مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

هدف از خلقت‏

  در آيات مختلف قرآن، به هدف آفرينش انسان يا مجموعه‏ى جهان هستى اشاراتى شده است كه در بدوِ امر ممكن است مختلف به نظر برسد، ولى با دقت مى‏بينيم همه به يك حقيقت بازمى‏گردد. الف - عبادت و بندگى؛ «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ ليعبدون».(140) ب - علم و آگاهى از صفات خداوند؛ «اللّه الّذى خلق سبع سموات و من الأرض مثلهنّ يتنزّل الأمر بينهنّ لتعلموا أنّ اللّه على كلّ شى‏ء قدير».(141) ج - آزمايش بشر؛ «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض فى ستّة أيّام و كان عرشه على الماء ليبلوكم أيّكم أحسن عملاً».(142) د - رحمت الهى؛ «ولِذلك خلقهم...».(143) كمى دقت در اين آيات نشان مى‏دهد كه بعضى مقدمه براى بعضى ديگر است. آگاهى و معرفت، مقدمه‏اى براى آزمون و تربيت بشر و آن هم مقدمه‏اى براى بهره‏گيرى از رحمت خداوند است.(144) «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض ... ليبلوكم أيّكم أحسن عملاً»(145)

 سؤال: اين آيه‏ى شريفه هدف خلقت را آزمايش انسان مى‏داند؛ «ليبلوكم»، ولى در ساير آيات اهداف ديگرى بيان شده‏است. جمع ميان اين آيات چگونه است؟ 

 پاسخ: هدف‏ها در طول يكديگر و به صورت مرحله‏اى است، چنانكه شخم زمين براى كشت است و كشت براى دستيابى به گندم و گندم براى پخت نان و نان براى تغذيه‏ى انسان. آيات قرآن نيز مراحلى را براى هدف خلقت انسان بيان كرده است:
 الف - آفرينش براى آزمايش؛ «ليبلوكم».
 ب - آزمايش براى جدا كردن خوبان از بدان است؛ «ليميز اللّه الخبيث من الطّيّب».(146)
 ج - جدا كردن خوبان از بدان براى جزا و كيفر متناسب است؛ «لِتُجزى‏ كلّ نفس بما كسبت».(147)
 د - جزا و كيفر متناسب، براى عمل به وعده است؛ «وعداً علينا».(148) آفرينش جهان در شش روز
 «و هو الّذى خلق السّموات و الأرض فى ستّة أيّام»(149)

 بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن كريم آمده است. با توجه به سخن دانشمندان كه ميلياردها سال طول كشيده تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمده است، مقصود از خلقت آسمان و زمين در شش روز چيست؟

  پاسخ: منظور از شش روز در آيه‏ى شريفه اشاره به شش مرحله است. زيرا در ابتداى خلقت، آسمان و زمينى وجود نداشت تا شب و روزى وجود داشته باشد. در قرآن كريم صدها بار كلمه‏ى يوم و ايام به كار رفته است و در بسيارى از موارد به معناى شبانه‏روز معمولى نيست، مثلاً تعبير از عالم رستاخيز به «يوم القيامة» نشان مى‏دهد كه از مجموعه رستاخيز كه دوران بسيار طولانى است، با تعبير «روز قيامت» ياد شده است. در بعضى از آيات مى‏خوانيم كه محاسبه‏ى اعمال بعضى مردم در روز قيامت پنجاه هزار سال طول مى‏كشد؛ «فى يوم كان مقداره خمسين ألف سنة».(150)در روايات نيز كلمه «يوم» به معناى دوران آمده است. حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «الدهر لك يومان يوم لك و يوم عليك». دنيا براى تو دو روز است، روزى به سود تو و روزى به زيان تو. امام عليه السلام در ذيل آيه‏ى شريفه‏ى «فى ستّة أيّام» مى‏فرمايد: «فى ستّة أوقات».(151)

 قرآن مجيد در آيات نهم تا دوازدهم سوره‏ى فصّلت، آفرينش زمين را در دو روز و كوه‏ها و بركات و غذاها را در چهار روز و در پايان، آفرينش آسمان‏ها را نيز در دو روز ذكر مى‏كند كه مجموعاً هشت روز مى‏شود، در حالى كه در آيات فراوانى از قرآن كريم، آفرينش آسمان‏ها و زمين را مجموعاً در شش روز يا به تعبير ديگر در شش دوران بيان شده است، در اينجا اين سؤال مطرح است كه جمع ميان اين آيات چگونه است؟

  مفسران در پاسخ اين سؤال دو راه انتخاب كرده‏اند:  الف - مشهور معتقد است كه مراد از «أربعة أيّام» تتمه‏ى چهار روز است. به اين ترتيب كه در دو روز اول از اين چهار روز زمين آفريده شد و در دو روز بعد، ساير خصوصيات زمين، و خلقت آسمان‏ها نيز در دو روز كه مجموعاً شش روز (شش دوران) مى‏شود. طبق اين تفسير، آيه تقديرى دارد به اين صورت «و قدّر منها اقواتها فى تتمة أربعة أيام» و يا تعبيرى كه در تفسير كشاف آمده؛ «كلّ ذلك فى أربعة أيّام». ب - تعداد كمى از مفسّران بر آنند كه «أربعة أيام» مربوط به آغاز خلقت نيست، بلكه اشاره به فصول چهارگانه‏ى سال است كه مبدأ پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذايى انسان‏ها و حيوانات است. حديثى نيز به اين مضمون در تفسير على بن ابراهيم آمده است.(152)


ادامه مطلب
[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:آفرينش جهان هستى‏, ] [ 17:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

خداوند رازق مردم‏

  «نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدّنيا»(135) اختيار رزق فقط به دست خداوند است، نه به دست انسان. دليل بر آن، اختلاف در ثروت و فقر و عافيت و صحت و اولاد و ساير امورى است كه رزق شمرده مى‏شود. با اين كه هر فردى از افراد بشر مى‏خواهد از نهايت درجه‏ى ارزاق را كه ديگر بيش از آن تصور ندارد، دارا باشد؛ اما روشن است كه هيچ كس به چنين آرزويى نمى‏رسد و به همه‏ى آنچه دوست دارد، دست نمى‏يابد. پس مى‏فهميم كه ارزاق به دست انسان نيست، وگرنه هيچ فردى فقير و نيازمند به هيچ يك از مصاديق رزق نمى‏شد.(136)
 
برترى رزق معنوى بر رزق مادى‏

  حضرت ابراهيم‏عليه السلام وقتى مقام امامت را براى ذريه‏ى خويش طلب مى‏كند؛ «و من ذريّتى»، خداوند در جواب مى‏فرمايد: اين مقام به افراد ستمگر نمى‏رسد؛ «لا ينال عهدى الظّالمين»؛ اما وقتى طلب رزق براى مردم مى‏كند، تنها براى مؤمنان تقاضا مى‏كند؛ «وارزق أهله من الّثمرات من ءَامن منهم»، خداوند در پاسخ او مى‏گويد: رزق مادى را هم به مؤمنان مى‏دهيم، هم به كافران؛ «قال و من كفر فأمتّعه قليلاً». از اينجا روشن مى‏شود كه رزق مادى خيلى مهم نيست، از اين رو به اهل و نااهل داده مى‏شود، اما مقامات معنوى و اجتماعى و رهبرى مردم به هر كسى واگذار نمى‏شود.(137)

ضامن رزق همه‏ى موجودات   «و ما من دابّة فى الأرض إلاّ على اللّه رزقها»(138) هيچ جنبنده‏اى در روى زمين نيست، مگر اين كه روزى آن بر خداست. روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف بسيار حيرت انگيز است؛ از جنينى كه در شكم مادر قرار گرفته تا حشرات گوناگونى كه در اعماق تاريك زمين هستند يا در لابه‏لاى درختان و بر فراز كوه‏ها و در قعر دره‏ها زندگى مى‏كنند، از ديدگاه علم خداوند هرگز مخفى و پنهان نيست.  رزق بعضى از انواع پرندگان در لابه‏لاى دندان‏هاى پاره‏اى از حيوانات عظيم الجثّه‏ى دريا نهفته شده‏است. اين حيوانات كه پس از تغذيه از حيوانات دريايى، دندان‏هايشان احتياج به خلال كردن دارد، به ساحل مى‏آيند، دهانشان را كه بى‏شباهت به غار كوچكى نيست، باز نگه مى‏دارند، گروهى از پرندگان بدون هيچ گونه وحشت و اضطراب وارد اين غار مى‏شوند و به جستجوى روزى خويش در لابه‏لاى دندان‏هاى حيوان غول پيكر مى‏پردازند، هم شكمى از عزا در مى‏آورند و هم حيوان را از اين مواد مزاحم راحت مى‏سازند و هنگامى كه برنامه‏ى هر دو پايان پذيرفت و آن‏ها به خارج پرواز كردند، حيوان با احساس آرامش دهانش را مى‏بندد و به اعماق آب فرو مى‏رود.(139)

[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:خداوند رازق مردم‏, ] [ 17:5 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 10 - برهان تمانع و اثبات توحيد

  اگر پروردگارانى جز خداى متعال در آسمان‏ها و زمين باشند، بى‏ترديد هستى به فساد و تباهى كشانده مى‏شود، و چون هيچ گونه ناسازگارى در جهان خلقت به چشم نمى‏خورد و كمترين نارسايى در آن‏ها وجود ندارد، پس خدايانى غير از خداوند متعال وجود ندارد.
 قرآن كريم اين برهان را به صورت قياس استثنايى بيان مى‏كند كه يك قضيه‏ى شرطيه‏اش اين آيه است؛ «لو كان فيهما ءالهة الاّ اللّه لفسدتا»(51) و قضيه‏ى ديگر آن كه بطلان تالى را دربر دارد، در آيه‏ى ديگرى آمده است؛ «فارجع البصر هل ترى‏ من فطور».(52)

  11 - يگانگى خداوند در زمين و آسمان

  «هو الّذى فى السماء إله و فى الأرض إله»(53)
 ابو شاكر ديصانى كه يكى از منكران توحيد بود، به نظر خود براى قرآن كريم ايرادى يافته بود. روزى به هشام بن حكم گفت: در قرآن آيه‏اى وجود دارد كه عقيده‏ى ما (دوگانه پرستى) را تصديق مى‏كند. هشام گفت: كدام آيه را مى‏گويى؟ ابوشاكر آيه‏ى فوق را ذكر كرد كه معنايش اين است؛ «او كسى است كه در آسمان خداست و در زمين نيز خداست». هشام مى‏گويد من توان پلسخ دادن را نداشتم. از اين رو، در آن سال به زيارت خانه‏ى كعبه مشرف شدم و نزد امام صادق‏عليه السلام رفتم و جريان را گفتم. امام فرمود: اين، سخن فرد بى‏دينى است، هنگامى كه بازگشتى از او بپرس نام تو در كوفه چيست؟ مى‏گويد: فلان، بگو نام تو در بصره چيست؟ مى‏گويد: فلان، پس بگو پروردگار ما نيز همين گونه است؛ نام او در آسمان «اله» است و در زمين نيز نام او «اله» است. هشام مى‏گويد: هنگامى كه بازگشتم، به سراغ ابو شاكر رفتم و اين پاسخ را به او ارائه كردم. وى گفت: اين سخن از تو نيست، به يقين پاسخ را از حجاز آورده‏اى.(54)

  12 - شناخت پروردگار

  عموم مردم از مخلوق پى به خالق، و از مصنوع پى به صانع مى‏برند، چنانكه قرآن كريم مى‏فرمايد: «إنّ‏فى خلق السموات و الأرض .... لايات لقوم يعقلون»(55)؛ اما برخى از انسان‏ها مانند انبياى الهى، خداوند را به خودش مى‏شناسند، نه به غير او، و از صانع پى به مصنوع مى‏برند.همان گونه كه قرآن كريم مى‏فرمايد: «ألم ترإلى‏ ربّك كيف مدّ الظلّ»(56) به ما بنگر تا صنع ما بينى، نه اين كه به سايه بنگر تا ما را ببينى. اول خداوند مطرح است، بعد مصنوع او كه سايه باشد.(57)
 
 13 - دقت و تفكر در آفرينش شتر

  «أفلا ينظرون إلى الأبل كيف خلقت»(58)
 چرا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ اين حيوان ويژگى‏هاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى‏سازد و به حق، آيتى است از آيات خدا. به برخى از آن‏ها توجه كنيد:
 الف - بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى‏شود و بعضى ديگر غالباً از شيرشان، و بعضى ديگر تنها براى سوارى سودمند است و بعضى براى باربرى؛ اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است.
 ب - شتر نيرومندترين و مقاومترين حيوانات اهلى است. زيرا بار زيادى با خود مى‏برد و عجب اين كه به هنگامى كه خوابيده است، بار سنگينى را بر او حمل مى‏كنند و او با يك حركت برمى‏خيزد و روى پاى خود مى‏ايستد، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت چنين كارى را ندارند.
 ج - شتر مى‏تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيارى دارد.
 د - شتر توان مسافرت طولانى هر روزه را داراست و مى‏تواند از زمين‏هاى صعب العبور بگذرد.
 ه - او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى‏خورد.
 و - او در شرايط نامساعد جوّى، در ميان طوفان‏هاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى‏كند، با ابزار خاصّى كه خداوند در پلك‏ها و گوش‏ها و بينىِ او آفريده است، مقاومت مى‏كند و به راه خود ادامه مى‏دهد.
 ز - شتر با تمام قدرتى كه دارد، از رام‏ترين حيوانات است؛ به گونه‏اى كه كودك خردسال نيز مى‏تواند مهار يك شتر را در دست گرفته، و آن را هدايت كند.
 خلاصه اين كه: ويژگى‏هاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او، انسان را متوجه خالق بزرگى مى‏كند كه آفريننده‏ى چنين موجودى است. ناگفته پيداست مراد از «نظر» در جمله‏ى «أفلا ينظرون» نگاه كردن عادى نيست، بلكه نگريستن با تفكر و انديشه است.(59)

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نكته هايي از قرآن كريم3, ] [ 19:32 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

  4 - شكوفايى فطرت به هنگام خطر

 

 «هو الذّى يسيّركم فى البرّ و البحر... و ظنّوا أنّهم أحيط بهم دعواللّه‏ مخلصين له الدّين»(39)
 خداوند كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى‏دهد .... زمانى كه سرنشينان كشتى در محاصره‏ى بلا گرفتار مى‏شوند، خداوند را با اخلاص مى‏خوانند.
 شخصى خدمت امام صادق عليه السلام عرض كرد: دليلى بر وجود خداوند متعال بيان كنيد. حضرت فرمودند: آيا هنگامى كه كشتى دچار موج دريا شده، در حال سفر با آن بوده‏اى؟ گفت: آرى. آنگاه پرسيدند: آيا در آن لحظه، قلب تو به جايى متوجه شد، ناله و دعا كردى؟ گفت: آرى. حضرت فرمودند: خداوند همان كسى است كه در آن لحظه به آن متوجه شدى.(40)
 

 5 - عالم ذرّ و پيمان فطرت

  «و إذ أخذ ربّك من بنى ءَادم من ظهورهم ذرّيّتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلى‏»(41)
 خداوند در آيه‏ى فوق سخن از پيمانى مى‏آورد كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اين كه اين پيمان چگونه بوده است، توضيحى در باره‏ى جزئيّات آن در متن آيه نيامده است، ليكن مفسران با اتّكا به روايات فراوان، نظرات مختلفى را بيان كرده‏اند كه از همه مهمتر دو نظر است:
 1 - هنگامى كه آدم آفريده شد، فرزندان آينده‏ى او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند (و طبق بعضى از روايات اين ذرات از كل آدم بيرون آمدند)، آن‏ها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند. در اين هنگام از طرف خداوند به آن‏ها خطاب شد: «ألست بربّكم»؛ آيا پروردگار شما نيستم؟ همگى در پاسخ گفتند: «بلى شهدنا»؛ آرى! بر اين حقيقت همگى گواهيم.
 سپس همه‏ى اين ذرات به صلب آدم‏عليه السلام (يا به گل آدم) بازگشتند و به همين جهت اين عالم را «عالم ذرّ» و اين پيمان را «پيمان ألست» مى‏نامند. بنا بر اين، پيمان مزبور يك پيمان تشريعى و قرار داد خود آگاه ميان انسان‏ها و پروردگارشان بوده است.
 2 - منظور از اين عالم و اين پيمان، همان عالم استعدادها و پيمان فطرت و تكوين و آفرينش است؛ به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آن‏ها داده است. هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهى به صورت يك حسّ درون ذاتى به وديعه گذارده شده، هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خود آگاه.
 بنا بر اين، همه‏ى افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آن‏ها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخ آن‏ها نيز به همين زبان است.
 گفتنى است كه تفسير اوّل داراى اشكالاتى است كه بدان‏ها اشاره مى‏كنيم:
 الف - در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است، نه خود آدم؛ «من بنى ءادم  من ظهورهم - ذريتهم»، در حالى كه تفسير اول از خود آدم يا از گل آدم سخن مى‏گويد.
 ب - اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش كرده‏اند و هيچ كس آن را به خاطر نمى‏آورد؟
 ج - هدف از چنين پيمانى چه بوده است؟ اگر هدف اين بوده كه پيمان گزاران با يادآورى آن در راه حق قدم بردارند و جز راه خداشناسى نپويند، بايد گفت: چنين هدفى به هيچ وجه از اين پيمان به دست نمى‏آيد. زيرا همه آن را فراموش كرده‏اند.
 بنا بر اين، تفسير دوم مناسب‏تر است كه منظور از اين سؤال و جواب يك پيمان فطرى بوده است كه الآن هم هر كس در درون جان خود آثار آن را مى‏يابد؛ «فطرت اللّه الّتى فطر النّاس عليها».(42)


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نكته هايي از قرآن كريم2, ] [ 19:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 1 - اصول سه‏ گانه‏ ى اعتقادى

  اصول سه‏گانه‏ى اعتقادى گاهى در يك سوره مطرح است، چنان كه در سوره‏ى مباركه‏ى (يس) آمده است؛ «نبوّت» در ابتداى سوره بيان شده است؛ «انّك لمن المرسلين»، مبدأ و معاد نيز پايان آن؛ «فسبحان الّذى بيده ملكوت كل شى‏ء و اليه ترجعون»(26)، گاهى نيز اين سه اصل اعتقادى در يك آيه مطرح شده است؛ «ءامن الرّسول بما أنزل إليه من ربّه و المؤمنون كلّ ءامن باللّه و ملئكته و كتبه و رسله لا نفرّق بين أحد من رسله و قالوا سمعنا و أطعنا غفرانك ربّنا و إليك المصير»(27)، كه جمله‏ى «كلّ ءامن باللّه» ناظر به توحيد و جمله‏ى «لا نفرّق بين أحد من رسله» بيان كننده‏ى نبوت و جمله‏ى «و إليك المصير» اشاره به معاد است.

 2 - عدم شك در مبدأ و معاد

  قرآن كريم شك و ريب را از سه امر نفى كرده است: خداوند، قيامت، قرآن كريم. آنگاه، براى كسانى كه احياناً شك و ترديدى دارند، بدين شرح استدلال مى‏كند: 1 - در وجود ذات خداوند متعال هيچ شكى نيست؛ «أفى اللّه شك». زيرا او پديد آورنده‏ى نظام هستى است؛ «فاطر السّموات و الأرض».(28)

 2 - در معاد و روز قيامت نيز جاى هيچ شكى نيست؛ «ربّنا انّك جامع النّاس ليوم لاريب فيه».(29)زيرا خداوند انسان را از خاك آفريد؛ «يا أيّها النّاس ان كنتم فى ريب من البعث فإنّا خلقناكم من تراب».(30)
 3 - در قرآن كريم هيچ شكى نيست كه از ناحيه‏ى خداست؛ «لاريب فيه هدى للمتّقين».(31)زيرا تحدى مى‏كند و مى‏گويد: اگر شك داريد، سوره‏اى همانند قرآن بياوريد؛ «إن كنتم فى ريب مما نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله».(32)

  3 - فطرت خدا آشنا

  قرآن كريم انسان را داراى فطرتى خداخواه و خداشناس معرفى مى‏كند؛ «فطرة اللّه الّتى فطر النّاس عليها لاتبديل لخلق اللّه»(33)تا فطرت او بيدار است، وى خداگرا و خداجوست، و همه‏ى هستى و دارايى‏هايش را از او مى‏داند؛ ليكن گاهى بر اثر غفلت از حقيقت خويشتن، به اسباب مادى دل مى‏بندد و در نتيجه، از پروردگارش غافل مى‏گردد و در اين صورت، اگر به سختى و مصيبتى گرفتار شود، نااميد و مضطرب خواهد شد؛ «و اذا أنعمنا على الإنسان أعرض و ناء بجانبه و إذا مسّه الشّرّ كان يؤساً».(34) بنا بر اين، انسان دو حال دارد: فطرى و عادى؛ بر اساس هوشيارى فطرى، چه در آسايش و رفاه، چه در سختى و بلا، دل سوى خدا دارد و بر پايه‏ى غفلت از فطرت، به نعمت‏هاى دنيوى مثل مال و جاه و فرزندان سرگرم است، ليكن حوادث تلخ مى‏تواند او را از خواب غفلت بيدار كرده و با خداى خويش آشنا سازد؛ «و اذا مسّكم الضّرّ فى البحر ضلّ من تدعون الاّ ايّاه»(35)و نيز «و اذا مسّ الانسان الضرّ دعانا لجنبه».(36) كوتاه سخن اين كه: انسان داراى فطرتى خداجوست، ليكن گاهى هنگام رفاه و آسايش از خداوند غافل مى‏شود، ولى زمان گرفتارى و ابتلا هوشيار مى‏گردد و يگانه موجودى را صدا مى‏زند كه توان برطرف كردن مشكلاتش را دارد و براى سهولت دستيابى به اهدافش، وعده‏ى اطاعت و شكرگزارى مى‏دهد؛ «لئن أنجينا من هذه لنكوننّ من الشّاكرين».(37) پيدايش چنين ارتكازى در انسان‏ها مبتنى بر رفتار اجتماعى آنهاست كه براى تأمين نيازهاى خويش اقدام به معامله مى‏كنند و چيزى مى‏دهند و در مقابلش چيز ديگرى مى‏ستانند. بدين جهت، در ارتباط با خداوند سبحان نيز چنين عمل مى‏كنند، در حالى كه ساحت مقدسش منزه از احتياج است. توسل و رويكرد انسان به خداى سبحان، هر چند در حالت اضطرار و بيچارگى باشد، دليل روشنى بر وجود فطرت خداجو و خداگراى اوست، گرچه پس از رسيدن به ساحل امن و رهايى از مصايب دوباره ناسپاسى مى‏كند؛ «ثم أنتم تشركون».(38)

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:نكته هايي از قرآن كريم , ] [ 19:15 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 روايات‏
 1 - عدم رحمت در جهنم‏
 قال على‏عليه السلام : «احذروا ناراً قعرها بعيد و حرّها شديد و عذابها جديد دار ليس فيها رحمة و لا تسمع فيها دعوة و لا تفرج فيها كُربة».
 بپرهيزيد از آتشى كه ژرفاى آن دور و حرارت آن زياد و سخت و عذاب آن تازه است و جهنم منزلى است كه هيچ رحمت در آن وجود ندارد سخن كسى در آن شنيده نمى‏شود و گرفتارى هيچ كسى بر طرف نمى‏شود . (شرح نهج البلاغه / 15 / 164)

  2 - تنگ بودن جهنم‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «فى قوله تعالى: «و اذا القوا منها مكاناً ضيّقاً» قال والذى نفسى بيده انّهم يستكرهون فى النار كما يستكره الوتد فى الحائط».
 پيامبر درباره آيه شريفه مى‏فرمايد وقتى جهنّمى‏ها در آتش قرار مى‏گيرند در مكان تنگى واقع مى‏شوند فرمود سوگند به كسى كه جانم در دست اوست آنها در آتش چنان در فشار قرار مى‏گيرند چنانكه ميخ در ديوار در فشار قرار مى‏گيرد. (نور الثقلين / 4 / 8)

  3 - عدم طاقت بشر در جهنم‏
 قال على‏عليه السلام : «اعلموا انّه ليس لهذا الجلد الرقيق الصبر على النار فارحموا نفوسكم فانّكم قد جرّبتموها فى مصائب الدنيا افرأيتم جزع احدكم من الشوكة تصيبه و العثرة تدميه ...».
 آگاه باشيد اين پوست نازك تن طاقت آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم كنيد، شما مصيبت‏هاى دنيا را آزموديد، آيا ناراحتى يكى از افراد خود را بر اثر خارى كه در بدنش فرو رفته يا در زمين خوردن پايش مجروح شده ديده‏ايد كه تحمّل آن مشكل است . (نهج البلاغه / خطبه 183)

  4 - شدت يك حلقه زنجير جهنم‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «لو انّ حلقة واحدة من السلسلة التى طولها سبعون ذراعاً وضعت على الدنيا لذابت الدنيا من حرّها».
 اگر يك حلقه از زنجير آتشى قيامت كه طول آن هفتاد ذراع است در دنيا قرار گيرد تمام دنيا از حرارت آن آب مى‏شوند و از بين مى‏روند . (بحار / 8 / 280)

  5 - در امان بودن اهل توحيد از عذاب‏
 قال الصادق‏عليه السلام : «ان اللَّه تبارك و تعالى اقسم بعزّته و جلاله ان لا يعذّب اهل توحيده بالنار ابداً». (توحيد / 20)
 خداوند به عزّت و جلال خود سوگند ياد كرده كه موحّدان را به آتش هرگز نسوزاند .

  6 - عبوس بودن مالك دوزخ‏
 عن ابى جعفر الباقرعليه السلام قال: «ان رسول اللَّه حيث اُسرى به لم يمرّ بخلق من خلق اللَّه الاّ رأى منه ما يحب من البشر و اللطف و السّرور به حتى مرّ بخلق من خلق اللَّه ... فوجده عابساً فقال: يا جبرئيل! ... من هذا قال: هذا مالك خازن النار هكذا خلقه ربه...».
 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در شب معراج به هركدام از مخلوقات الهى كه برخورد كرد آنها را داراى مسرت و خوشحالى مشاهده كرد تا اينكه به يك مخلوقى برخورد نمود كه چهره او در هم كشيده بود پرسيد اى جبرئيل اين شخص كيست؟ گفت اين (مالك) خازن جهنّم است. خداوند او را اين چنين عبوس و چهره در هم كشيده آفريده است . (بحار / 8 / 284)

  7 - طبقات جهنم‏
 قال الصادق‏عليه السلام : «انّ جهنم لها سبعة ابواب اطباق بعضها فوق بعض وضع احدى يديه على الاخرى فقال هكذا و انّ اللَّه وضع الجنان على الارض و وضع الميزان بعضها فوق بعض فاسفلها جهنّم و فوقها لظى و فوقها الحطمة و فوقها سقر و فوقها الجحيم و فوقها السعير و فوقها الهاوية».
 دوزخ داراى هفت طبقه است كه برخى بالاى بعضى مى‏باشد و يكى از دست‏هاى مبارك را بر ديگرى گذارد، فرمود اينچنين و خداوند بهشت را بر روى زمين قرار داده است و بعضى از آتش دوزخ را بر بعضى ديگر نهاده است كه پايين‏ترين آنها جهنّم است و بالاى آن لظى (آتش با زبانه جهنم) و بالاى آن حطمه (آتش سخت سوزان) و بالاى آن سقر و بالاى آن جحيم و سعير (آتش افروخته) و بالاى آن هاويه مى‏باشد. (تفسير صافى/266)
 اشاره‏
 الف - نوف بكالى مى گويد: حضرت على عليه السلام رانيمه شب درحال گريه و مناجات ديدم به من فرمود: آيا بيدارى؟ عرض كردم: بيدارم. حضرت فرمود: «يا نوف ان طال بكاؤك فى هذه الليله مخافة من اللَّه قرّت عيناك غداً بين يدى اللَّه عز و جل يا نوف! انه ليس من قطرة قطرت من عين رجل من خشية اللَّه الاّ اطفأت بحاراً من النيران». (سفينة البحار / 1 / 354)
 ب - عقيل از حضرت على‏عليه السلام سهميه‏ى بيشترى تقاضا كرد. حضرت آهن داغ را به او نزديك كرد و او ناله كرد. حضرت فرمود : «اتئنّ من اذى و لا ائنّ من لظى‏». (بحار/40/ 347)
 ج - پيامبر اكرم فرمود: روز قيامت من و على در صراط مى‏ايستيم در حالى كه شمشير در دست داريم هيچ انسانى از صراط عبور نمى‏كند مگر آنكه از ولايت على سؤال مى‏شود هر شخصى كه جواز عبور داشت نجات پيدا مى‏كند و الاّ با شمشير او را وارد جهنم مى‏سازيم سپس حضرت آيه شريفه «وقفوهم انهم مسئولون» (صافات، 24) را تلاوت نمود. (سفينه / 1 / 210)  

 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:عذاب جهنّم2, ] [ 17:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 1 - هفت در براى جهنم :
 «و انّ جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب» حجر، 44-43
 و دوزخ ميعادگاه همه آنهاست و هفت در دارد .

  2 - خشم و خروش جهنم :
 «اذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظّا و زفيراً» فرقان، 12
 هنگامى كه اين آتش آنان را از مكانى دور ببيند صداى وحشتناك و خشم آلودش را كه با نفس زدن شديد همراه است مى‏شنوند .

  3 - آوردن جهنم براى تبهكاران :
 «و جيئ يومئذٍ بجهنّم» فجر، 23
 در آن روز جهنم را حاضر مى‏كنند .

  4 - تسلّط جهنم بر كافران :
 «انّ جهنّم لمحيطة بالكافرين» توبه، 49
 جهنم كافران را احاطه كرده است .

  5 - جهنم داراى نگهبان :
 «... و قال لهم خزنتها الم يأتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربّكم...» زمر، 71
 نگهبانان دوزخ به آنها مى‏گويند آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند

 6 - تعداد نگهبانان جهنّم :
 «عليها تسعة عشر و ما جعلنا اصحاب النار الاّ ملئكة» مدثّر، 30-29
 نوزده نفر از فرشتگان عذاب بر آن گمارده شده‏اند مأموران دوزخ را فقط فرشتگان قرار داديم .

  7 - افزون‏طلبى جهنم :
 «يوم نقول لجهنّم هل امتلأت و تقول هل من مزيد» ق، 30
 به‏خاطر بياوريد روزى راكه به جهنم مى‏گوييم آيا پر شده‏اى و او مى‏گويد آيا افزون بر اين هم هست؟

  8 - دوزخيان در غل و زنجير :
 «و ترى المجرمين يومئذ مقرّنين فى الاصفاد» ابراهيم، 49
 ودرآن روز مجرمان را با هم در غل و زنجير مى‏بينى كه دست‏ها و گردنهايشان را به هم بسته‏اند.

  9 - فوران آتش دوزخ :
 «اذا القوا فيها سمعوا لها شهيقاً و هى تفور» ملك، 7
 هنگامى كه در آن افكنده شوند صداى وحشتناكى از آن مى‏شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى‏جوشد .

  10 - شدت غضب آتش دوزخ :
 «تكاد تميّز من الغيظ» نزديك است دوزخ از شدت غضب پاره پاره شود . ملك، 8

  11 - خاموش نشدن آتش دوزخ :
 «كلما خبت زدناهم سعيراً» اسراء 97
 هر زمان آتش آن فرو نشيند شعله تازه‏اى بر آنان مى‏افزاييم .

  12 - شعله كشيدن آتش دوزخ :
 «كلاّ انّها لظى‏» معارج، 15
 اما هرگز چنين نسيت كه با اينها بتوان نجات يافت آرى شعله‏هاى سوزان آتش است .

  13 - تسلّط آتش دوزخ بر باطن :
 «الّتى تطلع على الافئدة» آتشى كه از دلها سر مى‏زند . همزه، 7

  14 - عدم مرگ در دوزخ :
 «لا يقضى عليهم فيموتوا»هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‏شود تا بميرند . فاطر، 36
 «و يأتيه الموت، من كلّ مكان و ما هو بميّت» ابراهيم، 16
 و مرگ از هر جا به سراغ او مى‏آيد ولى با اين همه نمى‏ميرد .
 
15 - پر مايه و غليظ بودن عذاب جهنم :
 «و من ورائه عذاب غليظ» و به دنبال آن عذاب شديدى است . ابراهيم، 17

  16 - چهره‏هاى عبوس و درهم كشيده دوزخيان :
 «تلفح وجوههم النار و هم فيها كالحون» مؤمنون، 104
 شعله‏هاى سوزان آتش همچون شمشير به صورتهايشان نواخته مى‏شود و در دوزخ چهره‏اى عبوس دارند .

  17 - لباس دوزخيان :
 «لهم ثياب من نار» لباس‏هايى از آتش براى آنها بريده شده است. حج، 20

  18 - غذاى دوزخيان :
 «ليس لهم طعام الاّ من ضريع لايسمن و لا يغنى من جوع» غاشيه، 7-6
 غذايى جز از ضريع خار خشك تلخ و بدبو ندارند غذايى كه نه آنها را فربه مى‏كند و نه از گرسنگى مى‏رهاند .

  19 - غذاى دوزخيان همچون فلز گداخته :
 «انّ شجرة الزقّوم طعام الاثيم كالمهل يغلى فى البطون كغلى الحميم» دخان، 46-43
 مسلّماً درخت زقّوم غذاى گناه‏كاران است همانند فلز گداخته در شكم‏ها مى‏جوشد، جوششى همچون آب سوزان .

  20 - سايه‏هاى جهنم نه خنك است نه مفيد:


 «و ظلّ من يحموم لابارد و لا كريم» واقعه، 44
 سايه‏اى كه نه خنك است و نه آرام بخش و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا .

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:عذاب جهنّم, ] [ 17:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 قال على‏عليه السلام: «انه ليس لانفسكم ثمن الاّ الجنة فلا تبيعوها الاّ بها».
 به درستى كه ارزش جان شما نيست مگر بهشت، پس جان خود را به غير آن نفروشيد . (بحار / 78 / 13)

 

 2 - بهشت ثمن اعتقاد به وحدانيت‏
 قال الصادق‏عليه السلام: «قول لا اله الاّ اللَّه ثمن الجنة».
 اعتقاد به وحدانيت خداوند متعال بهاء و ثمن بهشت است . (توحيد صدوق / 21)

  3 - رسيدن بهشت در پرتو تحمل شدائد
 قال على‏عليه السلام: «بالمكاره تنال الجنة».
 به وسيله تحمّل شدائد و ناگوارى‏ها انسان به بهشت مى‏رسد . (غرر الحكم / 4204)

  4 - كمترين منزل براى بهشتى‏
 قال الصادق‏عليه السلام: «انّ ادنى اهل الجنة منزلاً لو نزل به الثقلان الجن و الانس لوسعهم طعاماً و شراباً و لا ينقص مما عنده شى‏ء».
 بهشتيانى كه داراى كمترين مقام و درجه‏اند (مقامشان چنان است كه) اگر تمام انسان‏ها و جن‏ها مهمان او شوند همه از طعام و شرابش سير شوند و چيزى از آن كاسته نمى‏گردد. (بحار / 8 / 120)

  5 - ورود به بهشت در پرتو رحمت خداوند
 قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «لن يدخل الجنة الاّ برحمة اللَّه قالوا و لا انت قال: و لا انا الاّ ان يتغمدّنى اللَّه».
 هرگز كسى داخل بهشت نمى‏شود مگر به رحمت خدا، گفتند و تو نيز اى رسول خدا؟ فرمود: و من نيز، مگر آنكه خدايم مشمول رحمت و فضل خويش فرمايد . (كنزل‏العمال / 10407)

  6 - ورود به بهشت و خوشحال نمودن كودكان و يتيمان
 قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «ان فى الجنة داراً يقال لها دارالفرح لا يدخلها الاّ من فرّح الصبيان و فى رواية اخرى الاّ من فرّح اليتامى».
 به درستى كه در بهشت منزلى است كه به آن منزل‏ها خانه شادمانى گفته مى‏شود و داخل آن نمى‏شود مگر كسى كه كودكان را شادمان كند در روايت ديگر است مگر آنكه يتيمان را مسرور سازد .
 (كنزل‏العمال / 9 / 6008)

  7 - نسوزاندن درختان بهشتى‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «من قال سبحان اللَّه غرس اللَّه له بها شجرة فى الجنة و من قال الحمد للَّه غرس اللَّه له بها شجرة فى الجنة ... فقال رجل من قريش يا رسول اللَّه انّ شجرنا فى الجنة لكثير قال نعم ولكن اياكم ان ترسلوا عليها نيراناً فتحرقوها...».
 هركس سبحان اللَّه بگويد، خداوند درختى را در بهشت براى او مى‏كارد و هركس الحمد للَّه بگويد، خداوند درختى رابراى او مى‏كارد ،شخصى از قريش گفت اى رسول خدا به درستى كه درختان ما در بهشت زياد است حضرت فرمودند آرى بپرهيزيد از اينكه آتشى بفرستيد كه آنها را بسوزاند. (امالى‏صدوق / 486)

  8 - تكامل در بهشت‏
 قال زين العابدين‏عليه السلام: «عليك بالقرآن فان اللَّه خلق الجنة ... و جعل درجاتها على قدر آيات القرآن فمن قرأ القرآن قال له اقرأ وارق».
 بر شما باد به تمسّك به قرآن به درستى كه خداوند درجات بهشت را به اندازه آيات قرآن قرار داده پس به قارى قرآن گفته مى‏شود بخوان و بالا برو . (بحار / 8 / 133)

  9 - پاكيزه‏ترين نعمت بهشتى‏
 قال على‏عليه السلام : «انّ اطيب شى‏ء فى الجنة لذةً الحب فى اللَّه و الحمد لله قال اللَّه عزّوجلّ: «و اخر دعويهم ان الحمد للَّه رب العالمين» ...».
 بهترين چيز از نظر لذّت روحى در بهشت محبّت به خدا و گفتن الحمد للَّه است زيرا خداوند مى‏فرمايد آخرين سخن اهل بهشت گفتن (الحمدللَّه ربّ العالمين) است . (بحار / 69 / 251)

  10 - عظمت نعمت‏هاى بهشتى‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «قال اللَّه تعالى: «اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر».
 خداوند مى‏فرمايد: براى بندگان شايسته خود آماده كرده‏ام نعمت هايى را كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است . (بحار / 8 / 92)

  11 - شرايط رفتن به بهشت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «من قال لااله‏الاّاللَّه مخلصاً دخل الجنة و اخلاصه ان تحجزه لااله الااللَّه عما حرّم اللَّه عزّ و جلّ».
 كسى كه خالصانه (لا اله الا اللَّه) بگويد وارد بهشت مى‏شود و اخلاص در اين جمله آن است كه او را از گناهان بازدارد . (توحيد / 28)

  12 - اولين مهمانان بهشت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «اول من يدخل الجنة من خلق اللَّه الفقراء»
 اولين گروهى كه وارد بهشت مى‏شود فقرا هستند . (كنز العمال / 16636)
 و «اول من يدخل الجنة الشهيد».
 نخستين گروهى كه وارد بهشت مى‏شود شهدا هستند . (تنبيه الخواطر / 1 / 57)

  13 - درجات بهشت‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «الجنة مأة درجة ما بين كل درجتين كما بين السماء و الارض».
 بهشت داراى صد درجه است كه ميان هر درجه‏اش فاصله به اندازه آسمان تا زمين است .

  14 - در اختيار بودن پرنده‏ى بهشتى‏
 قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم : «انك لتنظر الى الطير فى الجنة و تشتهيه فيخرّ بين يديك مشوية».
 به درستى كه در بهشت نگاه به پرنده مى‏كنى و به آن تمايل پيدا مى‏كنى در آن هنگام آن پرنده آماده در جلوى تو قرار مى‏گيرد . (محجة البيضاء / 8 / 373)

  15 - نوشيدنى‏هاى بهشتى‏
 عن النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم قال: «قوله تعالى: «و مزاجه من تسنيم» (مطففين / 28) قال هو اشرف شراب فى الجنة يشرب محمد و آل محمد و هم المقرّبون السابقون ...».
 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم درباره آيه شريفه فرمودند بهترين شراب در بهشت تسنيم است كه محمد و آل محمد كه مقرّبان درگاه خدا و پيشى گيرندگان در ايمان هستند از آن بهره‏مند مى‏شوند . (بحار / 8 / 150)
 
 16 - اشتياق بهشت به حضرت على‏عليه السلام و اصحاب او
 عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام: «قال النبى الجنّة تشتاق اليك يا على و الى عمار و سلمان و ابى‏ذر و المقداد».
 پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به على عليه السلام فرمود: بهشت علاقه‏مند به تو و به سلمان و ابوذر و مقداد است. (بحار / 22 / 325)
 اشاره‏
 الف - پيامبر سوار بر شتر به سوى جنگ مى‏رفت. عربى آمد و ركاب شتر را گرفت و گفت: به من عملى بياموز كه به وسيله‏ى آن به بهشت بروم؛ «علّمنى عملاً ادخل به الجنة». پيامبر فرمود: هر گونه كه دوست دارى مردم با تو رفتار كنند با مردم رفتار كن و هر گونه كه ناخوش دارى مردم با تو رفتار كنند با آنان آن گونه رفتار نكن، جلوى شتر را رها كن تا حركت كند. (كافى / 2 / 117)
 ب - گروهى نزد پيامبر آمدند و گفتند يا رسول اللَّه! بهشت را براى ما ضمانت كن. حضرت فرمود: به شرط اين كه با سجده‏هاى طولانى مرا كمك كنيد؛ «على ان تعينونى بطول السجود». (امالى طوسى / 664)
 ج - شخصى نزد پيامبر آمد و گفت: دعا كنيد خداوند چشم نابيناى مرا شفا دهد. حضرت فرمود: آيا بهشت نزد تو محبوبتر است يا اينكه چشم تو بينا شود. عرض كرد: بهشت. حضرت فرمود: خداوند كريم‏تر از آن است كه فردى را در دنيا به نابينائى مبتلا سازد و او را در قيامت وارد بهشت نسازد. (سفينه / 1 / 316)

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:بهشت ثمن جان مؤمن‏, ] [ 17:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 خوردنيهاى بهشت‏
 1 - همه نوع ميوه :
 «و لهم فيها من كل الثمرات» محمد، 14
 براى آنان در آن از همه انواع ميوه‏ها وجود دارد .

  2 - انتخاب انواع ميوه‏ها :
 «و فاكهة ممّا يتخيرون و فواكه مما يشتهون» واقعه، 19؛ مرسلات، 42
 و ميوه هايى از هر نوع كه انتخاب كنند و ميوه هايى از آنچه مايل باشند .

  3 - دستيابى به ميوه‏ها :
 «و ذلّلت قطوفها تذليلاً» دهر، 15
 و چيدن ميوه‏هايش بسيار آسان است .
 قطوفها دانية الحاقة، 23
 كه ميوه‏هايش در دسترس است .

  4 - دو نوع مختلف از ميوه‏ها :
 «فيها من كل فاكهة زوجان» رحمن، 52
 در آن دو از هر ميوه‏اى دو نوع وجود دارد .

  5 - دوام خوردنيهاى بهشت :
 «اُكلها دائم» رعد، 35
 ميوه آن هميشگى است .
 «لا مقطوعة و لا ممنوعة» واقعه، 33
 كه هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود .

  6 - انواع ميوه‏ها و گوشتها :
 «و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون» طور، 22
 و همواره از انواع ميوه‏ها و گوشت‏ها از هر نوع كه بخواهند در اختيارشان مى‏گذاريم .

  7 - گوشت پرنده‏ها :


 «و لحم طير مما يشتهون» واقعه، 19
 و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند .


ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:نعمتهاى بهشت, ] [ 10:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 آيات‏
 
1 - شرك
 «لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكونن من الخاسرين» زمر، 65
 اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود .

  2 - اختيار كفر بعد از ايمان
 «و من يكفر بالايمان فقط حبط عمله» مائده، 5
 و كسى كه انكار كند آنچه بايد به آن ايمان بياورد اعمال او تباه مى‏گردد .

  3 - ارتداد از دين
 «و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة» بقره، 217
 و كسى كه از آئينش برگردد و در حال كفر بميرد تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مى‏رود.

  4 - نفاق
 «و يقول الّذين امنوا اهؤلاء الذين اقسموا باللَّه جهد ايمانهم انهم لمعكم حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين» مائده، 53 آنها كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند آيا اين منافقان همانها هستند كه با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه با شما هستند؟ آرى اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند .

  5 - كفر به آيات خداوند و قيامت
 «اولئك الذين كفروا بايات ربّهم و لقائهم فحبطت اعمالهم» كهف، 105
 آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند به همين جهت اعمالشان حبط و نابود شد  
6 - داد و فرياد زدن در محضر پيامبر اكرم (ص)
 «يا ايها الذين امنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النّبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون» حجرات، 2 اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن مگوييد آنگونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏كنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏دانيد .

ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:عوامل حبط عمل, ] [ 10:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 87 88 89 90 91 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب