مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
سخن اميرالمؤمنين (ع) در اين جا حايز اهميت است كه مىفرمايد: «ان للولد على الوالد حقا و ان للوالد على الولد حقا فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شىء الا فى معصية الله سبحانه، و حق ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن; 11 فرزند را بر پدر و پدر را بر فرزند حقى است. حق پدر بر فرزند اين است كه او را در همه چيز جز معصيتخداوند سبحان فرمان برد و حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو بر او نهد و ادبش را نيكو كند وبه او قرآن بياموزد.» در اين سخن، رابطه متقابل حق و تكليف كاملا آشكار است. بنابراين هر حقى تكليفى به دنبال دارد، اگر فرد حق دارد از دستآوردهاى جامعه بهره ببرد، وظيفه و تكليف هم دارد كه به جامعه خدمت كند. البته خاستگاه اين سؤال، انديشه طرفداران سكولاريزم است كه گويا مظلومتر از دين پيدا نكردند كه چنين وانمود مىكنند كه دين، انسان را موجودى مكلف مىشناسد نه محق و براى او اختيار و ارزشى قائل نيست. خير، از نظر دين خدا، انسان هم محق است و هم مكلف، زيرا انسان بسان حيوان نيست كه مكلف نباشد، زيرا شايستگى تكليف پذيرى ندارد; اما انسان چون عاقل و داراى درك است، مكلف نيز هست. و اين تكليف نه تنها توهين به انسان نيستبلكه تكريم او است، زيرا خداوند به انسان عقل و آزادى داده كه بتواند راه درست را تشخيص داده برگزيند و لازمه اين دو گوهر ارزشمند مسؤوليت پذيرى و تكليف است، يعنى از نظر دين، انسان دو بعدى است هم حق دارد و هم تكليف. «خدا در مقابل بندگان حقوقى دارد، حق خدا بر بندگان مستلزم تكاليف عبادى بندگان است. بنابراين تمام بخشهاى چهارگانه فقه، يعنى عبادات و معاملات و ايقاعات و احكام، منشا حقوقى دارند و اگر حقى نبود تكليفى هم نبود...» (11) با اين ديد هيچ مانعى نيست كه براى خدا و بندگان، حقوق متقابل مطرح باشد. از پارهاى تعبيرات قرآنى نيز حقوق متقابل خدا و انسان يا خدا و جنبندگان استفاده مىشود; مانند: «و كان علينا نصر المؤمنين; (12) يارى رساندن مؤمنان حقى استبر ما.» «ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها; (13) هيچ جنبندهاى در زمين نيست جز اين كه روزى او به عهده خدا است.» اگر از اين زاويه به مسئله نگاه كنيم و با اين مقياس پيش برويم، تمام تكاليف عبادى كه دين ارائه كرده و آن را خارج از دايره حقوق مىپندارند بيانگر حقوقى است متقابل. (هرچند واژه تكليف درباره خدا دشوار به نظر مىرسد، اما اين مطلب برآيند سخن خود او است; يعنى اگر به بندهاى حقى عطا كرده در مقابل خود را به اداى آن ملزم دانسته و اين مطابق حكمت و مصلحتبينى خود او است وگرنه العياذ بالله كسى را نسزد كه براى او تعيين تكليف كند. براى توضيح بيشتر مراجعه كنيد به: مجله كتاب نقد، ش1، مقاله حق و تكليف و كتاب پرسشها و پاسخها، آية الله مصباح يزدى، ج4، ص13. پىنوشتها: 1. هود (11) آيه 8. 2. كوثر (108) آيه1. 3. ر. ك: طباطبايى، الميزان و مكارم شيرازى تفسير نمونه، سوره كوثر. 4. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، كلمه «كثر» . 5. اقتباس از: طهرانى، محمد حسين، امامشناسى، ص189. 6. مجلسى، بحارالانوار، ج8، ص19، ح6. 7. ر. ك: به حديث ثقلين. 8. مجلسى، بحارالانوار، ج23، ص710. 9. طباطبايى، تفسير الميزان، ج18، ص292، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى. 10. مجلسى، بحارالانوار، ج26، ص581. 11. همان، ص566. 12. ر.ك: شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، انتشارات جامعه مدرسين، ج4، ص350; شيخ طوسى، التهذيب، (دار الكتب الاسلاميه) ج9، ص276; وسائل الشيعه (آل البيت) ج26، ص206; تفسير نمونه، ج3، ص29. 13. نهج البلاغه، حكمت 399. 14. كتاب نقد، ش1، ص37. 15. روم (30) آيه47نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:پذيرش دين, ] [ 8:57 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |