عهد ((22)) بود.ولـى هـمـيـن پـيـروزيها و نعمتها كم كم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شكنى دادند سرانجام بـه دسـت فلسطينيان شكست خورده و قدرت و نفوذ خويش را همراه صندوق عهد از دست دادند اين وضع سالها ادامه داشت تا آن كه خداوند پيامبرى به نام ((اشموئيل )) را براى نجات و ارشاد آنها برانگيخت آنها گرد او اجتماع كردند واز او خواستند رهبر و اميرى براى آنها انتخاب كند تا همگى تحت فرمان او با دشمن نبرد كنند تا عزت از دست رفته را باز يابند.((اشموئيل )) به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پيشگاه وى عرضه داشت به او وحى شـد كـه ((طـالوت )) را به پادشاهى ايشان برگزيدم در اين آيه , روى سخن را به پيامبراكرم (ص ) كـرده مـى فـرمايد: ((آيا نديدى جمعى از اشراف بنى اسرائيل را بعد از موسى (ع ) كه به پيامبر خود گـفتند زمامدارى براى ما انتخاب كن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم )) (الم تر الى الـمـلا من بنى اسرائيل من بعد موسى اذ قالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل فى سبيل اللّه ).قابل توجه اين كه آنها نام اين مبارزه را ((فى سبيل اللّه )) (در راه خدا) گذاردند ازاين تعبير روشن مـى شـود كه آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم كمك كند فى سبيل اللّه محسوب مـى شـود بـه هـر حـال پـيامبرشان كه از وضع آنان نگران بود, و آنها را ثابت قدم در عهد و پيمان نـمى ديد به آنها ((گفت : اگر دستورپيكار به شما داده شود شايد (سرپيچى كنيد و ) در راه خدا پيكار نكنيد)) (قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا).آنـهـا در پـاسـخ گـفـتـنـد: ((چـگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم در حالى كه از خانه و فـرزندانمان رانده شديم ))! و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال وفرزندانمان اسير شده اند (قالوا وما لنا الا نقاتل فى سبيل اللّه وقد اخرجنا من ديارناوابنائنا).اما هيچ يك از اينها نتوانست جلو پيمان شكنى آنها را بگيرد, و لذا در ادامه آيه مى خوانيم : ((هنگامى كـه دسـتـور پـيـكار به آنها داده شد جز عده كمى همگى سرپيچى كردند و خداوند ستمكاران را مـى دانـد)) و مـى شناسد و به آنها كيفر مى دهد(فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم واللّه عليم بالظالمين ).بعضى عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند, همانند سربازان وفادار اسلام درجنگ بدر.
ادامه مطلب
(آيه 244)ـ از اينجا آيات جهاد شروع مى شود, نخست مى فرمايد: ((در راه خدا پيكار كنيد, و بدانيد خداوند شنوا و داناست )) سخنان شما را مى شنود و ازانگيزه هاى درونى شما و نياتتان در امر جهاد آگاه است (وقاتلوا فى سبيل اللّه واعلموا ان اللّه سميع عليم ).آيه 245ـ شان نزول : چنين نقل شده كه روزى پيامبراكرم (ص ) فرمود: هركس صدقه اى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت , ابوالدحداح انصارى عرض كرد اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر يكى از آنها را به عنوان صدقه بدهم دوبرابر آن در بهشت خواهم داشت , فرمود: آرى ! سپس او باغى را كـه بـهـتـر بود به عنوان صدقه به پيامبر(ص ) داد, آيه نازل شد, و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او كرد و اين است معنى ((اضعافا كثيرة )).تفسير: در اين آيه مى فرمايد: ((كيست كه به خدا وام نيكويى دهد (و ازاموالى كه او بخشيده است در طـريـق جهاد و در طريق حمايت مستمندان , انفاق كند) تا خداوند آن را براى او, چندين برابر كند)) (من ذالذى يقرض اللّه قرضا حسنافيضاعفه له اضعافا كثيرة ).بنابراين وام دادن به خداوند به معنى انفاقهايى است كه در راه جهاد مى شود.و در پـايان آيه مى فرمايد: ((خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى كند و همه شما به سوى او باز مى گرديد)) (واللّه يقبض ويبصط واليه ترجعون ).اشـاره به اين كه تصور نكنيد انفاق و بخشش , اموال شما را كم مى كند زيراگسترش و محدوديت روزى شما به دست خداست .چرا تعبير به قرض ؟. در چندين آيه از قرآن مجيد در مورد انفاق در راه خدا تعبير به قرض و وام دادن به پروردگار آمده اسـت , و ايـن نـهـايت لطف خداوند نسبت به بندگان را از يكسوو كمال اهميت مساله انفاق را از سـوى ديـگر مى رساند, در نهج البلاغه على (ع )مى فرمايد: ((خداوند از شما درخواست قرض كرده در حـالـى كـه گنجهاى آسمان وزمين از آن اوست و بى نياز و ستوده (آرى , اينها نه از جهت نياز اوست ) بلكه مى خواهد شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد)).
[ شنبه 7 مرداد 1391برچسب: جهاد , ] [ 10:49 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
(آيـه 241)ـ در ايـن آيه به يكى ديگر از احكام طلاق پرداخته مى فرمايد:((براى زنان مطلقه , هديه شـايسته اى است اين حقى است بر پرهيزكاران )) كه از طرف شوهر پرداخته مى شود (وللمطلقات متاع بالمعروف حقا على المتقين ).حكم در اين آيه به قرينه آيه 236 كه گذشت , در مورد زنانى است كه مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده وقبل از آميزش جنسى , طلاق داده مى شوند.(آيـه 242)ـ در ايـن آيـه كه آخرين آيه مربوط به طلاق است , مى فرمايد: ((اين چنين خداوند آيات خود را براى شما شرح مى دهد شايد انديشه كنيد)) (كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون ).بديهى است كه منظور از انديشه كردن و تعقل , آن است كه مبد حركت به سوى عمل باشد, وگرنه انديشه تنها در باره احكام نتيجه اى نخواهد داشت .آيه243 ـ شان نزول : در يكى از شهرهاى شام بيمارى طاعون راه يافت ومردم يكى پس از ديگرى از دنيا مى رفتند در اين ميان عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهايى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند از آنجا كه پس از فراراز محيط خود و رهايى از مرگ در خود احساس قدرت و اسـتـقـلالـى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار آنها رانيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت .تـفسير: اين آيه اشاره سربسته , و در عين حال آموزنده اى است , به سرگذشت عجيب يكى از اقوام پيشين , كه بيمارى مسرى وحشتناكى در محيط آنهاظاهر گشت , و هزاران نفر, از آن منطقه فرار كـردنـد, مـى فـرمايد: ((آيا نديدى كسانى راكه از خانه خود از ترس مرگ فرار كردند در حالى كه هزاران نفر بودند)) (الم ترالى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذر الموت ).سـپس به عاقبت كار آنها اشاره كرده مى فرمايد: ((خداوند به آنها فرمود:بميريد)) و به آن بيمارى كـه آن را بـهـانه قرار داده بودند مردند (فقال لهم اللّه موتوا)((سپس خداوند آنها را زنده كرد)) تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى ديگران باشد (ثم احيهم ).ايـن امـر تكوينى , همانند امرى است كه در آيه 82 سوره يس آمده , آنجا كه مى فرمايد: ((امر او تنها اين است كه هنگامى كه چيزى را اراده كند مى گويد: ايجادشو و فورا موجود مى شود))!.جـمـلـه ((ثـم احـيهم )) اشاره به زنده شدن آن جمعيت است كه به دعاى حزقيل پيامبر, صورت گـرفـت و از آنـجـا كـه بـازگـشت آنان به حيات , يكى از نعمتهاى روشن الهى بود, (هم از نظر خـودشـان , و هـم از نـظـر عبرت مردم ) در پايان آيه مى فرمايد:((خداوند نسبت به بندگان خود احـسـان مـى كند, ولى بيشتر مردم , شكر او را بجانمى آورند)) (ان اللّه لذوفضل على الناس , ولكن اكثر الناس لا يشكرون ).
نه تنها اين گروه , بلكه همه انسانها مشمول الطاف و عنايات و نعمتهاى اويند.دانشمند معروف شيعه مرحوم صدوق ـره ـ به اين آيه براى امكان مساله ((رجعت )) استدلال كرده و مـى گـويـد: يكى از عقايد ما اعتقاد به رجعت است (كه گروهى از انسانهاى پيشين بار ديگر در همين دنيا به زندگى باز مى گردند).و نيز مى تواند اين آيه سندى براى مساله معاد و احياى مردگان در قيامت باشد.
