او همچنان ناله ميكرد و مىگفت پدرجان مرا زير خاك پنهان ميسازى و و در اين گوشه تنها ميگذارى و بسوى مادرم برميگردى؟!! ولى من خاكها را تند تند ميريختم تا آنجا كه خاك او را فرا گرفت، و نيروى قدرتش در زير خراورها خاك خرد گرديد.
آرى يگانه موردى كه دلم سوخت همين مورد است، هنگاميكه سخنان قيس پايان يافت چشمهاى رسول الله پر از اشك بود اين جمله را فرمود: ان هذا لقسوة من لايرحم لايرحم.
يعنى اين عمل يك سنگدلى است و ملتى كه رحم و عواطف نداشته باشند مشمول رحمت الهى نميگردند (مكتب اسلام سال دوم شماره 4).
راستى چه اندازه بايد انسان گرفتار انحطاط اخلاقى باشد كه ميوه دل خود را پس از رشد و نمو يا در همان روزهاى ولايت زير خروارها خاك پنهان كند و از فرياد و ناله او متأثر نشود و گاهى در ميان آب غرق كند و يا از بالاى كوه بلند بدره عميق پرتاب نمايد.
قرآن كتاب آسمانى ما كه در نظر خاورشناسان غير اسلامى لااقل بعنوان يك كتاب تاريخى و علمى دست نخورده شناخته ميشود در اين باره سرگذشت عجيبى را در سوره نحل بيان مىكند:
اذا بشر احدهم بالاثنى ظل وجهه مسوداً و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء مابشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب، الا ساء مايحكمون (سوره نحل 59):
هنگاميكه خبر تولد دختر بيكى از آنها داده شود رنگ وى سياه شده در ظاهر خشم خود را فرو مىبرد بر اثر اين خبر بد از قوم خود متوارى ميگردد و نمىداند آيا مولود را با تحمل خوارى نگاه دارد يا در خاك پنهان سازد راستى چه زشت و ناپسند حكم و قضاوت ميكنند!
قرآن در سوره تكوير آيه 8، اين عمل ناشايست غير انسانى را تهديد ميكند و ميفرمايد و اذ الموؤدة سئلت باى ذنب قتلت روز قيامت از دختران زنده بگور شده سئوال ميشود كه به چه گناهى كشته شده است؟!
داستان گذشته و آيات قرآنى بر موقعيت زن قبل اسلام و بودن اعراب بسان يك وحشى بيابانى و درنده غول پيكر بصورت انسانى مدرك غير قابل ترديد است.
زيرا بهترين وسيله براى تحليل روحيات و افكار يك ملت، آثار فكرى و داستانهاى آنهاست.
ادبيات و اشعار و قصص و حكايات هر جمعيت نماينده افكار و مقياس تمدن و ترقى آنان بشمار ميرود، آثار نويسندگان مانند تابلوى نقاشى زيبائى است كه نقاشى زبر دست دورنماى زندگانى خانوادهاى را با مهارت كامل در آن ترسيم كرده باشد و بوسيله اشكال و رنگهاى گوناگون از يك سلسله مناظر طبيعى و اجتماعى پرغوغا با صحنههاى جنگ و غارت حكايت كند.
اسفانگيزتر از همه نظام ازدواج آنان بود كه روى هيچ اساسى از قوانين آن روز دنيا نبود! براى تعدد همسر حد معينى قاتل نبودند و اذيت و شكنجه زنان جزو رسومات و عادات خانوادگى محسوب ميشد، كسى خود را در مقابل مهريه زنان مسئول و ملزم نميدانست فلذا اكثر زنان در زير چوب و كتك طلاق گرفته از مهريه خود صرفنظر ميكردند، خلاصه زن از طبقه بشر محسوب نميشد و مثل كالائى خريد و فروش ميگرديد، شاعر آن زمان چنين ميگويد:
ولاادرى وليت اخال ادرى
|
|
اقوم آل حصين ام نساء
|
يعنى نميدانم كاش ميدانستم كه طايفه آل حصين بشرند يا زن