اين عوامل حكومت اسلامى را وادار به سركوبى معاويه نمود روز پنجم شوال سى و شش هجرى قشون اسلام كوفه را بقصد جنگ معاويه ترك گفته در صفين تلاقى لشگر شد.
و تا ماه صفر 38 جنگ ادامه داشت و هر چند از طرف امام موعظه و نصيحت بمعاويه و بشقاب چينهاى وى خوانده شد سودى نبخشيد و جنگ نيز بصورت انفرادى و مبارزهطلبى و حتى نبردهاى دسته جمعى نتيجه مثبتى بدست نداد.
روى اين اصل بفرمان همايونى امراء لشگر و حتى فرماندهان جزء قشون عراق كميسيون تشكيل داده و موضوع را در شوراى عالى نظامى مطرح نمودند آخر الامر تصميم گرفته شد كه مجموعه سپاه عراق بيك حمله نهائى شبانه كار را با معاويه و سپاهيانش يكسره كنند.
براى اجراى اين منظور شبى از شبهاى ماه صفر 38 از اول شب تا سپيده صبح دست به شمشير شد حملات شديد فوجهاى سپاه عراق در شب تاريك چنان رعب و وحشتى بدل شاميان انداخت كه براى كسى اميد حيات و نجات از آن مهلكه نبود تمام صفوف سپاه شام از هم پاشيد و يك تزلزل روحى در سپاه معاويه حكمفرما امر بجائى رسيد كه واحدهاى قشون شام از اختيار فرماندهان خود خارج شدند. و نظم و نظام بكلى از بين رفت رزمجويان عراق فداكارى و رشادت را به منتها رسانيدند. بنا بنوشته اعثم كوفى تنها مقتولين آن شب سى و سه هزار نفر بودند غير از مجروحين و مالك اشتر با فريادهاى خود سپاهيان عراق را نويد مىداد.
و على (عليه السلام) در آن حمله فرماندهى كل نيروهاى عراق را بعده داشت چنانچه جزئىترين وقفه و سستى در قسمتى از لشكريان احساس مىنمود با حملات آتشين خود آنها را بهدف سوق مىداد كار بجايى رسيد كه عمده معاندين كه در دفاع معاويه و مقاصد شوم او سر سخت بودند دلتنگ شده عدهاى فرار نموده و متوارى گشتند و روز روشن شده بود لشكر على (عليه السلام) در اردوگاه معاويه تاخت و تاز مىزدند.
معاويه از حياة خود مأيوس گشته مركب خود را خواست كه فرار كند يكمرتبه متوجه عمروعاص شد و گفت من اين جنگ را بأتكاء تو و باميد حيله و ترويز تو اقدام نمودم پس كو آن ادعائى كه مىكردى؟