[ جمعه 6 مرداد 1391برچسب: زنان مطلقه , ] [ 11:32 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
آيـه 238ـ شـان نزول : جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قـرار داده بـودنـد و در نـمـاز جـماعت شركت نمى كردند, و به دنبال آنها بعضى از مؤمنين نيز از شـركـت در جماعت خوددارى كرده بودند,پيغمبراكرم (ص ) از اين جهت ناراحت بود حتى آنها را تـهـديـد بـه مجازات شديد كرد,لذا در حديثى نقل شده كه پيامبر در گرماى فوق العاده نيمروز تـابستان نماز (ظهر) رابا جماعت مى گذارد و اين نماز براى اصحاب و ياران سخت ترين نماز بود, بـطـورى كـه پـشـت سـر پيامبر(ص ) يك صف يا دو صف بيشتر نبود, در اينجا فرمود: من تصميم گرفته ام خانه كسانى كه در نماز ما شركت نمى كنند بسوزانم , آيه نازل شد واهميت نماز ظهر را (با جماعت ) تاكيد كرد.
تفسير:.
اهميت نماز, مخصوصا نماز وسطى ـ.
از آنـجـا كـه نـماز مؤثرترين رابطه انسان با خداست , در آيات قرآن تاكيدفراوانى روى آن شده , از جـمله در آيه موردبحث مى فرمايد: ((در انجام همه نمازهامخصوصا نماز وسطى , مداومت كنيد و در حفظ آن كوشا باشيد)) (حافظواعلى الصلوة والصلوة الوسطى ).((و با خضوع و خشوع و توجه كامل , براى خدا بپا خيزيد)) (وقوموا للّه قانتين ).مبادا گرما و سرما گرفتاريهاى دنيا و پرداختن به مال و همسر و فرزند, شما رااز اين امر مهم باز دارد منظور از ((صلوة وسطى )) (نماز ميانه ) همان نماز ظهر است تاكيد روى اين نماز بخاطر اين بـوده كه بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان , ياگرفتاريهاى شديد كسب و كار نسبت به آن كمتر اهميت مى دادند.
ادامه مطلب
[ جمعه 6 مرداد 1391برچسب: بهانه, ] [ 11:28 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
(آيـه 237)ـ در ايـن آيـه سـخـن از زنانى به ميان آمده كه براى آنها تعيين مهرشده است ولى قبل ازآميزش وعروسى , جدا مى شوند, مى فرمايد: ((اگر آنهارا طلاق دهيد پيش از آن كه با آنان تماس پـيدا كنيد (وآميزش انجام شود) در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كرده ايد, لازم است نصف آنچه را تـعـيين كرده ايد به آنها بدهيد))(وان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن وقد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم ).ايـن حـكم قانونى مساله است , كه به زن حق مى دهد نصف تمام مهريه رابدون كم و كاست بگيرد هر چند آميزشى حاصل نشده باشد.ولـى بـعد به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى مى رود و مى فرمايد: ((مگر اين كه آنها حق خود را ببخشند (و يا اگر صغير و سفيه هستند, ولى آنها يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد)) (الا ان يعفون او يعفو الذى بيده عقدة النكاح ).در جمله بعد مى گويد: ((عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهيزكارى نزديكتر است و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست )) (وان تعفوا اقرب للتقوى ولا تنسواالفضل بينكم ان اللّه بما تعملون بصير).لـحن مجموعه آيه , بر اصل اساسى ((معروف )) و ((احسان )) در اين مسائل تاكيد مى كند, كه حتى طـلاق و جـدايـى آمـيـخـتـه بـا نزاع و كشمكش و تحريك روح انتقامجويى نباشد بلكه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت , قرار گيرد.
[ جمعه 6 مرداد 1391برچسب: تعيين مهر, ] [ 11:25 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
(آيـه 235)ـ در اين آيه به يكى از احكام مهم زنانى كه در عده هستند (به تناسب بحثى كه در باره عده وفات گذشت ) اشاره كرده , مى فرمايد: ((گناهى بر شمانيست كه از روى كنايه (از زنانى كه در عـده وفات هستند) خواستگارى كنيد, و يا دردل تصميم داشته باشيد, خدا مى دانست شما به يـاد آنـهـا خواهيد افتاد, ولى با آنهادر تنهايى با صراحت وعده ازدواج نگذاريد, مگر اين كه به طرز شـايـسـته اى (باكنايه ) اظهار كنيد)) (ولا جناح عليكم فيـما عرضتم به من خطبة النس او اكننتم فى انفسكم علم اللّه انـكم ستذكرونهن ولكن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولوا قولامعروفا).در حـقـيـقت اين يك امر طبيعى است كه با فوت شوهر, زن به سرنوشت آينده خود فكر مى كند و مردانى نيز ممكن است ـبخاطر شرايط سهلتر كه زنان بيوه دارندـدر فكر ازدواج با آنان باشند.سـپس در ادامه آيه مى فرمايد: (((ولى در هر حال ) عقد نكاح را نبنديد تا عده آنها به سر آيد)) (ولا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله ).و بطور مسلم اگر كسى در عده , عقد ازدواج ببندد باطل است , بلكه اگرآگاهانه اين كار را انجام دهد سبب مى شود كه آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد.و بـه دنبال آن مى فرمايد: ((بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مى داند, ازمخالفت او بپرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده و داراى حلم است )) و در مجازات بندگان عجله نمى كند (واعلموا ان اللّه يعلم ما فى انفسكم فاحذروه واعلموا ان اللّه غفور رحيم ).
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب: احكام عده, ] [ 10:22 ] [ اکبر احمدی ]
[ ]
(آيه 234).خرافاتى كه زنان را بيچاره مى كرد!. يـكـى از مـسـائل و مـشـكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است ازطرفى رعايت حريم زنـدگانى زناشويى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مى كردند كه عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مى دادند و گاهى جنايت آميزترين كارها را در مـورد او مـرتـكـب مى شدند به عنوان نمونه ! بعضى از قبايل پس از مرگ شوهر, زن را آتش زده و يـابـعـضـى او را با مرد دفن مى كردند, برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گـوشـه نـشـين مى كردند و در پاره اى از قبايل زنها موظف بودند مدتى كنار قبرشوهر زير خيمه سـيـاه و چـركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هرگونه آرايش وزيور و حتى شستشو به سر بـرده و بـديـن وضـع شب و روز خود را بگذرانند اين آيه برتمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد ازنگاهدارى عده و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كـنند, مى فرمايد:((كسانى كه از شما مى ميرند و همسرانى از خود باقى گذارند, آنها بايد چـهـار مـاه و ده روز انـتـظـار بكشند و هنگامى كه مدتشان سرآمد, گناهى بر شما نيست كه هر چـه مـى خـواهـند در باره خودشان بطور شايسته انجام دهند)) و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند (والـذيـن يـتـوفون منكم ويذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهروعشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيـما فعلن فى انفسهن بالمعروف ).و ازآنـجـا كه گاه اوليا و بستگان زن , دخالتهاى بى مورد در كار او مى كنند ويامنافع خويش را در ازدواج آيـنـده زن در نـظـر مـى گيرند, در پايان آيه خداوند به همه هشدار مى دهد و مى فرمايد: ((خـداونـد از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است )) وهركس را به جزاى اعمال نيك و بد خود مى رساند (واللّه بما تعملون خبير).
(آيه 233) ـ.هفت دستور در باره شير دادن نوزادان !. اين آيه كه در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى است ,به سراغ يك مساله مهم يعنى مساله ((رضاع )) (شيردادن ) رفته و جزئيات آن را بازگومى كند.1ـ نـخـست مى گويد: ((مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند))(والوالدات يرضعن اولا دهن حولين كاملين ).بـنابراين , هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است اماحق شير دادن در دو سـال شـيرخوارگى به مادر داده شده و او است كه مى تواند دراين مدت از فرزند خود نگاهدارى كـنـد و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است و اين يك حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم رعايت عواطف مادر.
2ـ سـپـس مى افزايد: ((اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى راكامل كند)) (لمن اراد ان يتم الرضاعة ).يـعـنـى مـدت شـيـر دادن طـفـل لازم نيست , همواره دوسال باشد, دو سال براى كسى است كه مـى خـواهد شير دادن را كامل كند, ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند.
ادامه مطلب
صفحه قبل 1 ... 65 66 67 68 69 ... 169 صفحه بعد
.:
Weblog Themes By
Weblog Skin :.
|
|