مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

  «و وصّى بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنىّ إنّ اللّه اصطفى لكم الدّين  و لا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون»(396) همان گونه كه حضرت ابراهيم‏عليه السلام و حضرت يعقوب‏عليه السلام فرزندان خويش را به آيين اسلام سفارش كردند، هر انسانى موظّف است به فكر عقايد نسل خود باشد. نشانه‏ى پدر مهربان تنها آن نيست كه در فكر تأمين زندگى مادى فرزندانش باشد، بلكه لازم است در فكر سلامت عقيده و ايمان نسل و فرزندان خود نيز باشد و در وصاياى خويش تنها به جنبه‏هاى مادّى اكتفا نكند.(397)

 آزمايش حضرت ابراهيم‏عليه السلام‏

  خداوند حضرت ابراهيم‏عليه السلام را به غير خويش و به جزء خويش و به كلّ خويش آزمايش كرد:
 الف - آزمايش به غير خويش؛ به او گفتند از هزارها گوسفند دل بردار و همه را در راه خدا صرف كن. كه حضرت همه را در راه خدا بخشيد. ب - آزمايش به جزء خويش؛ حضرت ابراهيم وقتى به جمال اسماعيل نظاره كرد، توجهى از او پديد آمد. خطاب آمد: اى خليل! دوستى ما با دوستى ديگرى جمع نيايد. از اين رو، به او گفتند: اسماعيل را قربانى كن كه اطاعت كرد؛ «يا بنىّ إنّى أرى فى المنام إنّى أذبحك فانظر ماذا ترى‏».(398) ج - آزمايش به كل خويش؛ نمرود براى مبارزه با ابراهيم‏عليه السلام آتشى را افروخت و او را در آتش افكندند كه خطاب آمد: «يا ناركونى برداً و سلاماً على براهيم».(399)


ادامه مطلب
[ دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:سفارش فرزندان به آيين اسلام‏, ] [ 7:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «و اذكر فى الكتاب ابراهيم إنّه كان صدّيقاً نبيّاً»(382)
 ظاهراً كلمه‏ى «صدّيق» مبالغه در صدق است و به كسى مى‏گويند كه در صدق مبالغه كند؛ يعنى آنچه را مى‏گويد، انجام مى‏دهد و آنچه را انجام مى‏دهد، مى‏گويد و ميان گفتار و كردارش تناقض نباشد و ابراهيم‏عليه السلام چنين بود. زيرا در محيطى كه يك پارچه مردم بت مى‏پرستيدند، سخن از توحيد گفت. با عموى خود و معاصرينش مبارزه كرد، با پادشاه بابل به مبارزه برخاست و خدايان دروغين آنان را شكست و بر آنچه مى‏گفت، استقامت به خرج داد تا آنجا كه او در آتش افكندند. سرانجام نيز همان گونه كه به عمويش وعده داده بود، از همه كناره‏گيرى كرد و خداوند به پاداش اين مقاومت، اسحق و يعقوب را به او ارزانى داشت و نيز وعده‏هاى ديگرى را كه خداوند از موهبت‏هاى خود به او وعده داده بود، تنفيذ كرد.(383)


ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:معناى صدّيق بودن ابراهيم‏ عليه السلام‏, ] [ 9:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 يكى از ويژگى‏هاى حضرت نوح‏عليه السلام اين است كه خداوند در باره‏ى وى فرموده است: «سلام على نوح فى العالمين»؛(341)درود بر نوح در همه‏ى عوالم. خداوند در باره‏ى هيچ پيامبرى با اين تعبير درود نفرستاده است. در باره‏ى انبياى ديگر تنها به ذكر اصلى درود اكتفا كرده، مى‏فرمايد: «سلام على موسى و هرون»،(342)يا «سلام على ابراهيم».(343)و اين نشانه‏ى برجستگى خاص نوح‏عليه السلام است كه در همه عوالم مشمول درود خاص خداست.
 شايد سرّ اين كه خداوند در باره‏ى نوح‏عليه السلام چنين سلامى كرده است، دو چيز است:
 الف - آنچه از توحيد و ديگر معارف الهى بر روى زمين هست، محصول تعليمات حضرت نوح‏عليه السلام است و اولين شريعتى كه بر بشر نازل شده، ظاهراً توسط حضرت نوح بوده است.
 ب - حضرت نوح‏عليه السلام نهصد و پنجاه سال در ميان مردم ماند و به ارشاد و هدايت آنان پرداخت؛ «فلبث فيهم ألف سنة إلاّ خمسين عاماً»،(344) آن هم قومى كه ظلم و طغيانش از همه اقوام بيشتر است؛ «و قوم نوح من قبل إنّهم كانوا هم أظلم و أطغى».(345) هدايت افراد نرم خو و معتدل آسان است، ولى ارشاد مردمى سركش و خشن كار آسانى نيست.(346)


ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:سلام خداوند بر نوح ‏عليه السلام‏, ] [ 9:25 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

  «و نجّيناه و أهله من الكرب العظيم»(334) ما نوح و اهل او را از اندوه بزرگ نجات بخشيديم. اين اندوه بزرگ كدام اندوه بوده كه نوح را سخت رنج مى‏داد؟ ممكن است اشاره به سخريه‏هاى قوم مغرور و آزارهاى زبانى و توهين نسبت به او و پيروانش باشد يا اشاره به تكذيب‏هاى پى در پى اين قوم لجوج باشد. گاه مى‏گفتند: ما نمى‏بينيم كسى از تو پيروى كند، مگر يك مشت اوباش؛ «ما نريك اتّبعك الاّ الّذين هم أراذلنا».(335)گاه مى‏گفتند: اى نوح! با ما زياد سخن گفتى (و پررويى كردى) اگر راست مى‏گويى، عذابى را كه وعده دادى بياور؛ «يا نوح قد جادلتنا فأكثرت جدلنا فأتنا بما تعدنا إن كنت من الصّادقين»،(336) گاهى نيز او كه مشغول ساختن كشتى بود، گروهى از قومش كه از كنار او عبور مى‏كردند، وى را مسخره مى‏كردند؛ «و يصنع الفلك و كلّما مرّ عليه ملأمن قومه سخروا منه».(337)


ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:نجات نوح‏ عليه السلام از اندوه بزرگ , ] [ 9:23 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «و إذ قال ربّك للملئكة إنّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك قال إنّى  أعلم ما لا تعلمون»(320) از آيه‏ى فوق نكته‏هايى استفاده مى‏شود. از جمله:

 الف - تنها مسئله‏اى كه خداوند با كارگزارانش مطرح كرد، خلقت انسان است.

 ب - انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى تنها از سوى خداوند است.

 ج - انسان جانشين و خليفه‏ى هميشگى خداوند بر زمين است. كلمه‏ى «جاعل» اسم فاعل و رمز تداوم است.

 د - فرشتگان يا از طريق اِخبار الهى يا سوء سابقه‏ى انسان‏هاى قبل از حضرت آدم‏عليه السلام در عوالم ديگر يا در همين عالم يا به دليل پيش بينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادى و تزاحم‏هاى طبيعى آن‏ها داشتند، خونريزى و فساد انسان را پيش بينى مى‏كردند.

 ه - فرشتگان، فساد و خونريزى را كار هميشگى انسان مى‏پنداشتند؛ «يفسد و يسفك»، فعل مضارع نشانه‏ى استمرار است.

 و - طرح لياقت خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد؛ «و نحن نسبّح».

 ز - براى قضاوت كردن بايد تمام خيرات و شرور را كنار هم گذاشت و نبايد زود قضاوت كرد.

 ح - عبادت و تسبيح در فضاى آرام تنها معيار لياقت نيست.

 ط - هر كس بر اساس اطلاعات و برداشت خود سخن مى‏گويد. در جهان بينى ملائكه، هدف آفرينش تنها تسبيح و حمد است. ابليس نيز اول كار را مى‏بيند و مى‏گويد: من از آتشم و آدم از خاك و زير بار نمى‏رود، اما خداوند متعال مجموعه را مى‏بيند كه انسان بهتر است و مى‏فرمايد: «إنّى أعلم ما لاتعلمون».
 ى - توقع نداشته باشيد همه‏ى مردم بى چون و چرا سخن يا كار شما را تصديق كنند. زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مى‏كنند و مطيع بودن و تسليم بودن، منافاتى با سؤال كردن براى رفع ابهام ندارد.(321)


ادامه مطلب
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:انسان كامل خليفه‏ ى الهى‏, ] [ 22:25 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اهتمام خداوند به خلقت حضرت آدم‏عليه السلام‏

  «قال يا إبليس ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدىّ أستكبرت  أم كنت من العالين»(312) جهت اين كه در آيه‏ى شريفه خلقت بشر را به دست خود نسبت داده و فرمود: چه چيزى مانع سجود تو شد در برابر موجودى كه آن را با دست‏هاى خودم آفريدم؟ براى انسان است؛ يعنى هر چيز را براى چيز ديگرى آفريدم، ولى آدم را براى خودم خلق كردم. چنان كه اين اختصاص از آيه‏ى «و نفخت فيه من روحى» استفاده مى‏شود. جهت تثنيه آوردن «يدىّ» اشعار به داشتن اهتمام تام به خلقت انسان است، وگرنه ذكر آن به صورت مفرد نيز مفيد معناى پيش گفته بود. زيرا ما انسان‏ها نيز در مواردى كه اهتمام بيشترى براى تحقق كارى داريم، آن را با دو دست انجام مى‏دهيم.

 

 




ادامه مطلب
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:حضرت آدم‏ عليه السلام‏, ] [ 22:19 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً و الّذى أوحينا إليك و ما وصّينا به إبراهيم و موسى و عيسى أن أقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه»(306) نكاتى از آيه‏ى فوق استفاده مى‏شود:

 الف - شرايع الهى و اديانِ مستند به وحى، فقط شرايع مذكور در آيه است؛ يعنى شريعت نوح، ابراهيم، موسى، عيسى‏عليه السلام و محمدصلى الله عليه وآله. چون اگر شريعت ديگرى بود، بايد در اين آيه كه مقام بيان جامعيت شريعت اسلام است، نام برده مى‏شد، و لازمه‏اش اين است كه قبل از حضرت نوح‏عليه السلام، شريعت و قوانينى در جوامع بشرى آن روز وجود نداشته تا در رفع اختلافات اجتماعى روزمرّه به كار رود.

 ب - انبيايى كه بعد از نوح‏عليه السلام تا زمان ابراهيم‏عليه السلام مبعوث شدند، همه پيرو شريعت نوح‏عليه السلام بوده‏اند و پيامبرانى كه بعد از ابراهيم‏عليه السلام و قبل از موسى‏عليه السلام بودند، تابع شريعت ابراهيم‏عليه السلام و انبياى بعد از موسى‏عليه السلام و قبل از عيسى‏عليه السلام پيرو شريعت موسى‏عليه السلام و پيامبران بعد از عيسى‏عليه السلام تابع شريعت آن حضرت بوده‏اند.
 ج - انبياى صاحب شريعت كه قرآن كريم ايشان را اولوالعزم خوانده، تنها همين پنج نفرند. چون اگر پيامبر اولوالعزم ديگرى بود، بايد در اين آيه كه مقام مقايسه‏ى اسلام با ساير شرايع است، نامش برده مى‏شد و آيه‏ى شريفه‏ى «و اذ أخذنا من النّبييّن ميثاقهم و منك و من نوح و إبراهيم و موسى و عيسى بن مريم»(307)نيز مؤيّد اين معناست.(308)


ادامه مطلب
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:انبياى اولوالعزم, صاحبان شريعت‏, ] [ 22:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قرآن كريم مشابه اوصاف و افعالى را براى خداوند متعال بيان مى‏كند براى انبياى الهى نيز اسناد مى‏دهد. در جمع ميان اين آيات بايد چنين گفت: آن اوصاف و افعال اولاً و بالذات در باره‏ى خداوند است و انبيا، مظهر اوصاف و كمالات حق هستند كه از لطف الهى بهره‏مند شده‏اند. در اين زمينه به نمونه‏هاى زير توجه كنيد:
 الف - حاكميت الهى
 حضرت داود مظهر حاكميت الهى است؛ «إنّ الحكم الاّ اللّه»(287)و «يا داود إنّا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين النّاس بالحقّ».(288)
 ب - رأفت و رحمت الهى‏
 پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مظهر رأفت و رحمت الهى است؛ «إنّ اللّه رؤف رحيم»(289)و «بالمؤمنين رؤف رحيم».(290)
 ج - زنده كردن مردگان‏
 حضرت عيسى مظهر زنده كردن مرده‏هاست؛ «و أنّه هو أمات و أحيى‏»(291)و «و هو الّذى أحياكم»(292)و «و أحيى الموتى باذن اللّه».(293)
 د - هدايت الهى
 انبيا مظهر هدايت الهى؛ «قل اللّه يهدى للحقّ»(294)و «و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا».(295)
 
  اولياى الهى و علم غيب

  آيات قرآن كريم در زمينه‏ى علم غيب دو دسته است: نخست آياتى كه علم غيب را مخصوص خداوند معرفى كرده و از غير او نفى مى‏كند مانند: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلاّ هو»،(296)كليدهاى غيب به دست اوست و جز او كسى آن‏ها را نمى‏داند.
 گروه دوم آياتى است كه به روشنى نشانه‏ى آگاهى اجمالى اولياى الهى از غيب است؛ «و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب و لكن اللّه يجتبى من رسله من يشاء»؛(297)چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند، ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كسى را كه بخواهد، برمى‏گزيند (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى‏گذارد).
 در اينجا طرق مختلفى براى جمع ميان آيات وجود دارد:
 الف - منظور از اختصاص علم غيب به خدا، علم ذاتى و استقلالى است. بنا بر اين، غير او مستقلاً هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند و ديگران هر چه دارند، از ناحيه‏ى خداست، با الطاف و عنايات اوست و جنبه‏ى تبعى دارد. شاهد اين جمع همين آيه‏ى فوق است كه مى‏گويد: خداوند هيچ كس را از اسرار غيب آگاه نمى‏كند، مگر رسولانى را كه مرضىّ او هستند.
 ب - اسرار غيب دو گونه است؛ قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جز او نمى‏داند. مثل قيام قيامت و مانند آن، و قسمتى از آن را به انبيا و اوليا مى‏آموزد، چنان كه امير المؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: «و إنّما علم الغيب علم السّاعة و ما عدّده اللّه سبحانه بقوله: «إنّ اللّه عنده علم السّاعة و ينزّل الغيث و يعلم ما فى الأرحام و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً و ما تدرى نفس بأىّ أرض تموت»»؛(298)علم غيب تنها علم قيامت و موارد مذكور در اين است. آگاهى از زمان قيامت مخصوص خداست و اوست كه باران نازل مى‏كند و آنچه را در رحم مادران است، مى‏داند و هيچ كس نمى‏داند فردا چه مى‏كند يا در چه سرزمينى مى‏ميرد.
 سپس امام در شرح اين معنا افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم‏ها قرار دارد، آگاه است كه پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، سعادتمند است يا شقى، اهل دوزخ است يا بهشت؟ ... اين‏ها علوم غيبى است كه غير از خدا كسى نمى‏داند و غير از آن علومى است كه خدا به پيامبرش تعليم كرده و او به من آموخته است.
 ج - خداوند بالفعل از همه‏ى اسرار غيب آگاه است، ولى انبيا و اوليا ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند، خداوند به آن‏ها تعليم مى‏دهد؛ اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام مى‏گيرد. شاهد اين جمع رواياتى است كه در كتاب كافى با عنوان «إنّ الأئمّة إذا شاؤا أن يعلموا، علموا»؛ امامان هر گاه بخواهند چيزى را بدانند، به آن‏ها تعليم داده مى‏شود.(299)
 
كيفر افترا بر خداوند

  «و لو تقوّل علينا بعض الأقاويل * لأخذنا منه باليمين * ثمّ
 لقطعنا من الوتين»(300)
 اين آيه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را تهديد مى‏كند كه اگر سخنانى را بر ما افترا مى‏بست، دست راستش را مى‏گرفتيم، سپس شاهرگش را قطع مى‏كرديم.
 علامه طباطبايى‏قدس سره به اين شبهه كه با وجود اين همه مدّعى نبوّت و سخنانى كه به دروغ به خداوند نسبت مى‏دهند، چرا خداوند با آنان چنين معامله‏اى نمى‏كند؟ چنين پاسخ مى‏دهد: اين امر در حق پيامبران صادق و صحت دارد، نه هر مدّعى كذّابى.(301)
 
انبياى اولواالعزم

  «فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرّسل»(302)
 در آيه‏ى فوق خداوند به پيامبر گويد: صبر كن همان گونه كه پيامبران صاحب عزم صبر و شكيبايى كردند؛ يعنى تو نيز از آن گروهى، پس بايد مانند آنان صبر كنى.
 از قرآن مجيد چنين استفاده مى‏شود: انبياى اولوالعزم كسانى بودند كه خداوند از آن‏ها پيمان محكم و استوارى گرفته است و آن‏ها عبارتند از نوح‏عليه السلام ابراهيم‏عليه السلام موسى‏عليه السلام عيسى‏عليه السلام محمّدصلى الله عليه وآله؛ «و إذ أخذنا من النّبييّن ميثاقهم و منك و من نوح و إبراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و أخذنا منهم ميثاقاً غليظاً»(303). از آيات ديگر برمى‏آيد كه اين پنج نفر داراى شريعت و آيين جديد بودند؛ «شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً و الّذى أوحينا إليك و ما وصّينا به إبراهيم و موسى‏ و عيسى‏»(304).
 روايات فراوانى در منابع شيعه و سنّى در اين زمينه نقل شده است كه پيامبران اولواالعزم همين پنج نفر بودند.(305)

[ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:انبيا مظهر صفات خداوند, ] [ 8:44 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «و تبسّم ضاحكاً من قولها و قال ربّ أوزعنى أن اشكر نعمتك الّتى أنعمت علىّ و على والدىّ و أن عمل صالحاً تَرضيه و أدخلنى برحمتك فى
 عبادك الصّالحين»(285)
 از آيه‏ى فوق نكاتى استفاده مى‏شود:
 الف - «أوزعنى» از باب افعال كه مصدرش «ايزاع» و به معناى الهام است. حضرت سليمان‏عليه السلام هنگامى كه سخن مورچه را شنيد، از شدت خوشحالى تبسّمى كرد كه خداوند تا چه اندازه به او نعمت داده است. از اين رو عرض كرد: پروردگارا! مرا الهام كن تا در برابر نعمتى كه به من و پدر و مادرم مرحمت فرموده‏اى، سپاسگزار باشم و عمل شايسته‏اى انجام دهم كه خشنود شوى و مرا به رحمت خويش در زمره‏ى بندگان صالح در آور.
 ب - «و أدخلنى برحمتك فى عبادك الصّالحين» از آنجا كه اين درخواست صلاح مقيّد به عمل نشده تا مراد تنها عمل صالح باشد، اطلاقش حمل مى‏شود بر صلاح نفس تا در نتيجه نفس او مستعد براى قبول هر نوع كرامتى گردد و روشن است كه قدر و منزلت صلاح ذات از صلاح عمل بالاتر است پس، اين كه اول درخواست كرد كه موفق به عمل صالح شود و سپس درخواست كرد كه خداوند صلاح ذاتى به او دهد، در حقيقت درخواست‏هاى خود را درجه‏بندى كرد و از پايين گرفته به سوى بالاترين درخواست‏ها رفت.
 ج - حضرت در درخواست عمل صالح گفت: من عمل صالح انجام دهم و خود را در آن دخالت داد، ولى در صلاح ذات نامى از خود نبرد. زيرا هر كسى در عمل خود نقش دارد، گويا اعمال ما هم مخلوق خدا هستند، اما هر چه باشد، نسبتى با خود ما هم دارند.
 بر خلاف صلاح ذات كه هيچ چيز آن به دست ما نيست، از اين رو اصلاح ذات را از پروردگار خود درخواست كرد، ولى صلاح عمل را از او طلب نكرد و نگفت: «و أوزعنى العمل الصالح»، بلكه گفت: «أوزعنى أن أعمل صالحاً»؛ اين كه عمل صالح انجام دهم.(286)


239) انعام / 90.
240) الميزان / ج 7 / ص 274.
241) آل عمران / 31.
242) ابراهيم / 36.
243) آل عمران / 68.
244) هود / 46.
245) حجر / 88.
246) شعراء / 215.
247) هود / 51.
248) نمونه / ج 9 / ص 130.
249) شعراء / 105.
250) نساء / 150 - 151 ؛ الميزان / ج 15 / ص 295.
251) مائده / 70.
252) غافر / 56.
253) بقره / 118.
254) غافر / 83.
255) قصص / 78.
256) هود / 87.
257) بقره / 88 ؛ مبادى رسالت انبيا / ص 72.
258) طه / 47.
259) بقره / 23.
260) صف / 6.
261) منشور جاويد / ج 10 / ص 279.
262) اعراف / 157.
263) نمونه / ج 6 / ص 399.
264) نور / ج 3 / ص 339.
265) فاطر / 23.
266) رعد / 7.
267) شعرا / 115.
268) محاضرات.
269) نساء / 64.
270) تفسير كبير / ج 10 / ص 191.
271) انعام / 88.
272) زمر / 65.
273) الميزان / ج 15 / ص 328.
274) آل عمران / 146 - 148.
275) تفسير كبير / ج 9 / ص 25.
276) نمونه / ج 3 / ص 122.
277) شعراء / 153.
278) شعراء / 116.
279) هود / 53.
280) شعراء / 167.
281) شعراء / 186 ؛ كشف الاسرار / ج 3 / ص 668.
282) صافات / 171.
283) غافر / 51.
284) يوسف / 109 - 110 ؛ الميزان / ج 17 / ص 177.
285) نمل / 19.
286) الميزان / ج 15 / ص 353.

[ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:حضرت سليمان‏عليه السلام و درخواست توفيق عمل صالح‏, ] [ 8:42 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

 «و كأيّن من نبىّ قاتل معه ربّيّون كثير فما وهنوا لما أصابهم فى سبيل اللّه و ماضعفوا و مااستكانوا و اللّه يحبّ الصّابرين * و ما كان قولهم الاّ أن قالوا ربّنا اغفر لنا ذنوبنا و إسرافنا فى أمرنا و ثبّت أقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين * فاتيهم اللّه ثواب الدّنيا و حسن ثواب الأخرة و اللّه يحبّ المحسنين»(274)
 خداوند براى تشويق اهل ايمان به صبر و مقاومت در برابر مشكلات، پيامبران و ياران واقعى آن‏ها را نمونه و الگو معرفى مى‏كند و از آنان به دليل اوصاف ذيل مدح و ستايش مى‏كند:

 الف - آنان در برابر مشكلات سستى نورزيدند؛ «فما وهنوا».

 ب - ضعف نشان ندادند؛ «و ما ضعفوا».

 ج - در برابر دشمن تسليم نشدند و زارى و تضرّع نكردند؛ «و ما استكانوا».

 آنگاه خواسته‏هايشان را اين گونه بيان كردند:

 1 - خداوندا گناهان ما را بيامرز؛ «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا».

 2 - از تندروى‏هاى ما درگذر؛ «و إسرافنا فى أمرنا».

 3 - ما را ثابت‏قدم بدار؛ «و ثبّت أقدامنا».

 4 - ما را بر كافران پيروز فرما؛ «و انصرنا على القوم الكافرين».

 جالب توجه اين كه: هنگامى كه آن‏ها به تقصير و گناه خود اعتراف كردند، خداوند آن‏ها را «محسن» ناميد؛ گويا خداوند به انسان مى‏گويد: هرگاه اعتراف به گناه و تقصير خود كردى، من تو را به احسان توصيف و تو را دوست و حبيب خودم قرار مى‏دهم؛ «و اللّه يحبّ المحسنين»، تا اين كه بداند راهى براى بنده به سوى خدا نيست، مگر به اظهار عجز و ذلّت و ناتوانى.(275)

 مجاهدان حقيقى به جاى اين كه شكست خود را به ديگران نسبت دهند يا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه‏ى آن را در خودشان جستجو مى‏كنند و به فكر جبران اشتباهات خويش هستند، حتى آن‏ها كلمه‏ى شكست را بر زبان نمى‏آورند و به جاى آن اسراف و تندروىِ بيجا ذكر مى‏كنند؛ به عكسِ ما كه امروز سعى مى‏كنيم نقاط ضعفى را كه سرچشمه‏ى ناكامى‏ها و شكست‏هاى ماست، ناديده بگيريم و همه‏ى آن‏ها را به عوامل خارجى و بيگانه مربوط بدانيم.(276)


ادامه مطلب
[ جمعه 5 خرداد 1391برچسب: انبيا و ياران آن‏ها اسوه‏ى مؤمنان‏, ] [ 8:37 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 85 86 87 88 89 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب